یادداشت/ عبدالله گنجی
جمهوری اسلامی اسمی نمیخواهیم
اصلاحطلبان مدل سیاسی غرب را آمال خود میدانند و جریان مستقر مدل اقتصادی آن را. اما در اینکه وجه مشترک هر دو رسیدن به پایان انقلاب اسلامی و اکتفا به عنوان «جمهوری اسلامی اسمی» است، هیچ تردیدی وجود ندارد.
به گزارش شیرازه، «عبدالله گنجی» در سرمقاله شماره امروز روزنامه «جوان» نوشت:
حتی اگر تجدیدنظرطلبان یا مولدان اندیشه اصلاحطلبی (نه همه اصلاحطلبان) هیچ وجه مشترک میدانی و عملیاتی در مدیریت کشور با جریان مستقر نداشته باشند و هیچ هماهنگی هوشمندانهای بین آنان انجام نشده باشد، باز هم میتوان گفت مقصد هر دو یکی است، اما روش حصول نتیجه تا حدودی متفاوت است. تفاوت روحانی با اصلاحطلبان این است که ایشان مقهور توسعه غرب است اما اصلاحطلبان مقهور نظریههای
سیاسی ـ اجتماعی آن دیار میباشند. به تعبیر بهتر جریان حاکم غرب باور است اما بخش فکری اصلاحات غربگرا.
اصلاحطلبان مدل سیاسی غرب را آمال خود میدانند و جریان مستقر مدل اقتصادی آن را.
اما در اینکه وجه مشترک هر دو رسیدن به پایان انقلاب اسلامی و اکتفا به عنوان «جمهوری اسلامی اسمی» است، هیچ تردیدی وجود ندارد. بخشی از محتوای رقابت اخیر روحانی با محتوای رقابت اصلاحطلبان در آستانه مجلس ششم بسیار شبیه بود. وجه مشترک هر دو خروج از زیر سقف نظام برای رأیآوری بیشتر بود. اما تفاوت اینجاست که اصلاحطلبان ابتدا رأی را میخواستند تا اهداف را دنبال کنند اما روحانی اهداف را نمادین دنبال کرد تا رأی بگیرد، بنابراین میتوان فهمید که رقابتها کمکم از حوزه سلایق به رقابت ماهیتها در حال گذار است. غایت نظم سیاسی از جهت شکلی البته متفاوت است.
جریان اصلاحات با دو سطح جمهوریخواهی سکولار و مشروطهخواهی به تغییر نظام میاندیشد. جمهوریخواهان ـ که عموماً مهاجرت کردهاند ـ سکولاریسم، لیبرالیسم و نظام غیر دینی را فریاد میزنند اما مشروطهخواهان درصدد حذف نمادهای دینی نظام نیستند بلکه به دنبال تشریفاتیکردن آنان هستند. رهبری بیخاصیت یا به قول حجاریان چیزی شبیه ملکه انگلستان مهمترین دغدغه مدنظر است. اما روحانی دنبال تغییر ماهوی نظام نیست؛ مسیر غیر رسمی روحانی تقلیل ماهیت حقیقی نظام از یک سو و بیاعتبارسازی بازوهای توانمند آن از سوی دیگر است. خروجی این حرکت تبدیل جمهوری اسلامی ایران و محتوای حقیقی آن به جمهوری اسلامی اسمی است. یعنی حفظ ساختار و ماهیت حقوقی نظام بدون محتوا، آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی است. مقام معظم رهبری در تأیید این نگاه و در شهریور 1394 در جمع فرماندهان سپاه فرمودند: «رئیسجمهور امریکا به بنده نامه نوشته است که دنبال براندازی نیستند» و پس از تبیین هدف میفرمایند: «آنان دنبال یک جمهوری اسلامی اسمی هستند و در این صورت با وجود یک عمامه بهسر در رأس نظام هم مخالفتی ندارند.» جمهوری اسلامی اسمی همان نظام سیاسی عرفی است که با روحانیت تزیین شده است.
اما هنر هر دو آن است که تلاش کردند این دو پروسه را در بستر مردم سالاری تعبیه نمایند. آنان در بین همه روشها برای مبارزه با ماهیت حقیقی نظام مردمسالاری را مفیدتر و کمهزینهتر میدانند. بیاعتقادی به قیود نظام دینی کمک کننده آنان است و همین جاست که دست رقیب آنان بسته است. آیا در این کشور اقلیتی هستند که با حجاب مخالفند؟ حتماً، آیا اقلیتی هستند که با قصاص و اعدام مخالفند حتماً، آیا اقلیتی هستند با اجرای احکام اجتماعی اسلام به صورت عام مخالفند؟ حتماً. آیا اقلیتی هستند که قبله آمال آنان غرب است؟ حتماً، جریان ارزشگرای نظام نمیتواند قیود دینی را برای رأیآوری در نوردد اما روحانی ثابت کرد این استعداد را دارد و میتواند این ذائقه را تهییج کند و اگر اکنون و فردای انتخابات بخواهد پاسخگوی لطف این ذائقه باشد، باید گامهای مؤثرتری را به سمت جمهوری اسلامی اسمی بردارد.
در چهار سال گذشته جوهره دینی نظام نه در گفتمان جریان مستقر و خصوصاً شخص رئیسجمهور بود، نه در تقویت انگیزههای دینی مشهود بود و نه در برنامه جاری کشور قابل تعقیب است. بنابراین میتوان گفت که مشروطهخواهان غربگرا با توسعهگرایان غرب باور به یک تقاطع مشترک رسیدهاند و آن هم جمهوری اسلامی اسمی است. در نقطه مقابل معتقدین حقیقی به انقلاب اسلامی باید بدانند که مبارزه از طریق مردمسالاری با نظام کلید خورده است و جامعه جوان ما از یک سو و ناکارآمدی بخشهایی از حاکمیت از سوی دیگر و انگیزه عدم تحریم انتخابات از سوی مخالفان نظام، استعداد اپوزیسیون بازی جریان مستقر را تقویت کرده است. اما رأی ملت یک حقیقت است و مردم سالاری اساس نظام اسلامی است اما شرط استمرار جمهوری اسلامی واقعی، تلفیق دوگانه ارزشگرایی و مردمسالاری است. هیچ یک از این دو به تنهایی مسیر انقلاب اسلامی و امام نخواهند بود.
نیروهای انقلاب اسلامی باید بتوانند «قوه اجتماعی» خود را تقویت و قوه سیاسی و قهری خودرا کمرنگ کنند. راه چاره دوری موقت از قدرت سیاسی و ورود به میدان جهت تولید قدرت اجتماعی است. از قضا هجو رقیب نیز مشروط به حضور وی در قدرت است. هیچ چیز به اندازه حضور در قدرت، روشنفکران دوزیست را از حیز انتفاع ساقط نمیکند. دوری 12 ساله اصلاحطلبان از شورای شهر و یا بیخاصیتی شخصیتهای تراز اول اصلاحات در ساماندهی مجلس هشتم و نهم و ریاست جمهوری 1388 مؤید این مطلب است.
جریان انقلابی کشور باید دست به «انقلاب اجتماعی» بزند و در صدد شناسایی آسیبهای خود در پروسه مردمسالاری برآید و فهم مردم سالارانه را با ارزشگرایی همسو و دلسوزان عصبی مزاج که فهمی از مردمسالاری دینی و شرایط پیروزی در آن ندارند، عقب برانند. همانگونه که حرکت به سمت جمهوریاسلامی در پروسه مردم سالاری تعبیه شده است، دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی نیز در پروسه مردمسالاری ممکن است. فقط از طریق مردمسالاری میتوان از جمهوریاسلامی اسمی پیشگیری کرد. یادمان باشد که امام راحل فرمود: « ما جمهوری اسلامی اسمی نمیخواهیم.»
حتی اگر تجدیدنظرطلبان یا مولدان اندیشه اصلاحطلبی (نه همه اصلاحطلبان) هیچ وجه مشترک میدانی و عملیاتی در مدیریت کشور با جریان مستقر نداشته باشند و هیچ هماهنگی هوشمندانهای بین آنان انجام نشده باشد، باز هم میتوان گفت مقصد هر دو یکی است، اما روش حصول نتیجه تا حدودی متفاوت است. تفاوت روحانی با اصلاحطلبان این است که ایشان مقهور توسعه غرب است اما اصلاحطلبان مقهور نظریههای
سیاسی ـ اجتماعی آن دیار میباشند. به تعبیر بهتر جریان حاکم غرب باور است اما بخش فکری اصلاحات غربگرا.
اصلاحطلبان مدل سیاسی غرب را آمال خود میدانند و جریان مستقر مدل اقتصادی آن را.
اما در اینکه وجه مشترک هر دو رسیدن به پایان انقلاب اسلامی و اکتفا به عنوان «جمهوری اسلامی اسمی» است، هیچ تردیدی وجود ندارد. بخشی از محتوای رقابت اخیر روحانی با محتوای رقابت اصلاحطلبان در آستانه مجلس ششم بسیار شبیه بود. وجه مشترک هر دو خروج از زیر سقف نظام برای رأیآوری بیشتر بود. اما تفاوت اینجاست که اصلاحطلبان ابتدا رأی را میخواستند تا اهداف را دنبال کنند اما روحانی اهداف را نمادین دنبال کرد تا رأی بگیرد، بنابراین میتوان فهمید که رقابتها کمکم از حوزه سلایق به رقابت ماهیتها در حال گذار است. غایت نظم سیاسی از جهت شکلی البته متفاوت است.
جریان اصلاحات با دو سطح جمهوریخواهی سکولار و مشروطهخواهی به تغییر نظام میاندیشد. جمهوریخواهان ـ که عموماً مهاجرت کردهاند ـ سکولاریسم، لیبرالیسم و نظام غیر دینی را فریاد میزنند اما مشروطهخواهان درصدد حذف نمادهای دینی نظام نیستند بلکه به دنبال تشریفاتیکردن آنان هستند. رهبری بیخاصیت یا به قول حجاریان چیزی شبیه ملکه انگلستان مهمترین دغدغه مدنظر است. اما روحانی دنبال تغییر ماهوی نظام نیست؛ مسیر غیر رسمی روحانی تقلیل ماهیت حقیقی نظام از یک سو و بیاعتبارسازی بازوهای توانمند آن از سوی دیگر است. خروجی این حرکت تبدیل جمهوری اسلامی ایران و محتوای حقیقی آن به جمهوری اسلامی اسمی است. یعنی حفظ ساختار و ماهیت حقوقی نظام بدون محتوا، آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی است. مقام معظم رهبری در تأیید این نگاه و در شهریور 1394 در جمع فرماندهان سپاه فرمودند: «رئیسجمهور امریکا به بنده نامه نوشته است که دنبال براندازی نیستند» و پس از تبیین هدف میفرمایند: «آنان دنبال یک جمهوری اسلامی اسمی هستند و در این صورت با وجود یک عمامه بهسر در رأس نظام هم مخالفتی ندارند.» جمهوری اسلامی اسمی همان نظام سیاسی عرفی است که با روحانیت تزیین شده است.
اما هنر هر دو آن است که تلاش کردند این دو پروسه را در بستر مردم سالاری تعبیه نمایند. آنان در بین همه روشها برای مبارزه با ماهیت حقیقی نظام مردمسالاری را مفیدتر و کمهزینهتر میدانند. بیاعتقادی به قیود نظام دینی کمک کننده آنان است و همین جاست که دست رقیب آنان بسته است. آیا در این کشور اقلیتی هستند که با حجاب مخالفند؟ حتماً، آیا اقلیتی هستند که با قصاص و اعدام مخالفند حتماً، آیا اقلیتی هستند با اجرای احکام اجتماعی اسلام به صورت عام مخالفند؟ حتماً. آیا اقلیتی هستند که قبله آمال آنان غرب است؟ حتماً، جریان ارزشگرای نظام نمیتواند قیود دینی را برای رأیآوری در نوردد اما روحانی ثابت کرد این استعداد را دارد و میتواند این ذائقه را تهییج کند و اگر اکنون و فردای انتخابات بخواهد پاسخگوی لطف این ذائقه باشد، باید گامهای مؤثرتری را به سمت جمهوری اسلامی اسمی بردارد.
در چهار سال گذشته جوهره دینی نظام نه در گفتمان جریان مستقر و خصوصاً شخص رئیسجمهور بود، نه در تقویت انگیزههای دینی مشهود بود و نه در برنامه جاری کشور قابل تعقیب است. بنابراین میتوان گفت که مشروطهخواهان غربگرا با توسعهگرایان غرب باور به یک تقاطع مشترک رسیدهاند و آن هم جمهوری اسلامی اسمی است. در نقطه مقابل معتقدین حقیقی به انقلاب اسلامی باید بدانند که مبارزه از طریق مردمسالاری با نظام کلید خورده است و جامعه جوان ما از یک سو و ناکارآمدی بخشهایی از حاکمیت از سوی دیگر و انگیزه عدم تحریم انتخابات از سوی مخالفان نظام، استعداد اپوزیسیون بازی جریان مستقر را تقویت کرده است. اما رأی ملت یک حقیقت است و مردم سالاری اساس نظام اسلامی است اما شرط استمرار جمهوری اسلامی واقعی، تلفیق دوگانه ارزشگرایی و مردمسالاری است. هیچ یک از این دو به تنهایی مسیر انقلاب اسلامی و امام نخواهند بود.
نیروهای انقلاب اسلامی باید بتوانند «قوه اجتماعی» خود را تقویت و قوه سیاسی و قهری خودرا کمرنگ کنند. راه چاره دوری موقت از قدرت سیاسی و ورود به میدان جهت تولید قدرت اجتماعی است. از قضا هجو رقیب نیز مشروط به حضور وی در قدرت است. هیچ چیز به اندازه حضور در قدرت، روشنفکران دوزیست را از حیز انتفاع ساقط نمیکند. دوری 12 ساله اصلاحطلبان از شورای شهر و یا بیخاصیتی شخصیتهای تراز اول اصلاحات در ساماندهی مجلس هشتم و نهم و ریاست جمهوری 1388 مؤید این مطلب است.
جریان انقلابی کشور باید دست به «انقلاب اجتماعی» بزند و در صدد شناسایی آسیبهای خود در پروسه مردمسالاری برآید و فهم مردم سالارانه را با ارزشگرایی همسو و دلسوزان عصبی مزاج که فهمی از مردمسالاری دینی و شرایط پیروزی در آن ندارند، عقب برانند. همانگونه که حرکت به سمت جمهوریاسلامی در پروسه مردم سالاری تعبیه شده است، دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی نیز در پروسه مردمسالاری ممکن است. فقط از طریق مردمسالاری میتوان از جمهوریاسلامی اسمی پیشگیری کرد. یادمان باشد که امام راحل فرمود: « ما جمهوری اسلامی اسمی نمیخواهیم.»
نظرات بینندگان