نجومی بگیران صدر اسلام
به گزارش شیرازه، سید مسعود شهیدی طی یادداشتی در روزنامه رسالت نوشت:هرچه به اربعین حسینی نزدیک تر می شویم، قلب ها و ذهن ها مشتاقانه تر به سوی کربلا راهی می شود تا با این حماسه بزرگ همراه گردد و از این دریای معرفت و عشق خوشه برگیرد. در عزاداریهای عاشورای حسینی، اکثرا به اصل واقعه در همان محدوده زمان ومکان و به چیستی آن پرداخته می شود که مجموعه ای از درخشان ترین فضیلت ها و زیبایی های اخلاقی، رفتاری وایمانی در برابر مجموعه ای از زشت ترین رذائل بشری قرار گرفته و میتواند به مؤثرترین شکل، مخاطبین را در شناخت دوجبهه حق و باطل و انتخاب راه زندگی یاری کند. اما آنچه کمتر به آن توجه می شود و کمتر مورد کند و کاو قرار می گیرد، علل وقوع ماجرای کربلا و چرایی آن است. اگر علل و ریشه ها شناخته شود و معلوم شود کدام خطاها و کدام انحراف ها، زمینه ساز وقوع چنین فاجعه ای بزرگ شد، این امید و این امکان بوجود می آید که جامعه اسلامی و به ویژه شیعیان، از شکل گیری مجدد آن پیشگیری کنند. ملت ها، وقتی با هزینه ای بسیار سنگین تجربه ای می آموزند نباید، اجازه دهند بار دیگر همان تجربه و همان خسارت برایشان تکرار شود.
تاریخ اسلام گنجینه ای از تجربیاتی تلخ ولی گرانبها است که اگر مورد توجه قرار گیرد می تواند ضعف و ذلت دو میلیارد مسلمان جهان را پایان دهد و بار دیگر حیاتی پر برکت و توأم باعزت، برای آنها رقم زند. در حوزه اقتصاد، که این سالها، مسئله حیاتی کشور ما است، تجربه های بزرگ و عبرت های گرانبهایی از تاریخ صدر اسلام به ما رسیده که باید بارها و بارها به زبانها و بیانهای مختلف تکرار شود تا غبار فراموشی و غفلت، آنها را از نظر ها پنهان نکند. در صدر اسلام، پیامبرعظیم الشأن (ص)، ضمن احترام به مالکیت های مشروع وحمایت از فعالیت های اقتصادی مردم، عدالت را مبنای کار حکومت قرار داده،
از ایجاد قله های ثروت نامشروع در کنار دره های فقر واز ایجاد شکاف طبقاتی، پیشگیری می کردند.
یکی از مهمترین اقدامات آن حضرت، برای تحقق این امر، مساوی و یکسان دیدن مردم در توزیع ثروت های عمومی و بیت المال بود. در نظام اقتصادی اسلام، بر خلاف نظامهای ظالمانه، تبعیض طبقاتی، تبعیض نژادی و تبعیض قبیله ای و فامیلی جایگاهی ندارد واحکام روشنی برای کاهش فاصله طبقاتی پیش بینی شده است. سنت رسول خدا (ص) در توزیع عادلانه ثروت، همان فرهنگ قرآن بود : «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَالله أتْقاکُمْ إنَّالله عَلیمٌ خَبیر». در دیدگاه پیامبر(ص)، سید قریشی و سیاه حبشی و عرب و عجم، همه در مواهب عمومی، به طور یکسان شریک بودند و بارها تأکید می فرمود، مردم مثل دندانه های شانه مساوی اند. این نگاه عدالت محور، در روزگاری که همه حکومت ها، تبعیض طبقاتی و نژادی و قبیله ای را جزء اصول نظام اقتصادی می دانستند،
نگاهی نو و انقلابی بود که از سویی شور و شوقی وافر در دل ها افکند، وحدت و انسجام و پیوستگی بی نظیری رادر درون جامعه نو پا پدید آورد و اعتماد به حکومت اسلامی را افزون کرد و از سویی دیگر جاذبه ای بی سابقه، در جوامع همجوار که از تبعیض های ظالمانه در رنج بودند به وجود آورد و سبب شد عموم اقشار آن جوامع،که دوستدار حقایق معنوی اسلام شده بودند، با رغبت و اشتیاق بیشتر، پذیرای اسلام و عدالت اسلام باشند. بسیاری از محققین تاریخ اسلام معتقدند مهمترین علت گسترش سریع و غیر عادی اسلام در بین ملت ها همین عدالت محوری اسلام بود که در هیچ نظامی نمونه نداشت. پس از رسول خدا(ص)،در زمان خلیفه ی اول، این سنّت حسنه، با تغییراتی روبهروشد که یکی از آنها تأخیر در ادای حقوق عمومی بود، این تغییر اگر چه در ظاهر، کوچک و کم اهمیت بود، اما چون برآمده ازیک بدعت بود در ادامه راه، به تغییرات بزرگتری انجامید. این بدعت، اجتهاد کردن در برابر نصّ بود.
در فرهنگ اسلامی،اجتهاد، باب پر برکتی است برای ادامه حیات اسلام و پاسخگویی به نیازهای زمان و مکان، ولی همین اجتهاد، اگر در مقابل نصّ که قرآن و سنّت رسول خدا (ص) است قرار گیرد، انحراف از اسلام واقع می شود. خلیفه و ولی امر می تواند در مواقع اضطرار، حکمی از احکام قطعی اسلام را بنا بر مصلحتی که تشخیص می دهد به طور موقت، تعطیل کند، ولی نمی تواند هیچ حکم قطعی را الی الابد تغییر دهد. آنچه در زمان خلیفه اول واقع شد، تغییر دائمی برخی از احکام و سنن قطعی رسول خدا(ص) بود. پس از خلیفه اول در زمان خلیفه دوم، اجتهاد در برابر نصّ، به عنوان یک روال عادی دامنه وسیعتری گرفت.در آن زمان به علت گسترش سرزمین های اسلامی، ثروت بیشتری به مرکز حکومت می رسید و بزرگان جامعه اسلامی که در گذشته ای نه چندان دور در تحریم ها، محاصره های اقتصادی یا دربرخی غزوات، با یک خرما سد جوع میکردند، حالا با افزایش ثروت جامعه، در معرض لغزش و دنیا زدگی قرار گرفتند.
خلیفه دوم، در چنین شرایطی بر اساس اجتهاد خود، تغییر جدیدی در سنّت رسول خدا (ص) ایجاد کرد که این تغییر، زمینه را برای تشدید دنیازدگی و بازگشت نظام طبقاتی فراهم کرد. تغییری که از نظر بسیاری از بزرگان آن جامعه، قابل قبول و حتی مورد حمایت بود. این تغییر، ابداع الگوی جدیدی برای توزیع ثروت عمومی بود. در این الگو، بخش کوچکی از جامعه، طبقه ی ممتاز محسوب شده و از حقوق و مزایای نامتعارف برخوردار می شدند. مهاجرین و انصار، سابقه داران درغزوات و جنگها و آنها که قرابت با پیامبرخدا (ص) داشتند، جزء این طبقه ی جدید بودند و به نسبت های متفاوت، سهمی بیشتر ازمردم عادی، دریافت می کردند. استدلال و توجیه هم این بود که آنها خدمات بیشتری کرده اند و استحقاق بیشتری دارند. بله، تردیدی نیست که برخی از افراد جامعه، سا بقه بیشتر وخدمات بیشتر یا مقامات معنوی و ایمانی بالاتر دارند، ولی آیا باید این برتری ها موجب برتری در برداشت از بیت المال شود و آنها با استفاده از ثروت عمومی به ثروت های باد آورده دست یابند وطبقه سرمایه داران جدید را پدید آورند ؟ مگر اهل بیت پیامبر (ص) که از همه مردم برتر بودند به زندگی اشرافی دست یافتند ؟ این الگوی جدید و امتیازات جدید، حتی در همان مرحله شروع، گاه فاصله بیشترین دریافت با کمترین دریافت را تا صد برابر، افزایش داد و به تدریج، فاصله طبقاتی نامتعارفی را ایجاد کرد که در زمان پیامبر(ص) وجود نداشت. هرمَبلغ اضافه ای که بر سهم این طبقه جدید افزوده می شد در حقیقت مَبلغی بود که از سهم مردم عادی برداشت می شد و فشار اقتصادی جدیدی را به آنها تحمیل و فاصله طبقه ممتاز را از مردم بیشتر میکرد. پس از افزایش حقوق خواص، پرداخت پاداش های نامتعارف که مبالغی بسیار فراتر از حقوقها داشت باب شد و به تدریج افزایش یافت. به واسطه این تبعیضهای ناروا، برای اولین بار، در نظام اسلامی، طبقه ی اشراف که با انقلاب پیامبر(ص)، ریشه کن شده بود، دوباره با شکلی جدید و افرادی جدید سر بر آورد. مجاز دانستن اجتهاد در مقابل نصّ، زاویه ای از انحراف را گشود که هرچه زمان پیش رفت، دامنه وسیع تری یافت تا در زمانی کمتر از بیست سال، در زمان خلیفه سوم، شکاف طبقاتی، تبعیض اقتصادی، تبعیض نژادی و قبیلهای و رانت حکومتی به درجاتی از شدّت و حدّت رسید که جامعه را دچار شورش و بحران کرد. در این زمان، انحراف از سنّت رسول خدا (ص)، به مرحله ای رسیده بود که خلیفه، به راحتی بر اساس یک اجتهاد جدید که آن را برگرفته از مقوله صله رحم می دانست، اقوام و دوستان خودش راهم مشمول دریافت های ویژه از بیت المال قرار داده، و با اجتهادی دیگر، مبالغ نامتعارف قبلی را به مبالغ نجومی تبدیل کرد. برخی نمونهها که در تاریخ ثبت شده قابل تأمل است، عموی خلیفه حکم بن ابی العاص است که در یکی از توجهات، پاداش سیصد هزار درهمی ( برابر با سه میلیارد تومان ) و پسران او مروان وحارث که دامادهای خلیفه بودند پاداش دویست هزار درهمی ( معادل دو میلیارد تومان ) دریافت کردند. عبدالرحمان عوف که جزء اولین افرادی بود که اسلام آورده بود و جزء ده نفری بود که در جنگ احد فرار نکرد و ایستاد و از پیامبر(ع) دفاع کرد، حالا در سال 34 هجری، در یک مجلس، از خلیفه سوم پا داشی برابر با بیست هزار درهم (معادل یک میلیارد تومان ) دریافت کرد. زیدبن ثابت، صحابی بزرگ رسول خدا و یکی از کاتبان وحی که به مدیریت خزانه داری خلیفه دوم و سوم رسیده بود، در یک مجلس، پاداشی برابر با صد هزار درهم ( معادل 5 میلیارد تومان ) گرفت. او یکی از کسانی است که پس از مرگش برای تقسیم ارث، طلا ها یش را با تبر می شکستند. زبیر سردار بزرگ پیامبر(ع) و هم رزم و همسنگرعلی (ع) در جنگهای صدر اسلام، که اورا جزء ده نفر اصحاب تراز اول می دانستند و حتی پس از رحلت پیامبر(ص)، در دفاع از حق ولایت حضرت علی (ع) شمشیر کشیده بود، حالا در زمان خلیفه سوم، در یک مرتبه مبلغ600 هزار درهم (معادل 30 میلیارد تومان ) هدیه گرفت. طلحه، آن صحابی بزرگ و پر افتخارپیامبر (ص) هم، در زمان خلیفه سوم، در اثر همین حقوق ها و پاداش ها، یکی از سرمایه داران بزرگ جامعه اسلامی محسوب می شد، در خوش آب و هواترین نقاط مدینه، کوفه، بصره، اسکندریه و مصر خانه هایی کاخ مانند ساخته بود و ثروتش هنگام مرگ، ده ها پوست گاو پر از طلا بود. در آن مقطع نیز مثل امروز، این نوع ازتبعیض و فساد اقتصادی، آنقدررسمی و عادی شده بود که اکثر خواص و مسئولان، آن را حق قانونی و شرعی خود تلقی کرده و برای دریافت آن با یکدیگر رقابت می کردند.
آنها هم مثل برخی مدیران و مسئولان امروز توجه نداشتند مبالغی که خارج از سنت نبوی(ص) از بیت المال دریافت میکنند، در حقیقت اموال مردم و حق الناس و مال حرام و باطل است و توجه نداشتند که این مال حرام چه عواقبی را برای آنان و فرزندان آنان رقم خواهد زد و جامعه را با چه معضلاتی روبهرو خواهد کرد.
اصحاب بزرگی مثل سلمان و ابوذرکه در مراتب بالاتری از ایمان وتقوا و شناخت اسلام بودند، با وجود آنکه اسمشان در رده های اول لیست طبقه ممتاز ثبت شده بود، هرگز اینگونه هدیه ها و پاداش های نجومی را قبول نکرده، تسلیم جاذبه های اشرافیت نشدند. آنها به تبعیت از مولای خود امام علی (ع)، همچنان به سنت ساده زیستی رسول خدا(ص) وفادار ماندند و دامن به حرام نیالودند. معاویه یکبار به عنوان هدیه، کیسه هایی از سکه طلا برای ابوذر فرستاد تا او را به خود جلب کند ولی ابوذر هرگز اینگونه هدایای حرام را قبول نکرد.
سلمان که از سوی خلیفه، والی مدائن، یکی از ثروتمند ترین مناطق حکومت اسلامی شده بود، آنقدر ساده و مردمی می زیست و خانه کوچکش در محلات عادی مدائن، آنقدر ساده و کوچک بود که از سوی یکی از مدیران نجومی و حتی از سوی خلیفه، مورد اعتراض قرار گرفت که چرا با این شیوه زندگی ساده، شأن حکومت اسلامی را مراعات نکرده ! او خیلی کوتاه و خیلی قاطع پاسخ داد من به سنت رسول خدا (ص) عمل میکنم. این اعتراض واین پاسخ و این نمونه ها، نشان می دهد در بین صحابه بزرگ، دو دیدگاه کاملا متضاد در مورد نظام اقتصادی جامعه وجود داشت. و ضمنا نشان میدهد دیدگاهی که اعتبار حکومت را در مانور تجمل مسئولین و اشرافیت آنها می دانست، در زمان خلیفه دوم در بین مدیران رسمیت یافته بود. در آن زمان کاملا مشهود بود که این دو دیدگاه، دو شیوه و دو سبک زندگی متفاوت را به همراه می آورد، و آن دو جریان را از یکدیگر متمایز می سازد. یک طرف در ارائه الگوی اقتصادی خود متکی به اجتهاد در مقابل نصّ بود وبر اساس اجتهاد خود، اشرافیت خواص را برای اعتبار نظام و توسعه اقتصاد لازم می دید و دیگری متکی به نصّ، یعنی متکی به قرآن و سنّت رسول الله (ص) بود و اشرافیت و شکاف طبقاتی را آفت اسلام و آفت عدالت می دانست.
در شورایی که خلیفه دوم برای تعیین جانشین خود تشکیل داد،تعدادی از سابقه داران اسلام که حالا بزرگترین سرمایه داران جامعه بودند حضور داشتند، آنها به حضرت علی (ع) پیشنهاد کردند اگر سنّت دو خلیفه را ادامه دهد به او رأی می دهند، ولی آن حضرت با صراحت اعلان کرد فقط به سنّت رسول خدا(ص) عمل می کند. شورا فقط به همین دلیل آن حضرت را کنار زد و عثمان را که این تعهد را پذیرفته بود برگزید تا مسیر گذشته و روند پرداخت های نجومی و اشرافیت جدید ادامه یابد و جایگاه آنها حفظ شود. وقتی بحران اجتماعی به مرحله شورش رسید، مردم به سوی عدالت نبوی باز گشتند اما حالا با غول اشرافیت و سرمایه داری نوظهور روبهرو بودند که بیست و پنج سال در جامعه اسلامی ریشه دوانده و بالیده بود.
وقتی حکومت بر عهده حضرت علی(ع) قرار گرفت، در حقیقت، دیدگاه عدالت محور رسول خدا (ص) پس از بیست و پنج سال وقفه، دو باره حاکم شد و انقلابی را در نظام اقتصادی فاسد نوید داد، مبنای این انقلاب، همان برابردیدن مردم و رفع تبعیض بود. آن حضرت رسما اعلان کرد، روش سه خلیفه قبل در توزیع ثروت را نمی پذیرد و به سنت رسول خدا(ص) عمل خواهد کرد.آنچه شگفتی مؤمنان و عدالت خواهان را برانگیخت آن بود که اعلان شد حقوق ها و پاداش های نجومی گذشته نیز که ادعا میشد قانونی بوده،همه جمع آوری و به بیت المال باز گردانده خواهد شد.
مردم از این عدالت ورزی شادمان شدند، ولی طبقه جدید و سرمایه داران نوظهور، که عموما سابقه داران در اسلام و انقلاب و صاحبان قدرت و ثروت و نفوذ بودند، بر آشفتند. بعضی افراد مصلحت اندیش، به حضرت علی (ع) توصیه کردند که در امر حکومت، امتیازات ویژه طبقه اشراف و خواص را مثل جوامع دیگر محترم شمارد تا آنها و عِدًه و عُدًه شان درکنارحکومت باشند، اما آن حضرت مأموریت و رسالت بزرگتری را بر عهده خویش می دید وآن، باز گرداندن نظام اقتصادی از مسیر اشرافیت و سرمایه داری، به مسیرعدالت و اسلام بود. اصلاح کردن انحراف بزرگی بود که از سنت رسول خدا(ص) در نظام اسلامی پدید آمده وبا احیاء تبعیض طبقاتی و نژادی، ماهیت اسلام وماهیت نظام اسلامی را دگرگون کرده بود. آن حضرت بازگشت به عدالت را مأموریت بزرگ حکومت خود اعلان کرد. ایجاد قسط و عدل، هدف بعثت همه انبیاء الهی بود ولی متأسفانه در آن زمان این هدف در محاق قرار گرفته بود.
انتهای پیام/