یادداشت/ غلامرضا صادقیان
این هم داستان 200 روزنامه ما!
اگر روزی در آینده یک وزارت ارشاد قوی در کشور مستقر شود، باید از متقاضیان انتشار روزنامه دو چیز را مطالبه کند: اول بگوید تحریریه شما کو؟ و دوم بخواهد تیراژ خود را برای جمعیت مخاطب مشخص کند.
به گزارش شیرازه، روزنامه «جوان» در یادداشتی از «غلامرضا صادقیان» نوشت:
«200 روزنامه در کشور داریم که مجموع شمارگان آنها کمتر از 900 هزار نسخه در روز است.»
این خبر را معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد داده است که خود برای ما یک داستان بلند است.
اینکه میگوییم «روزنامههای زنجیرهای» یک شاهدش همین است! یعنی اگر هر روزنامهای 5 هزار تیراژ میداشت، باید حداقل یک میلیون میشد نه کمتر از یک میلیون! اما وقتی بدانیم روزنامههای همشهری، جامجم، ایران، جوان، اطلاعات، کیهان، خراسان، قدس، شرق و دنیای اقتصاد در مجموع بیش از دوسوم همین 900هزار تیراژ را در اختیار دارند، اوضاع بدتر میشود، یعنی صد و نود و چند روزنامه در کشور بین 200 تا 300 هزار نسخه در روز تیراژ دارند، تقریباً هر کدام هزار نسخه در روز! کمتر از تعداد دکهها و یکچهارم تعداد کتابخانههای عمومی کشور و یکصدم تعداد دستگاههای پرکارمند و پرمسئول دولتی و حکومتی!
اگر بدانیم حدود 30 عنوان از این روزنامهها در پایتخت منتشر میشوند و باید یک رقم متعارفی تیراژ داشته باشند که به روابط عمومی چهار تا دستگاه دولتی و چند تا دکه شهر، سهمی برسد، اوضاع خیلی بدتر میشود. یعنی برای استانیها باید تیراژ زیر صد نسخه را فرض کرد.
خوب! چاپ صد تا نسخه روزنامه در روز به صرفه نیست و چاپخانهها زیر بار نمیروند. به خاطر همین روزنامهها پول چاپ 10 هزار نسخه را به چاپخانهها میدهند، اما صد تا چاپ میشود تا دستکم در هزینه کاغذ صرفهجویی شود.
اما صد نسخه از یک روزنامه به چه درد جامعه و به چه درد صاحب روزنامه میخورد؟
ساده و خلاصه میگویم؛ در تهران با صد یا هزار نسخه روزنامه سیاسی، میتوان دکهها را پر کرد، طوری که هرکس رد میشود مثلاً 20 تا تیتر درشت «خداحافظ همه تحریمها» را روی دکه ببیند و بگذرد و این خاطره را با خود همراه داشته باشد. این کارکرد زنجیرهایوار روزنامهها در پایتخت است.
در شهرستانها مسئله فقط سیاسی نیست. در 15 سال گذشته که برای تدریس روزنامهنگاری در شهرهای مختلف کشور رفتهام، صدای مسئولان ارشاد بلند بوده است از اینکه عدهای روزنامه منتشر میکنند فقط برای اخاذی! یک مورد در اصفهان همراه با مسئول وقت ارشاد استان برای مثلاً ارتقای سطح یکی از روزنامههای پرتیراژ و قدیمی رفتیم. نه تحریریهای داشت و نه نویسندهای و نه شاکلهای! یک پیرمرد عریضهنویس را گذاشته بودند برای خواندن مطالبی که فرد دیگری آنها را به سرعت از خبرگزاریها کپی میکرد. همسر مدیرمسئول هم سردبیر بود و نهایتاً یک آبدارچی. وقتی از روزنامه خارج شدیم، آن مسئول ارشاد میگفت این روزنامه فقط روزی یک مطلب اختصاصی دارد و با همان یک مطلب گیر میدهد به فلان اداره دولتی یا شهری و آنقدر در یک موضوع مهمل گزارش دروغین میزند تا آن اداره را وادار به باجدهی کند و این ساختمان و دم و دستگاه روزنامه از همین طریق فراهم شده است.
اگر روزی در آینده یک وزارت ارشاد قوی در کشور مستقر شود، باید از متقاضیان انتشار روزنامه دو چیز را مطالبه کند: اول بگوید تحریریه شما کو؟ و دوم بخواهد تیراژ خود را برای جمعیت مخاطب مشخص کند و این تیراژ باید تعریف داشته باشد.
داشتن تحریریه یعنی مشارکت خرد گروهی از روزنامهنگاران در یک کار فکری که هم تضارب آرا دارند و هم روحیهای در جمع روشنفکری آنان حاکم است که همگی با هم زیر پرچم یک دلال نمیروند، اما نداشتن تحریریه یعنی سپردن تیتر روزنامه به یک دلال یا قصاب یا مثلاً دزد سرگردنه.
شرط تیراژ بالا نیز خود به خود برخی از همین کاسبان و دلالان را از کار اقتصادی با یک روزنامه منصرف میکند.
شاید روزی این حساب و کتاب ساده در کار روزنامهنگاری ایران اجرا شود، به شرطی که دولتها و کارگزاران دولتها در آینده خودشان به این کاسبیها آلوده نشده باشند.
«200 روزنامه در کشور داریم که مجموع شمارگان آنها کمتر از 900 هزار نسخه در روز است.»
این خبر را معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد داده است که خود برای ما یک داستان بلند است.
اینکه میگوییم «روزنامههای زنجیرهای» یک شاهدش همین است! یعنی اگر هر روزنامهای 5 هزار تیراژ میداشت، باید حداقل یک میلیون میشد نه کمتر از یک میلیون! اما وقتی بدانیم روزنامههای همشهری، جامجم، ایران، جوان، اطلاعات، کیهان، خراسان، قدس، شرق و دنیای اقتصاد در مجموع بیش از دوسوم همین 900هزار تیراژ را در اختیار دارند، اوضاع بدتر میشود، یعنی صد و نود و چند روزنامه در کشور بین 200 تا 300 هزار نسخه در روز تیراژ دارند، تقریباً هر کدام هزار نسخه در روز! کمتر از تعداد دکهها و یکچهارم تعداد کتابخانههای عمومی کشور و یکصدم تعداد دستگاههای پرکارمند و پرمسئول دولتی و حکومتی!
اگر بدانیم حدود 30 عنوان از این روزنامهها در پایتخت منتشر میشوند و باید یک رقم متعارفی تیراژ داشته باشند که به روابط عمومی چهار تا دستگاه دولتی و چند تا دکه شهر، سهمی برسد، اوضاع خیلی بدتر میشود. یعنی برای استانیها باید تیراژ زیر صد نسخه را فرض کرد.
خوب! چاپ صد تا نسخه روزنامه در روز به صرفه نیست و چاپخانهها زیر بار نمیروند. به خاطر همین روزنامهها پول چاپ 10 هزار نسخه را به چاپخانهها میدهند، اما صد تا چاپ میشود تا دستکم در هزینه کاغذ صرفهجویی شود.
اما صد نسخه از یک روزنامه به چه درد جامعه و به چه درد صاحب روزنامه میخورد؟
ساده و خلاصه میگویم؛ در تهران با صد یا هزار نسخه روزنامه سیاسی، میتوان دکهها را پر کرد، طوری که هرکس رد میشود مثلاً 20 تا تیتر درشت «خداحافظ همه تحریمها» را روی دکه ببیند و بگذرد و این خاطره را با خود همراه داشته باشد. این کارکرد زنجیرهایوار روزنامهها در پایتخت است.
در شهرستانها مسئله فقط سیاسی نیست. در 15 سال گذشته که برای تدریس روزنامهنگاری در شهرهای مختلف کشور رفتهام، صدای مسئولان ارشاد بلند بوده است از اینکه عدهای روزنامه منتشر میکنند فقط برای اخاذی! یک مورد در اصفهان همراه با مسئول وقت ارشاد استان برای مثلاً ارتقای سطح یکی از روزنامههای پرتیراژ و قدیمی رفتیم. نه تحریریهای داشت و نه نویسندهای و نه شاکلهای! یک پیرمرد عریضهنویس را گذاشته بودند برای خواندن مطالبی که فرد دیگری آنها را به سرعت از خبرگزاریها کپی میکرد. همسر مدیرمسئول هم سردبیر بود و نهایتاً یک آبدارچی. وقتی از روزنامه خارج شدیم، آن مسئول ارشاد میگفت این روزنامه فقط روزی یک مطلب اختصاصی دارد و با همان یک مطلب گیر میدهد به فلان اداره دولتی یا شهری و آنقدر در یک موضوع مهمل گزارش دروغین میزند تا آن اداره را وادار به باجدهی کند و این ساختمان و دم و دستگاه روزنامه از همین طریق فراهم شده است.
اگر روزی در آینده یک وزارت ارشاد قوی در کشور مستقر شود، باید از متقاضیان انتشار روزنامه دو چیز را مطالبه کند: اول بگوید تحریریه شما کو؟ و دوم بخواهد تیراژ خود را برای جمعیت مخاطب مشخص کند و این تیراژ باید تعریف داشته باشد.
داشتن تحریریه یعنی مشارکت خرد گروهی از روزنامهنگاران در یک کار فکری که هم تضارب آرا دارند و هم روحیهای در جمع روشنفکری آنان حاکم است که همگی با هم زیر پرچم یک دلال نمیروند، اما نداشتن تحریریه یعنی سپردن تیتر روزنامه به یک دلال یا قصاب یا مثلاً دزد سرگردنه.
شرط تیراژ بالا نیز خود به خود برخی از همین کاسبان و دلالان را از کار اقتصادی با یک روزنامه منصرف میکند.
شاید روزی این حساب و کتاب ساده در کار روزنامهنگاری ایران اجرا شود، به شرطی که دولتها و کارگزاران دولتها در آینده خودشان به این کاسبیها آلوده نشده باشند.
نظرات بینندگان