استعدادسوزی زیر سایه انحصارطلبی
به گزارش شیرازه، ژوبین صفاری در ابتکار نوشت:
پرونده برنامه ۹۰ در حالی از سوی مدیران صداوسیما بسته شد که اکثر نظرسنجیها حاکی از علاقه مردم به حضور این برنامه در شبکه سوم سیما بود. بیش از ۱۰۰۰ روزنامه نگار و فعال عرصه رسانه نیز طی روزهای گذشته از رئیس سازمان صداسیما درخواست بازگشت عادل فردوسیپور و برنامه ۹۰ را داشتند که البته ظاهراً نشانهای برای موثربودن این تلاشها دیده نمیشود.
صحبتهای قائممقام شبکه سوم سیما نیز طی روزهای گذشته در نوع خود جالب توجه بود، او گفته بود تغییرات در این برنامه باید چندسال پیش صورت میگرفت. گو اینکه استخوان فردوسیپور سالها در گلوی برخی مدیران صداوسیما گیر کرده بود.
سوال این است که سازوکار این تغییرات علیرغم میل مردم بر چه اساسی استوار است و اساساً این دیکتاتوری در تصمیمگیری از کجا ناشی میشود؟ تغییر عادل فردوسیپور و حذف برنامهاش تا به حال با هیچ پاسخ شفافی از سوی مدیران صداوسیما برای مردم روشن نشده است. این موضوع را میتوان ناشی از انحصاری دانست که در فضای رسانهای کشور بهخصوص در صداوسیما وجود دارد.
در ساختاری که مدیریت آن برای افکار عمومی هیچ وجهی از پاسخگویی را قائل نیست؛ حذف افراد در نبودِ رقیبِ قدرتمند هیچ هزینهای برای آن رسانه ایجاد نمیکند. طبیعتاً استعدادهایی مانند محمدحسین میثاقی نیز در آتش تصمیمهای سلیقهای، قربانی غضب بخشی از مردم میشوند.
اما اتفاقات برنامه ۹۰ و حذف یکباره آن را میتوان در یک اِشِل بزرگتر یعنی فضای اقتصادی وسیاسی کشور نیز بررسی کرد. این انحصارطلبی نهتنها در صداوسیما که در مدیریت اقتصادی کشور نیز به منافع کشور آسیب زده است. تردیدی نیست که بخش کلیدی اقتصاد در دستان دولت و نهادهای شبهدولتی قرار دارد که برای انتصابات خود در پستهای تاثیرگذار کمتر از قواعد اصولی پیروی میکنند.
در واقع، تغییر رویکردهای سیاسی دولتها و روابطی خارج از اصول شایستهسالاری تعیینکننده این انتصابات است. هرچند این روند در دولت فعلی با تغییر و بهبود رویه روبهرو بود اما همچنان مشکل اصلی برجای خود باقی است. انحصاری که در اقتصاد کشور توسط دولت و برخی نهادها وجود دارد، تمام منفذهای پاسخگویی از چرایی و سازوکار هر نوع انتصابی را نزد افکار عمومی بسته است.
نتیجه این ساختار معیوب البته در اقتصاد طی چند دهه گذشته در عمل برای مردم روشن شده است؛ آنگونه که سیاسیون نیز در هر دورهای تنها با انداختن تقصیر بر گردن مدیران قبلی، از بار مسئولیت شانه خالی میکنند. نتیجه این ساختار انحصارطلب و دیکتاتورزده به وضوح باعث سرخوردگی استعدادهای خلاق و البته افراد توانمند شده است که تنها یک نمونه آن برای مردم عیان شد.
عادل فردوسیپور بیتردید از جمله افراد رسانهای بود که هیچ برچسبی بر سلامت کاری او زده نمیشد. هرچند میتوان عملکرد برنامهاش را به صورت تخصصی مورد نقد قرار داد اما فاکتورهایی مانند پاکدستی، حرفهایبودن و مقبولیت نزد مردم، نتوانست تضمینی بر حضور او در رسانهای باشد که از بودجه عمومی تغذیه میشود.
پرونده برنامه ۹۰ در حالی از سوی مدیران صداوسیما بسته شد که اکثر نظرسنجیها حاکی از علاقه مردم به حضور این برنامه در شبکه سوم سیما بود. بیش از ۱۰۰۰ روزنامه نگار و فعال عرصه رسانه نیز طی روزهای گذشته از رئیس سازمان صداسیما درخواست بازگشت عادل فردوسیپور و برنامه ۹۰ را داشتند که البته ظاهراً نشانهای برای موثربودن این تلاشها دیده نمیشود.
صحبتهای قائممقام شبکه سوم سیما نیز طی روزهای گذشته در نوع خود جالب توجه بود، او گفته بود تغییرات در این برنامه باید چندسال پیش صورت میگرفت. گو اینکه استخوان فردوسیپور سالها در گلوی برخی مدیران صداوسیما گیر کرده بود.
سوال این است که سازوکار این تغییرات علیرغم میل مردم بر چه اساسی استوار است و اساساً این دیکتاتوری در تصمیمگیری از کجا ناشی میشود؟ تغییر عادل فردوسیپور و حذف برنامهاش تا به حال با هیچ پاسخ شفافی از سوی مدیران صداوسیما برای مردم روشن نشده است. این موضوع را میتوان ناشی از انحصاری دانست که در فضای رسانهای کشور بهخصوص در صداوسیما وجود دارد.
در ساختاری که مدیریت آن برای افکار عمومی هیچ وجهی از پاسخگویی را قائل نیست؛ حذف افراد در نبودِ رقیبِ قدرتمند هیچ هزینهای برای آن رسانه ایجاد نمیکند. طبیعتاً استعدادهایی مانند محمدحسین میثاقی نیز در آتش تصمیمهای سلیقهای، قربانی غضب بخشی از مردم میشوند.
اما اتفاقات برنامه ۹۰ و حذف یکباره آن را میتوان در یک اِشِل بزرگتر یعنی فضای اقتصادی وسیاسی کشور نیز بررسی کرد. این انحصارطلبی نهتنها در صداوسیما که در مدیریت اقتصادی کشور نیز به منافع کشور آسیب زده است. تردیدی نیست که بخش کلیدی اقتصاد در دستان دولت و نهادهای شبهدولتی قرار دارد که برای انتصابات خود در پستهای تاثیرگذار کمتر از قواعد اصولی پیروی میکنند.
در واقع، تغییر رویکردهای سیاسی دولتها و روابطی خارج از اصول شایستهسالاری تعیینکننده این انتصابات است. هرچند این روند در دولت فعلی با تغییر و بهبود رویه روبهرو بود اما همچنان مشکل اصلی برجای خود باقی است. انحصاری که در اقتصاد کشور توسط دولت و برخی نهادها وجود دارد، تمام منفذهای پاسخگویی از چرایی و سازوکار هر نوع انتصابی را نزد افکار عمومی بسته است.
نتیجه این ساختار معیوب البته در اقتصاد طی چند دهه گذشته در عمل برای مردم روشن شده است؛ آنگونه که سیاسیون نیز در هر دورهای تنها با انداختن تقصیر بر گردن مدیران قبلی، از بار مسئولیت شانه خالی میکنند. نتیجه این ساختار انحصارطلب و دیکتاتورزده به وضوح باعث سرخوردگی استعدادهای خلاق و البته افراد توانمند شده است که تنها یک نمونه آن برای مردم عیان شد.
عادل فردوسیپور بیتردید از جمله افراد رسانهای بود که هیچ برچسبی بر سلامت کاری او زده نمیشد. هرچند میتوان عملکرد برنامهاش را به صورت تخصصی مورد نقد قرار داد اما فاکتورهایی مانند پاکدستی، حرفهایبودن و مقبولیت نزد مردم، نتوانست تضمینی بر حضور او در رسانهای باشد که از بودجه عمومی تغذیه میشود.
این اتفاق نمونهای است از موارد متعددی که در سطوح مدیریتی کشور رخ میهد اما شهرت فردوسیپور را برای رسانه ایشدن در پیشگاه افکار عمومی ندارند. آنچه مسلم است حلقه مفقوده این استعدادسوزیها در همه عرصهها تنها در یک چیز خلاصه میشود؛ انحصارطلبی و نبود فضای آزاد برای فعالیت، موضوعی که برای تغییر آن در حال حاضر ارادهای دیده نمیشود.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان