جلسه بیست و یکم تفسیر قرآن استاد سیدعلی خامنه ای؛
وفتی شهادت به نبوتِ پیامبر هم فایده ای ندارد
متن پیش رو حاصل چند هفته خوانش و چند هفته خلاصه کردن متن کتاب شریف «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» است. در خلاصهسازی سعی بر این شد تا عبارات و جملات تغییر نکند تا فضا و حال و هوای سخنرانی حفظ شود. امید است تا خواندن خلاصه جلسات، شما را به سَمت خواندن اصل کتاب سوق دهد.
تعهد ایمان به نبوت
در مسئله نبوت مسئله ای هست که اگر آن را متوجه نشدیم بسیاری از مباحث دیگر در این باره برای ما تقریباً اثر عملی نخواهد داشت. این بحث ضامنی برای به عمل کشیده شدن و در زندگی آمدن بحث های مطرح شده ی قبلی است. این بحث کدام است؟ زمانی که به یگانگی خدا، به نبوت پیامبر شهادت می دهیم، به آن ایمان می آوریم، این شهادت بایستی تعهدی را برای ما ایجاد نماید. چرا که اگر این تعهد نباشد، شهادتین نیز اثری در زندگی ما ندارد.
فراوان دیده ایم که اعتقاد و ایمان داشتن به مسئله ای تاثیر چندانی در زندگی ما ندارد. برای مثال اگر اعتقاد داشته باشیم که گل محمدی از گل نرگس خوشبوتر است یا برعکس این اعتقاد و شهادت، تعهدی در زندگی ما ایجاد نمی کند.
اما شهادت به نبوت تعهدی بر دوش معتقد به نبوت میگذارد. آن تعهد عبارت است از دنباله گیری از راه نبی و قبول مسئولیت به منزل رساندن بار نبی.
بعضی خیال میکنند که انسانها داشتند در آتش غضب خدا می سوختند. بعد مسئله نبوت خاتم الانبیا مطرح شد. عدهای که در منطقه غضب خدا بودند، با شهادت به نبوت از این منطقه بیرون آمدند و وارد ناحیه رحمت خدا شدند. حال اگر نماز بخوانند، روزه بگیرند، خمس و زکات بدهند، امر به معروف و نهی از منکر هم کنند به منطقه رحمت نزدیکتر می شوند. اگر انجام هم ندادند باز در منطقه رحمت اند. این تصور اشتباه است.
اگر چنانچه ایمانی بر زبان یا حتی در دل انسان مومن وجود داشت، اما این مومن هیچ دردی را که این ایمان برای شما معین کرده متعهد نشد، این انسان گرچه به ظاهر مومن است، اما مومن واقعی نیست.
خدا در قیامت با او چه خواهد کرد؟ بنده نمیدانم. کاری هم ندارم بدانم. اما در معیارهای این جهان به عنوان قضاوت به عنوان اینکه ما بتوانیم حکم کنیم روی ایمان یا عدم ایمان یک انسان، این آدم را با ایمان نمی دانیم.
مومن آن وقتی است که به تعهدات و مسئولیت هایی که ایمان به نبوت برای انسان می آورند پایبند باشد.
حالا این تعهد چیست؟ بایستی ببینیم که یک بنیان عظیمی را پیغمبر میخواست بنا کند بایستی ببینیم آن بار، آن بنیان کاملا به سرمنزل رسیده است یا خیر؟ اگر جواب منفی است یعنی بار بر زمین است.
تعهد رسالت، ساختن یک دنیا به شکلی است که اسلام گفته است. پیغمبر برای این مبعوث میشود تا شکل زندگی انسان ها را به صورتی که خدا میگوید تغییر دهد. اگر بشر کنونی با شکل "خدا فرموده" زندگی نمیکند و مکتب های گوناگون هم او را به این سو آن سو می کشند، وظیفه و تعهد شما بر اساس شهادتی که به رسالت پیغمبر میدهید این است که بکوشید دنیا را به شکل اسلام فرموده در بیاورید. این مسئولیت و تعهد نبوت است.
بنابراین زمانی که انسان ها در یک جامعه جاهلی زندگی می کنند و پیغمبر می آید تا انسان هایی که همگی به سمت گمراهی ها و ضلالت حرکت می کنند هدایت کند، دودستگی ایجاد می شود. یک دسته را از گمراهی و سرگشتگی نجات میدهد. به این معنا پیغمبرها عامل اختلافات هستند. در یک صف دشمنان، معارضان و معاندان پیغمبر هستند و یک طرف نصف دیگر.
در مسئله نبوت مسئله ای هست که اگر آن را متوجه نشدیم بسیاری از مباحث دیگر در این باره برای ما تقریباً اثر عملی نخواهد داشت. این بحث ضامنی برای به عمل کشیده شدن و در زندگی آمدن بحث های مطرح شده ی قبلی است. این بحث کدام است؟ زمانی که به یگانگی خدا، به نبوت پیامبر شهادت می دهیم، به آن ایمان می آوریم، این شهادت بایستی تعهدی را برای ما ایجاد نماید. چرا که اگر این تعهد نباشد، شهادتین نیز اثری در زندگی ما ندارد.
فراوان دیده ایم که اعتقاد و ایمان داشتن به مسئله ای تاثیر چندانی در زندگی ما ندارد. برای مثال اگر اعتقاد داشته باشیم که گل محمدی از گل نرگس خوشبوتر است یا برعکس این اعتقاد و شهادت، تعهدی در زندگی ما ایجاد نمی کند.
اما شهادت به نبوت تعهدی بر دوش معتقد به نبوت میگذارد. آن تعهد عبارت است از دنباله گیری از راه نبی و قبول مسئولیت به منزل رساندن بار نبی.
بعضی خیال میکنند که انسانها داشتند در آتش غضب خدا می سوختند. بعد مسئله نبوت خاتم الانبیا مطرح شد. عدهای که در منطقه غضب خدا بودند، با شهادت به نبوت از این منطقه بیرون آمدند و وارد ناحیه رحمت خدا شدند. حال اگر نماز بخوانند، روزه بگیرند، خمس و زکات بدهند، امر به معروف و نهی از منکر هم کنند به منطقه رحمت نزدیکتر می شوند. اگر انجام هم ندادند باز در منطقه رحمت اند. این تصور اشتباه است.
اگر چنانچه ایمانی بر زبان یا حتی در دل انسان مومن وجود داشت، اما این مومن هیچ دردی را که این ایمان برای شما معین کرده متعهد نشد، این انسان گرچه به ظاهر مومن است، اما مومن واقعی نیست.
خدا در قیامت با او چه خواهد کرد؟ بنده نمیدانم. کاری هم ندارم بدانم. اما در معیارهای این جهان به عنوان قضاوت به عنوان اینکه ما بتوانیم حکم کنیم روی ایمان یا عدم ایمان یک انسان، این آدم را با ایمان نمی دانیم.
مومن آن وقتی است که به تعهدات و مسئولیت هایی که ایمان به نبوت برای انسان می آورند پایبند باشد.
حالا این تعهد چیست؟ بایستی ببینیم که یک بنیان عظیمی را پیغمبر میخواست بنا کند بایستی ببینیم آن بار، آن بنیان کاملا به سرمنزل رسیده است یا خیر؟ اگر جواب منفی است یعنی بار بر زمین است.
تعهد رسالت، ساختن یک دنیا به شکلی است که اسلام گفته است. پیغمبر برای این مبعوث میشود تا شکل زندگی انسان ها را به صورتی که خدا میگوید تغییر دهد. اگر بشر کنونی با شکل "خدا فرموده" زندگی نمیکند و مکتب های گوناگون هم او را به این سو آن سو می کشند، وظیفه و تعهد شما بر اساس شهادتی که به رسالت پیغمبر میدهید این است که بکوشید دنیا را به شکل اسلام فرموده در بیاورید. این مسئولیت و تعهد نبوت است.
بنابراین زمانی که انسان ها در یک جامعه جاهلی زندگی می کنند و پیغمبر می آید تا انسان هایی که همگی به سمت گمراهی ها و ضلالت حرکت می کنند هدایت کند، دودستگی ایجاد می شود. یک دسته را از گمراهی و سرگشتگی نجات میدهد. به این معنا پیغمبرها عامل اختلافات هستند. در یک صف دشمنان، معارضان و معاندان پیغمبر هستند و یک طرف نصف دیگر.
بین حق و باطل
پیغمبر اول تنها بوده همه در صف مقابلش بودند. اما تلاش کرده و یکی یکی دوتا دوتا تا توانست صفی را در مقابل صف گمراهی و دوزخ تشکیل دهد. حالا بین این دو صف، کسی است که می بیند حرف های خوبی می زند و اگر در این صف وارد شود، بایستی با صف روبرو معارضه کند. از طرفی هم نمی تواند وارد صف مقابل شود، چون می داند این صف، جهنمی است. پس می آید یک نقطه امن و امان در میان این دو صف بر می گزیند. چرا که همراهی با پیامبر برایش سختی به همراه دارد و اذیتش می کند.
اما هرکس بین دو صف است، با پیغمبر نیست، بر علیه پیغمبر است. هرکس با علی نباشد، بر علی است. هر کس با حق نباشد، بر حق است.
روایت معصوم است که هرکس در مقابل وضع باطل ساکت است، برادر آن کسی است که به آن وضع راضی است. و هرکس با ما نباشد، بر ما است. بین این دو صف، صف اسلام و مسلمانی وجود ندارد.
پیامبرها میآیند راه را معین کنند. راه را نشان میدهند و میگویند اگر با ما هستی، این راه ما است. اگر نیامدی و تسبیح به دست گرفتی و شهادت به نبوت پیغمبر هم دادی، این شهادت، فایدهای به حالت ندارد. بزرگ گناهی است که انسان چیزی را به زبان بگوید، عقیدهای را اظهار کند، اما به آن عمل نکند.
اما هرکس بین دو صف است، با پیغمبر نیست، بر علیه پیغمبر است. هرکس با علی نباشد، بر علی است. هر کس با حق نباشد، بر حق است.
روایت معصوم است که هرکس در مقابل وضع باطل ساکت است، برادر آن کسی است که به آن وضع راضی است. و هرکس با ما نباشد، بر ما است. بین این دو صف، صف اسلام و مسلمانی وجود ندارد.
پیامبرها میآیند راه را معین کنند. راه را نشان میدهند و میگویند اگر با ما هستی، این راه ما است. اگر نیامدی و تسبیح به دست گرفتی و شهادت به نبوت پیغمبر هم دادی، این شهادت، فایدهای به حالت ندارد. بزرگ گناهی است که انسان چیزی را به زبان بگوید، عقیدهای را اظهار کند، اما به آن عمل نکند.
نظرات بینندگان