چرا خداوند مصداقی برای «کوثر» ذکر نکرد/ 2 خبر غیبی درباره سوره «کوثر»
این نسل پر برکت از طریق حضرت خدیجه(س) نصیب پیامبر اکرم(ص) شد. آرى خدیجه(س) مال کثیر داد و کوثر گرفت. ما نیز تا از کثیر نگذریم به کوثر نمىرسیم.
به گزارش شیرازه، به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت دخت نبی گرامی اسلام حضرت فاطمه زهرا(س)
تفسیر سوره مبارکه «کوثر» از منظر حجتالاسلام محسن قرائتی در ادامه
میآید:
سیماى سوره کوثر
این سوره سه آیه دارد و در مکّه نازل شده و کوچکترین سوره قرآن کریم است.
نام سوره برگرفته از آیه اول و به معناى خیر کثیر و فراوان است.
بر اساس روایات متعدّد از شیعه و سنّى، عاص بن وائل، پدر عمرو عاص که از بزرگان مشرکان مکّه بود، پس از آنکه پسران پیامبر از دنیا رفتند و آن حضرت دیگر پسرى نداشت، از روى طعنه و زخم زبان، پیامبر را ابتر و بدون دنباله خواند.
خداوند براى تسلّى خاطر پیامبر و پاسخ به این سخن نابجا، سوره کوثر را نازل فرمود و ناکام بودن دشمنان و دوام و بقاى نسل و فکر پیامبر را خبر داد.
در روایات، براى کسى که این سوره را در نمازهاى واجب و مستحب بخواند، سیراب شدن از حوض کوثر در قیامت، وعده داده شده است.( تفسیر نورالثقلین)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ به نام خداوند بخشنده مهربان
إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ؛ همانا ما به تو خیر کثیر عطا کردیم.
نکتهها:
آنجا که خداوند در مقام دعوت به توحید است، ضمیر مفرد به کار مىبرد، همانند «أنا ربّکم فاعبدون» (انبیاء، 92) پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت کنید. «أنَا ربّکم فاتَّقون» (مؤمنون، 52) من پروردگار شما هستم، از من پروا کنید. «انّنى أنَا اللّه» (طه، 14.) همانا من خداوند یکتا هستم.
همچنین در مواردى که خداوند کارى را بدون واسطه انجام مىدهد یا در مقام بیان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمیر مفرد به کار مىرود، همانند: «و أنَا الغفور الرحیم» ( حجر، 49.) تنها من بخشنده مهربانم. «فانّى قریب»( بقره، 186) من به بندگانم نزدیکم.
اما گاهى آیه در مقام بیان عظمت خداوند و شرافت نعمت است که در این موارد ضمیر جمع همچون «اِنّا» به کار مىرود، چنانکه در این آیه مىفرماید: «اِنّا اعطیناک الکوثر» زیرا عطاى الهى به بهترین خلق خدا، آن هم عطاى کوثر، به گونهاى است که باید با عظمت از آن یاد شود.
همچنین در مواردى که خداوند کارى را با واسطه انجام مىدهد، نظیر باران که با واسطه تابش خورشید و پیدایش بخار و ابر مىبارد، از ضمیر جمع استفاده مىشود، چنانکه مىفرماید: «وانزلنا من السماء ماءً» (مؤمنون، 18) ما از آسمان آبى فرو فرستادیم.
از میان یکصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با کلمه «اِنّا» آغاز شده است: سورههاى فتح، نوح، قدر و کوثر.
«اِنّا فَتَحنا لک فتحاً مبیناً» ما براى تو پیروزى آشکار قرار دادیم.
«اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوى مردم فرستادیم.
«اِنّا انزلناه فى لیلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.
«اِنّا اعطیناک الکوثر» ما به تو کوثر عطا کردیم.
در آغاز یکى از این چهار سوره، از حضرت نوح که اولین پیامبر اولوالعزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب مىشود، سخن به میان آمده است. در آغاز سه سوره دیگر، به نعمتهاى ویژهاى همچون نزول قرآن، پیروزى آشکار و عطاى کوثر، اشاره شده است. شاید میان این چهار موضوع ارتباطى باشد که یکى رسالت اولین پیامبر اولوا العزم، دیگرى نزول آخرین کتاب آسمانى، سوّمى پیروزى مکتب اسلام و چهارمى تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بیان مىکند.
کلمه «کوثر» از «کثرت» گرفته شده و به معناى خیر کثیر و فراوان است. و روشن است که این معنا میتواند مصادیق متعدّدى همچون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم کثیر و اخلاق نیکو داشته باشد، ولى آیه آخر سوره، میتواند شاهدى بر این باشد که مراد از کوثر، نسل مبارک پیامبر اکرم است. زیرا دشمنِ کینهتوز با جسارت به پیامبر، او را ابتر مىنامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «انّ شانئک هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراین اگر مراد از کوثر، نسل نباشد، براى ارتباط آیه اول و سوم سوره، توجیه و معنایى دلپسند نخواهیم داشت.
جمله «انّ شانئک هو الابتر» دلیل آن است که مراد از کوثر، نسل کثیر پیامبر است که بدون شک از طریق حضرت زهرا علیها السلام است.
این نسل پر برکت از طریق حضرت خدیجه(س) نصیب پیامبر اکرم(ص) شد. آرى خدیجه مال کثیر داد و کوثر گرفت. ما نیز تا از کثیر نگذریم به کوثر نمىرسیم.
فخر رازى در تفسیر کبیر مىگوید: چه نسلى با برکتتر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنکه تعداد بسیارى از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حکومت بنىامیّه و بنىعبّاس شهید کردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اکثر کشورهاى اسلامى گستردهاند.
در زمانى که خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مىشد، به گونه اى که صورتش از غصه سیاه شده و به فکر فرو مىرفت که از میان مردم فرار کند یا دخترش را زنده به گور کند: «یتوارى من القوم ام یدُسّه فى التّراب» ( نحل، 59) در این زمان قرآن به دختر لقب کوثر مىدهد تا فرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبدیل کند.
بر اساس روایات، نام یکى از نهرها و حوضهاى بهشتى، کوثر است و مؤمنان از آن سیراب مىشوند. چنانکه در روایت متواتر ثقلین نیز پیامبر فرمود: «انّهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض» کتاب و عترت از یکدیگر جدا نمىشوند تا آنکه در قیامت، در کنار حوض به من ملحق شوند.
کوثر الهى، به جنسیّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا کوثر شد. به تعداد کثیر بستگى ندارد؛ فاطمه، یک نفر بود امّا کوثر شد. آرى خداوند میتواند کم را کوثر و زیاد را محو کند.
هدیه کننده خداوند، هدیه گیرنده پیامبر و هدیه شده فاطمه است. لذا عبارت «اِنّا اعطیناک الکوثر» به کار رفته که بیانگر عظمت خداوند و بزرگى هدیه اوست.
خداوند مصداقى براى کوثر در آیه نیاورد تا همچنان مبهم بماند تا شاید اشاره به این باشد که عمق برکت کوثر عطا شده حتّى براى خود پیامبر اکرم در هالهاى از ابهام است.
در این سوره دو خبر غیبى نهفته است: یکى عطا شدن کوثر به پیامبر، آن هم در مکّهاى که حضرت دست خالى بود و فرزند پسر نداشت، دیگر ابتر ماندن دشمن که داراى فرزندان و ثروتهاى بسیار بود.
تاریخ و آمار بهترین شاهد بر کوثر بودن این عطیّه الهى است. هیچ نسلى از هیچ قومى در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمه علیها السلام رشد و شکوفایى نداشته است. خصوصاً اگر کسانى را که مادرشان سیّد است، از سادات به حساب آوریم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه این خبر غیبى است.
عطا کردن کوثر به شخصى مثل پیامبر، زمانى معنا دارد که عطا کننده سرچشمه علم و حکمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراین عطاى کوثر نشانه صفات وکمالات الهى است.
الطاف خداوند به پیامبر اکرم(ص) گاهى با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظیر «قل ربّ زدنى علماً» ( طه، 114) پروردگارا! مرا از نظر علمى توسعه بده. امّا کوثر هدیهاى الهى بود که بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده شد.
کوثر چیست؟
از آیه آخر سوره، یعنى «انّ شانئک هو الابتر» استفاده مىشود که مراد از کوثر چیزى ضد ابتر است و از آنجا که عرب به افراد بىعقبه و بىنسل که فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو میشود، ابتر مىگوید، بهترین مصداق براى کوثر، ذریّه پیامبر است که امامان معصوم از نسل فاطمه زهرا(س) هستند. البتّه کوثر، معنایى عام دارد و شامل هر خیر کثیر مىشود.
اگر مراد از کوثر، علم باشد، همان چیزى است که پیامبر مأمور به خواستنش بود. «قل ربّ زدنى علماً»
اگر مراد از کوثر اخلاق نیک باشد، پیامبر داراى خلق عظیم بود. «انّک لعلى خلق عظیم» ( قلم، 4)
اگر مراد از کوثر عبادت باشد، حضرتش به قدرى عبادت مىکرد که آیه نازل شد: ما قرآن را نفرستادیم تا این گونه خود را به مشقّت اندازى. «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى» ( طه، 2)
اگر مراد از کوثر نسل کثیر باشد که امروزه بیشترین نسل از اوست.
اگر مراد از کوثر امّت کثیر باشد، طبق وعده الهى اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «لیظهره على الدین کلّه» ( توبه، 33)
اگر مراد از کوثر شفاعت باشد، خداوند تا جایى که پیامبر راضى شود از امّت او مىبخشد. «و لسوف یعطیک ربّک فترضى» ( ضحى، 5)
هر کثیرى کوثر نیست. قرآن مىفرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زیرا که خداوند اراده کرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب کند. «فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یرید اللّه لیعذّبهم بها فى الحیاة الدنیا»( توبه، 55)
در قرآن سورهاى به نام کوثر داریم و سورهاى به نام تکاثر. امّا کوثر ارزش است و تکاثر ضدّ ارزش، زیرا اولى عطیّه الهى است که دنبالهاش ذکر خداست: «اعطیناک الکوثر فصلّ» و دومى یک رقابت منفى که دنبالهاش غفلت از خداست. «الهاکم التکاثر».
کوثر ما را به مسجد مىبرد براى نماز: «فصلّ لربّک» و تکاثر ما را به گورستان مىبرد براى سرشمارى مردگان. «حتى زُرتم المقابر»
در عطاى کوثر بشارت است: «انّا اعطیناک الکوثر» و در تکاثر تهدیدهاى پى در پى. «کلاّ سوف تعلمون ثمّ کلاّ سوف تعلمون»
کوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطیناک الکوثر فصل» و تکاثر، وسیلهاى براى سرگرمى با مخلوق. «الهاکم التّکاثر»
کوثر که بزرگترین هدیه الهى است در کوچک ترین سوره قرآن مطرح شده است.
هدیه اشرف معبود به اشرف مخلوق چیزى جز کوثر نمىتواند باشد. «انّا اعطیناک الکوثر»
عطاى استثنایى در سوره استثنایى با الفاظ استثنایى:
عطا بىنظیر است، چون کوثر است؛ سوره بىنظیر است، چون کوچکترین سوره قرآن است و الفاظ بىنظیرند، چون کلمات «اعطینا»، «الکوثر»، «صلِّ»، «انحر»، «شانئک» و «ابتر» تنها در این سوره به کار رفته و در هیچ کجاى قرآن شبیه ندارد.
بر اساس روایات، آن دشمن کینهتوزى که به پیامبر اکرم جسارت کرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود.
خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او مىتواند از یک فاطمه کوثر بیافریند و میتواند افرادى را که پسران رشید دارند به فراموشى بسپارد.
او میتواند دریا را با زدن عصاى موسى خشک، «اِضرب بعصاک البحر فانفلق»( شعراء، 63) و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد. «و اضرب بعصاک الحجر فانفجرت» ( بقره، 60)
پیامها:
1- خداوند به وعدههاى خود عمل میکند. در سوره ضحى، خداوند وعدهى عطا به پیامبر داده بود: «و لسوف یعطیک ربّک فترضى» ( ضحى، 5) پروردگارت در آینده عطائى خواهد کرد که تو راضى شوى. در این سوره میفرماید: ما به آن وعده عمل کردیم. «انّا اعطیناک الکوثر»
2- فرزند و نسل عطیّه الهى است. «انّا اعطیناک الکوثر»
«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ»
پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى کن.
نکتهها:
در این سوره که سه جمله بیشتر ندارد، پنج بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
زیرا علاوه بر ضمیر کاف «ک» «اعطیناک»، در خطاب «صلّ» و «لربک» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئک» نیز دو بار، پیامبر مخاطب است. «اعطیناک، فصلّ، لربّک، انحر، شانئک»
در سراسر قرآن نیز، بیش از دویست بار خداوند به پیامبرش میفرماید: «ربّک»
با آن که او پروردگار تمام هستى: «ربّ کلّ شىء» ( انعام، 164.) و پروردگار همهى مردم است: «ربّ النّاس» ( ناس، 1)، ولى از میان واژههاى «ربّ» کلمه «ربّک» بیش از همه به کار رفته و این نشانه آن است که خداوند بر پیامبرش عنایت خاصّى دارد.
چنانکه نمونه این عنایت ویژه را در آیات دیگر نیز مشاهده مىکنیم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پیامبر را در قرآن مطرح کرده است: چهرهات: «وجهک»( بقره، 144)، زبانت: «لسانک»( قیامت، 16) چشمانت: «عینیک»( حجر، 88) گردنت: «عنقک»(اسراء، 29) دستانت: «یدک»(اسراء، 29) سینهات: «صدرک»( اعراف، 2) کمرت: «ظهرک» ( ضحى، 3)
در ماجراى فتح مکّه که مشرکان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مىشدند، خداوند تنها دستور تسبیح مىدهد: «و رَأیتَ النَّاس یَدخلون فى دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا کردن کوثر میفرماید: «فصلِّ لربّک» نماز بگزار. گویا اهمیّت کوثر از اسلام آوردن مشرکان بیشتر است.
شتر در قرآن، هم در بحث توحید مطرح شده است: «أفلا ینظرون الى الابل کیف خلقت» ( غاشیه، 17) هم در مورد مقدّمات قیامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت»( تکویر، 4) هم در احکام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها»( حج، 36) و هم مورد قربانى و کمکرسانى به جامعه قرار گرفته است. «وانحر»
بر اساس روایات، مراد از «وانحر» آن است که به هنگام گفتن تکبیرها در نماز، دستان تا مقابل گودى زیر گلو که محلّ نحر است، بالا آورده شود که این زینت نماز است.( تفسیر مجمعالبیان)
پیامها:
1- نعمتها حتّى براى پیامبر اسلام مسئولیّتآور است. « انّا اعطیناک الکوثر... فَصلِّ لربک و انحر»
2- در قرآن به نماز یا سجده شکر سفارش شده است. «فَصلِّ لربک و انحر»
3 - تشکّر باید فورى باشد. «فَصلِّ لربک و انحر » (حرف فاء براى تسریع است)
4- نوع تشکّر را باید از خدا بیاموزیم. «فَصلِّ لربک و انحر»
5- در نعمتها و شادىها خداوند را فراموش نکنیم. «اعطیناک الکوثر فصلّ لربک و انحر »
6 - آنچه میتواند به عنوان تشکّر از کوثر قرار گیرد، نماز است. «فَصلِّ لربک و انحر»
(نماز جامعترین و کاملترین نوع عبادت است که در آن هم قلب باید حضور داشته باشد با قصد قربت و هم زبان با تلاوت حمد و سوره و هم بدن با رکوع و سجود. مسح سر و پا نیز شاید اشاره به آن باشد که انسان از سر تا پا بنده اوست. در نماز بلندترین نقطه بدن که پیشانى است، روزى سى و چهار بار بر زمین ساییده میشود تا در انسان تکبّرى باقى نماند. حضرت زهراعلیها السلام در خطبه معروف خود فرمود: فلسفه و دلیل نماز پاک شدن روح از تکبر است. «تنزیهاً لکم من الکبر»)
7- دستورات دینى، مطابق عقل و فطرت است. عقل تشکّر از نعمت را لازم میداند، دین هم به همان فرمان مىدهد. «فصلّ لربّک و انحر »
8- چون عطا از اوست: «انّا اعطینا» تشکّر هم باید براى او باشد. «فصلّ لربّک و انحر »
9- قربانى کردن، یکى از راههاى تشکّر از نعمتهاى الهى است. (زیرا محرومان به نوایى مىرسند.) « فصلّ لربّک و انحر»
10- هر که بامش بیش برفش بیشتر. کسى که کوثر دارد، ذبح گوسفند کافى نیست باید شتر نحر کند و بزرگترین حیوان اهلى را فدا کند. «فصلّ لربّک و انحر»
11- رابطه با خداوند بر رابطه با خلق مقدّم است. «فصلّ لربک و انحر»
12- انفاقى ارزش دارد که در کنار ایمان و عبادت باشد. «فصلّ لربّک وانحر»
13- شکرِ عطا گرفتن از خدا، عطا کردن به مردم است. «اعطیناک الکوثر فصلّ لربّک وانحر»
14- نمازى ارزش دارد که خالصانه باشد، «لربّک» و انفاقى ارزش دارد که سخاوتمندانه باشد. « فصلّ لربّک وانحر»
«إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»
همانا دشمن تو بىنسل و دم بریده است.
نکتهها:
کلمه «ابتر» در اصل به حیوان دمبریده و در اصطلاح به کسى گفته میشود که نسلى از او به یادگار باقى نمانده باشد. از آنجا که فرزندان پسر پیامبر در کودکى از دنیا رفتند، دشمنان مىگفتند: او دیگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زیرا در فرهنگ جاهلیّت دختر لایق آن نبود که نام پدر را زنده نگاه دارد.
خداوند از اولیاى خود دفاع میکند. به کسى که پیامبر را بىعَقَبه مىشمرد، پاسخ قولى و عملى مىدهد. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله «هو الابتر» پاسخ قولى است. خداوند نه تنها از اولیاى خود، بلکه از همه مؤمنان دفاع میکند: «انّ اللّه یدافع عن الّذین آمنوا»( حج، 38)
هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینى شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوىتر باشد. به پیامبر اسلام جسارتهاى زیادى کردند و او را ساحر، کاهن، شاعر و مجنون خواندند که همه آنها به نحوى در قرآن جبران شده است.
به پیامبر گفتند: «انّک لمجنون»( حجر، 6) تو جنّ زدهاى، ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمة ربّک بمجنون» (قلم، 2.) به لطف الهى تو مجنون نیستى.
به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً»(رعد، 43) تو فرستاده خدا نیستى، خداوند فرمود: «انّک لمن المرسلین» ( یس، 3) قطعاً تو از پیامبرانى.
به حضرت نسبت شاعرى و خیال بافى دادند: «لشاعر مجنون»( صافّات، 36) خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغى له» ( یس، 69) ما به او شعر نیاموختیم و براى او سزاوار نیست.
گفتند: این چه پیامبرى است که غذا مىخورد و در بازار راه مىرود: «و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشى فى الاسواق» ( فرقان، 7) خداوند فرمود: پیامبران پیش از تو نیز غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند: «و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انّهم لیاکلون الطعام و یمشون فى الاسواق» ( فرقان، 20)
به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئک هو الابتر».
آرى، پاسخ کسى که به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است که خداوند به او کوثرى عطا کند که چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود.
هر زخم زبان و کلامى وزنى دارد. به شخص پیامبر اکرم توهینها شد، کلماتى از قبیل مجنون، شاعر، کاهن و ساحر به او گفتند و به یاران او نیز توهینها شد تا آنجا که گفتند: این بیچارگان را از خود دور کن تا ما دور تو جمع شویم. براى هیچ کدام سوره اى مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن یک سوره نازل شد که خیر کثیر به تو عطا کردیم و دشمن تو ابتر است و این به خاطر آن است که جسارت به شخص و یاران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مکتب که او ابتر و راه او گذرا و بىآینده است، قابل تحمّل نیست.
گاهى جسارت برخاسته از لغوگویى است که باید با کرامت از کنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما»
گاهى جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، که باید از آنان اعراض کرد. «اذا رأیت الّذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم»( انعام، 68.)
امّا گاهى جسارت به مکتب و رهبر است، آن هم از سوى افراد سرشناس و سیاسى که باید جواب سخت به آن داده شود. «انّ شانئک هو الابتر» همان گونه که منافقان از روى غرور مىگفتند: آیا ما مثل افراد بى خرد به پیامبر ایمان بیاوریم. «أنُومن کما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اینگونه افراد را چنین پاسخ مىدهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لکن لا یعلمون» ( بقره، 13) آنان خود بىخردند ولى نمىدانند!
پیامها:
1- دشمنان پیامبر و مکتب او ناکام هستند. (کلمه شانِئ اسم فاعل است و شامل هر دشمنى در گذشته و حال و آینده میشود. اگر مىگفت: «من شانک هو الابتر» تنها کسانى را که در گذشته دشمنى کرده اند شامل مىشد و اگر مىگفت: «من یشونک هو الابتر» تنها دشمنان آینده را در برمىگرفت. «انّ شانئک هو الابتر».)
2- توهین به مقدّسات، توبیخ و تهدید سخت دارد. «انّ شانئک هو الابتر»
3- از متلکها و توهینها نهراسیم که خداوند طرفداران خود را حفظ میکند. «انّ شانئک هو الابتر»
4- زود قضاوت نکنیم و تنها به آمار و محاسبات تکیه نکنیم که همه چیز به اراده خداوند است. (مخالفان، با مرگ پسر پیامبر و داشتن پسران متعدّد براى خود، قضاوت کردند که پیامبر ابتر است، ولى همه چیز برعکس شد.) «انّا اعطیناک الکوثر... انّ شانئک هو الابتر»
منبع: فارس
نظرات بینندگان