شیرازه

برچسب ها
خاطرات طنز جبهه ها:
هرچی فکر کردم تا جواب قانع کننده­ای به ذهنم برسد و از طرف خوش­یاری به او بگویم فایده ای نداشت. خوش یاری همان جواب قبلی را تکرار کرد. عبدالقادر وقتی جواب قبلی را شنید، با نوک پوتین ضربه محکمی به پهلوی خوش یاری کوبید.
کد خبر: ۶۷۲۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۸