اعتراف روزنامه اصلاحات:
دولت روحانی ضعیفترین دولت در تاریخ جمهوری اسلامی است/ استعفای ظریف اشتباهی استراتژیک بود و بازگشتش در افکار عمومی به ضد خودش بدل شد
سردبیر روزنامه اصلاح طلب شرق در سرمقاله امروز خود ضمن اشاره به استعفای وزیر امور خارجه نوشته است دولت دوازدهم دولت مقتدری نیست؛ ازآنرو که روحانی مرد روی صحنه نیست.
به گزارش شیرازه، «مسئله ظریف نیست!» عنوان سرمقاله سردبیر روزنامه اصلاح طلب شرق، احمد غلامی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
با اینکه حسن روحانی فرد قدرتمندی است؛ اما دولتش ضعیفتر از دولتهای گذشته است. دولتهای بعد از انقلاب خواسته یا ناخواسته پس از پیروزی در انتخابات، دو رویکرد را برای تشکیل دولت و ادامه راه خود انتخاب میکنند؛ انتخابی یا مشورتی. رویکرد انتخابی بیش از هر چیز بر مردم رأی دهنده تکیه دارد و رویکرد مشورتی در کنار مردم به نهادهای رسمی توجه ویژهای میکند. انتخاب هریک از این شاخصها بیش از هر چیز به شخصیت فردی و خاستگاهی که رؤسای جمهور از آن برخاستهاند، بازمیگردد. دولت خاتمی رویکردی غالبا انتخابی داشت که با آن هشت سال دوره اصلاحات را با همه فرازونشیبهایش پشت سر گذاشت.
با اینکه حسن روحانی فرد قدرتمندی است؛ اما دولتش ضعیفتر از دولتهای گذشته است. دولتهای بعد از انقلاب خواسته یا ناخواسته پس از پیروزی در انتخابات، دو رویکرد را برای تشکیل دولت و ادامه راه خود انتخاب میکنند؛ انتخابی یا مشورتی. رویکرد انتخابی بیش از هر چیز بر مردم رأی دهنده تکیه دارد و رویکرد مشورتی در کنار مردم به نهادهای رسمی توجه ویژهای میکند. انتخاب هریک از این شاخصها بیش از هر چیز به شخصیت فردی و خاستگاهی که رؤسای جمهور از آن برخاستهاند، بازمیگردد. دولت خاتمی رویکردی غالبا انتخابی داشت که با آن هشت سال دوره اصلاحات را با همه فرازونشیبهایش پشت سر گذاشت.
دولت سازندگی مبتنی بر شخصیت فردی آیتالله بود. او با رویکرد ویژه
خود، تکنوکراتهای جوان را روی کار آورد که حضورشان در عرصههای سیاسی،
نظامی و اقتصادی بهشدت احساس میشد. دولت احمدینژاد نیز رویکردی دوگانه
داشت؛ هم انتخابی عمل میکرد و هم مشورتی. چهرههایی از دولت نهم و دهم
حمایت میکردند که توان آنها فراتر از احمدینژاد و دولتش بود.ازاینرو
رئیس این دولت بسیار تلاش کرد تا نشان بدهد جنمی از جنس دیگر دارد. او بیش
از آنکه متکی به حامیانش باشد، متکی بر خود است. شاید تصمیمات غیرمنتظره
احمدینژاد، برای پرکردن همین خلأ قدرت و نداشتن اعتمادبهنفس بود.
احمدینژاد از جنبههای متفاوتی قابل تحلیل است؛ مردی که تشنه محبوبیت بود،
عوام را ستایش میکرد؛ اما باوری به آنها نداشت. او طالب هاله قدرتی بود
که عوام برمیانگیختند تا با آن اعتمادبهنفسش را بازیابد. حسن روحانی درست
نقطه مقابل احمدینژاد است. چندان تمایلی به محبوبیت ندارد و سرشار از
اعتمادبهنفس است. از همینجا عیان میشود که خاستگاه رؤسای جمهور چه نقش
بنیادینی در دولت آنها دارد. خاتمی همان چیزی بود که قرار بود باشد؛
محافظهکاری انقلابی که پارادوکسی گریزناپذیر در شخصیت او بود.
انقلابیبودنش را از باور به مردم میگرفت و محافظهکاریاش را از خاستگاه
سنتیاش.
خاتمی فرزند یک روحانی شریعتمدار است؛ آنهم از شهری که دین به شکل و شمایل سنتی ریشه در باورهای مردمش دارد. رویکرد سیاسی هاشمی و روحانی بسیار نزدیک به هم است. هر دو به ساختار نظام باور دارند و در بحرانیترین لحظات هم ساختارشکنی را توصیه نمیکنند. شاید این روحیه و روش از مدیریت بر نهادهای امنیتی و نظامی نشئت گرفته باشد؛ اما آنها با رویکرد مشابه تا حدودی به نتیجهای متفاوت رسیدهاند. آیتالله توانست دولت مقتدری ایجاد کند و سیر تحولات جامعه را آنگونه که باور داشت، مدیریت کرد. روحانی تاکنون تمام و کمال اینگونه نبوده است. برخی معتقدند چون او با توان مردمیِ اصلاحطلبان روی کار آمده است، از گرفتن تصمیمات تنشزا پرهیز میکند. بعید است این باور قرین به واقعیت باشد.
خاتمی فرزند یک روحانی شریعتمدار است؛ آنهم از شهری که دین به شکل و شمایل سنتی ریشه در باورهای مردمش دارد. رویکرد سیاسی هاشمی و روحانی بسیار نزدیک به هم است. هر دو به ساختار نظام باور دارند و در بحرانیترین لحظات هم ساختارشکنی را توصیه نمیکنند. شاید این روحیه و روش از مدیریت بر نهادهای امنیتی و نظامی نشئت گرفته باشد؛ اما آنها با رویکرد مشابه تا حدودی به نتیجهای متفاوت رسیدهاند. آیتالله توانست دولت مقتدری ایجاد کند و سیر تحولات جامعه را آنگونه که باور داشت، مدیریت کرد. روحانی تاکنون تمام و کمال اینگونه نبوده است. برخی معتقدند چون او با توان مردمیِ اصلاحطلبان روی کار آمده است، از گرفتن تصمیمات تنشزا پرهیز میکند. بعید است این باور قرین به واقعیت باشد.
روحانی از جایگاه خود آگاه
است. او بیش از هر چیز خود را منجی اصلاحطلبان میداند؛ اگر ضعف دولت
دوازدهم از خودکمبینی در مواجهه با اصلاحطلبان نیست؛ پس از کجا ناشی
میشود؟ دولت دوازدهم دولت مقتدری نیست؛ ازآنرو که روحانی مرد روی صحنه
نیست. او مرد پشت صحنه بوده و هست. روحانی میانهای با سیاستهای علنی
ندارد. به تبع آن باوری هم به سیاستهای تودهای ندارد؛ بستر سیاستِ فشار
از پایین، چانهزنی در بالا. او حتی این سیاست را مذموم هم میداند. باور
دارد که قادر است مسائل را پشت پرده حلوفصل کند. روحانی در برابر هر
ایدهای که منجر به تحریک مردم شود، محتاط است.
شاید نزدیکی روحانی به
تکچهرههای مقتدری ازجمله علی لاریجانی و دوریاش از اصلاحطلبان بهویژه
فراکسیون امید و مجلس از همین رویکرد ناشی میشود. روحانی با اینکه با رأی
بالایی بر مسند ریاستجمهوری نشسته است؛ اما سمتوسوی کنشهای سیاسیاش
به او چهرهای محافظهکار میبخشد. چیزی شبیه هاشمیرفسنجانی با این تفاوت
که رویکرد آیتالله از سال 88 به بعد تغییری چشمگیر کرد. رئیس دولت اصلاحات
و نخستوزیر دوره جنگ از این نظر نقطه مقابل روحانی و هاشمی هستند؛ اما
نباید نادیده انگاشت که دولت یازدهم و دوازدهم با همین رویکرد توانست
مذاکرات برجام را پشت سر بگذارد و انتظار است نتیجه FATF همانی باشد که
روحانی میپسندد. رئیسجمهور باید از مزایای رویکردی که برگزیده، بهرهمند
شود؛ وگرنه بازی سیاست برایش دوسر باخت خواهد بود. برگشت ظریف به کابینه پس
از استعفای ناگهانیاش در این رویکرد یک پیروزی به حساب میآید. اگر این
استعفا در دولت اصلاحات صورت میگرفت، ظریف باید برای همیشه صحنه سیاست را
ترک میکرد. رویکرد دولت روحانی این فرصت را به او میدهد تا مخالفانش
نتوانند از اشتباهات استراتژیک وزرایش مانند استعفای ظریف بهرهبرداری
سیاسی کنند. گیرم شرایط کنونی با شرایط دولتهای سازندگی و اصلاحات بسیار
متفاوت باشد.
در دولت روحانی نه ظریف مسئله است و نه وزرای دیگر. مگر نه
اینکه برخی از وزرای دولت همان وزرای اصلاحاتاند. آینده دولتها را
رویکردهایشان رقم میزند و هر رویکرد مزایا و معایبی در خود دارد. از دوره
دوم به بعد کسی برای دولت احمدینژاد آیندهای متصور نبود؛ دولتی که در
میان این دو رویکرد قرار داشت و طالب مزایای هر دو رویکرد بود؛ که نشد.
اگر
این صورتبندی درست باشد؛ پس چرا دولت روحانی از اقتدار لازم برخوردار
نیست. دولت روحانی مقتدر نیست؛ زیرا شاخصهای قدرت را ندارد. قدرت یعنی
مدیریت توانمندیها برای تغییر رفتار دیگران به شیوههای معین. دولت روحانی
در بدو امر نتوانست این شاخصه را عملیاتی کند و تغییر رفتار چشمگیری در
مخالفانش به وجود آورد. مخالفان همانگونه با دولت او برخورد میکنند که با
دولت اصلاحات. البته با ملاحظات ظاهری بیشتری. شاخص دوم قدرت، ابزار حفظ و
تداوم خودگردانی دولت را در برابر خواسته دیگران فراهم میکند. دیگر آنکه
قدرت بازی وسیعی از کنشها را ممکن میکند؛ درصورتیکه کنشهای مؤثر سیاست
داخلی دولت روحانی بسیار محدود است. کنشهایی هم که صورت میگیرد، موجب
تحولات چشمگیری نمیشود. بدیهی است که مشکل از انتخاب رویکرد نیست. دولت
سازندگی با رویکردی مانند دولت تدبیر و امید کارهای بسیاری را پیش برد.
کارهایی که اصلا بر مذاق مخالفان خوش نمیآمد و حتی دولت اصلاحات نیز با آن
پشتوانه مردمی قادر به انجام آن نبود. شاخصه دیگر قدرت این است که
قدرتمندان در مواجهه با کمقدرتها از حاشیه امن بیشتری برخوردارند و در
تعیین نوع بازیای که باید انجام شود و چگونگی انجام آن مؤثرند.
آیا دولت
روحانی از حاشیه امنی برخوردار است؟ حاشیه امنی که دولت اصلاحات از آن
بهرهای نداشت. وقایع نشان میدهد رویکرد روحانی در سیاست، حاشیه امن
خدشهناپذیری برایش فراهم نکرده است. هرچقدر که زمان میگذرد، این فکر که
اگر ظریف استعفا نمیداد، بهتر بود و اگر استعفا داد، نباید برمیگشت، قوت
بیشتری میگیرد. بازگشت ظریف که امکان آن از رویکرد روحانی به سیاست و
قابلیت خود ظریف در وزارت خارجه نشئت میگیرد، در افکار عمومی به ضد خودش
بدل شده است. اگرچه این نافی اهمیت ظریف در جایگاه وزارت امور خارجه در
شرایط کنونی نیست؛ اما نباید نادیده گرفت که مسئله دولت روحانی فقط ظریف
نیست؛ مسئله بهرهنبردن از فواید رویکردی است که روحانی آن را اتخاذ کرده
است.
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
باشه.
پاسخ