زلزلهای که باید بیاید!
چرا باید باز هم در برابر زلزلهای 7.3 ریشتری بیش از 400 تن جان ببازند و در کشوری مانند نیوزلند با زلزلهای که چند سال پیش حادث شد و قدرت آن بیش از 8 ریشتر بود، خون از دماغ کسی نیاید؟
به گزارش شیرازه، قبل از هرچیز مراتب تسلیت و اندوه خود را بابت زلزله اخیر استان کرمانشاه و جان باختن مردم عزیزمان اعلام میکنم؛ اما اصل مطلب که مقدمهاش را همه میدانند این است که ایران کشوری زلزلهخیز است و اصلا زلزله بخشی از ویژگیهای سرزمینی ما است و... اینکه اذعان کنیم که ایران به لحاظ ژئوفیزیکی چه موقعیتی دارد و در واقع شناخت از جغرافیای ایران در وهله اول بسیار خوب است.
اما واقعا چرا باید باز هم در برابر زلزلهای 7.3 ریشتری بیش از 400 تن جان ببازند و در کشوری مانند نیوزلند با زلزلهای که چند سال پیش حادث شد و قدرت آن بیش از 8 ریشتر بود، خون از دماغ کسی نیاید؟ شاید با خود فکر کنید که چرا ایران را با نیوزلند مقایسه کردم، اما این سوال را میتوان اینگونه پاسخ داد؛ ایران جزء کشورهای پیشرو در عرصه دانش لرزه شناسی است و از لحاظ نظری و تولید محتوا جزء کشورهای پیشرفته جهان محسوب میگردد.
اما چرا با وجود دانش کافی و حتی به روز، سازههای ما تاب مقاومت در برابر زلزله هایی که در ایران طبیعی است را ندارند؟ آیا مشکل از مدیریت بحران است؟ نقص اصلی در عدم ارتباط صنعت و دانشگاه است؟ مسکن مهر مزخرف است؟ و...
این قبیل تحلیلها نشانگر آن است که حداقل ارادهای برای حل مشکل وجود دارد؛ ولو اینکه ضعیف باشد؛ اما ، داشتن دغدغه کافی نیست و اگر ریشه مشکل را نبینیم، نمیتوانیم به مقابله جدی با آن برخیزیم.
دلیل اصلی ناتوانی ما در برابر مشکلات متعدد که عدم ایمنی در برابر زلزله هم یکی از آن هاست، زیست بوم معیوب علمی جامعه ایرانی است.
منظور از زیست بوم معیوب اینکه، جامعه دانشگاهی و هم چنین مدیران تصمیمگیر نمی توانند جایگاه دانش تولیدی خود را در جامعه پیدا کنند؛ در واقع عدم وجود چرخه کامل علمی که بتواند دانش لرزه شناسی را که ما در آن جز سرآمدان دنیا محسوب میشویم به دیگر دانشها و هم چنین جامعه و مردم ارتباط بدهد، مشکل اصلی ما است.
این مسئله بسیار فراتر از این است که معادل با عدم ارتباط صنعت و دانشگاه باشد؛ ما اصلا هنوز به صنعت نرسیده ایم و بحثمان روی فقدان زیست بوم علمی جامع و نظام مند است، به دیگر سخن آنکه ایران ما هنوز در عرصه آموزشی خود نظام یافتگی منسجم ندارد و خلاصه اینکه یک منظومه کامل علمی را شکل نداده است.
فقدان یک منظومه کامل علمی، مانع از این است که اولویتهایمان را درست انتخاب کنیم و اصلا نمی شود اولویت داشت، چون یک روز مسئله سیل است و باید آبخیزداری را بررسی کنیم، روز دیگر زلزله است و لرزه شناسی در ترازوی نقد، روز دیگر نظام بانکی و دعوای کینزیها با هواداران فون هایک و الی ماشاءالله مشکلات که اولویت های ما را جا به جا کند.
با این توصیف، ما بعد از هر تلاش طاقت فرسایی، به نقطه صفر برمیگردیم، یعنی دانشمان زیاد شده، اما چون برای یک مقطع خاص بوده و ادبیاتش هم طبعا آکادمیک و ایضا با سایراقشار جامعه هم رابطه همزاد پنداری نداشته است، مقالات و کتابها گوشه کتابخانهها خاک میخورد و فقط روی کاغذ نشان از پیشرفت علمی ما دارد، البته پیشرفت انتزاعی و ذهنی!
نکته آخر اینکه، قبل از اینکه نوبت کمک به زلزلهزدگان یا سپرده گذاران بانک ورشکسته دیگری برسد، باید به داد نظام آموزشی کشور رسید وگرنه...
علی رضا رحیمی
منبع: فارس
اما واقعا چرا باید باز هم در برابر زلزلهای 7.3 ریشتری بیش از 400 تن جان ببازند و در کشوری مانند نیوزلند با زلزلهای که چند سال پیش حادث شد و قدرت آن بیش از 8 ریشتر بود، خون از دماغ کسی نیاید؟ شاید با خود فکر کنید که چرا ایران را با نیوزلند مقایسه کردم، اما این سوال را میتوان اینگونه پاسخ داد؛ ایران جزء کشورهای پیشرو در عرصه دانش لرزه شناسی است و از لحاظ نظری و تولید محتوا جزء کشورهای پیشرفته جهان محسوب میگردد.
اما چرا با وجود دانش کافی و حتی به روز، سازههای ما تاب مقاومت در برابر زلزله هایی که در ایران طبیعی است را ندارند؟ آیا مشکل از مدیریت بحران است؟ نقص اصلی در عدم ارتباط صنعت و دانشگاه است؟ مسکن مهر مزخرف است؟ و...
این قبیل تحلیلها نشانگر آن است که حداقل ارادهای برای حل مشکل وجود دارد؛ ولو اینکه ضعیف باشد؛ اما ، داشتن دغدغه کافی نیست و اگر ریشه مشکل را نبینیم، نمیتوانیم به مقابله جدی با آن برخیزیم.
دلیل اصلی ناتوانی ما در برابر مشکلات متعدد که عدم ایمنی در برابر زلزله هم یکی از آن هاست، زیست بوم معیوب علمی جامعه ایرانی است.
منظور از زیست بوم معیوب اینکه، جامعه دانشگاهی و هم چنین مدیران تصمیمگیر نمی توانند جایگاه دانش تولیدی خود را در جامعه پیدا کنند؛ در واقع عدم وجود چرخه کامل علمی که بتواند دانش لرزه شناسی را که ما در آن جز سرآمدان دنیا محسوب میشویم به دیگر دانشها و هم چنین جامعه و مردم ارتباط بدهد، مشکل اصلی ما است.
این مسئله بسیار فراتر از این است که معادل با عدم ارتباط صنعت و دانشگاه باشد؛ ما اصلا هنوز به صنعت نرسیده ایم و بحثمان روی فقدان زیست بوم علمی جامع و نظام مند است، به دیگر سخن آنکه ایران ما هنوز در عرصه آموزشی خود نظام یافتگی منسجم ندارد و خلاصه اینکه یک منظومه کامل علمی را شکل نداده است.
فقدان یک منظومه کامل علمی، مانع از این است که اولویتهایمان را درست انتخاب کنیم و اصلا نمی شود اولویت داشت، چون یک روز مسئله سیل است و باید آبخیزداری را بررسی کنیم، روز دیگر زلزله است و لرزه شناسی در ترازوی نقد، روز دیگر نظام بانکی و دعوای کینزیها با هواداران فون هایک و الی ماشاءالله مشکلات که اولویت های ما را جا به جا کند.
با این توصیف، ما بعد از هر تلاش طاقت فرسایی، به نقطه صفر برمیگردیم، یعنی دانشمان زیاد شده، اما چون برای یک مقطع خاص بوده و ادبیاتش هم طبعا آکادمیک و ایضا با سایراقشار جامعه هم رابطه همزاد پنداری نداشته است، مقالات و کتابها گوشه کتابخانهها خاک میخورد و فقط روی کاغذ نشان از پیشرفت علمی ما دارد، البته پیشرفت انتزاعی و ذهنی!
نکته آخر اینکه، قبل از اینکه نوبت کمک به زلزلهزدگان یا سپرده گذاران بانک ورشکسته دیگری برسد، باید به داد نظام آموزشی کشور رسید وگرنه...
علی رضا رحیمی
منبع: فارس
نظرات بینندگان