جلسه بیست و سوم تفسیر قرآن استاد سیدعلی خامنه ای؛
چطور نیروهایِ درونیِ یک جامعه را هدایت کنیم؟
متن پیش رو حاصل چند هفته خوانش و چند هفته خلاصه کردن متن کتاب شریف «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» است. در خلاصهسازی سعی بر این شد تا عبارات و جملات تغییر نکند تا فضا و حال و هوای سخنرانی حفظ شود. امید است تا خواندن خلاصه جلسات، شما را به سَمت خواندن اصل کتاب سوق دهد.
پیوندهای امت اسلامی
در زمینه روابط خارجی، امت اسلامی باید سعی کند روابط خود را با دنیای غیرمسلمان و غیر این امت جوری تنظیم کند که يك ذره تحت فرمان آنها قرار نگیرد، يك ذره تحت تأثیر افکار آنها قرار نگیرد. پیوستگی ملت مسلمان با آنها به کلی ممنوع است در صورتی که این پیوستگی موجب بشود که امت مسلمان تحت تأثیر قرار بگیرد. از لحاظ روابط خارجی یک ذره تاثیرپذیری از جناح های ضد اسلامی یا غیر اسلامی ممنوع است جامعه اسلامی و امت اسلامی حق ندارد که پیوند خودش را با دنیای خارج از اسلام جز به صورت فرادست بودن و بالادست بودن برقرار کند.
اگر بخواهد يك جامعهای و يك امتی تمام نیروهای داخلیاش در يك جهت، به سوی يك هدف، در يك خط به راه بیفتد، احتیاج دارد به يك نقطه قدرت متمرکز در متن جامعه اسلام، همه از آنجا الهام بگیرند و همه از او حرف بشنوند و حرف گوش کنند و او تمام جوانب مصالح و مفاسد را بداند تا بتواند مثل يك دیده بان نیرومند، هر کسی را در جبهه جنگ، به کار مخصوص خودش بگمارد. لازم است یک رهبری وجود داشته باشد که بداند از شما چه بر میآید، از من چه بر میآید، از انسانهای دیگر چه بر میآید، تا به هر کسی آن کاری را که برای او لازم است، بگوید عمل بکن.
امام یعنی آن حاکم و پیشوایی که از طرف پروردگار در جامعه معین می شود. يك وقت این امام را خدا با نام و نشان معین می کند، می گوید بعد از پیغمبر باید علی بن ابی طالب علیه اسلام مثلا باشد. يك وقت امام را خدای متعال به نام معین نمی کند، به نشان معین میکند. هر کسی که این نشان بر او تطبیق کرد، او میشود امام. اگر بخواهد این پیکر بزرگ، که اسمش امت اسلامی ست، زنده بماند، موفق بماند، همیشه پایدار باشد، باید چه کار کند؟ باید ارتباطش با این مرکز، با این قلب متحرك و پرهیجان، همیشه، مستحکم، نیرومند، برقرار باشد. پس آن مرکزی که در بطن امت و متن جامعه اسلامی همه جناحها را اداره میکند؛ هرکسی را بهکار لایق به شأن خودش مشغول میکند؛ از تعارضها جلوگیری میکند؛ نیروها را به یک سمت هدایت میکند؛ باید از سوی خدا باشد، باید عالِم باشد، باید آگاه باشد، باید مأمون و مصون باشد، باید یک موجود تبلور یافته از تمام عناصر سازنده اسلام باشد، باید مظهر قرآن باشد.
اگر بخواهد يك جامعهای و يك امتی تمام نیروهای داخلیاش در يك جهت، به سوی يك هدف، در يك خط به راه بیفتد، احتیاج دارد به يك نقطه قدرت متمرکز در متن جامعه اسلام، همه از آنجا الهام بگیرند و همه از او حرف بشنوند و حرف گوش کنند و او تمام جوانب مصالح و مفاسد را بداند تا بتواند مثل يك دیده بان نیرومند، هر کسی را در جبهه جنگ، به کار مخصوص خودش بگمارد. لازم است یک رهبری وجود داشته باشد که بداند از شما چه بر میآید، از من چه بر میآید، از انسانهای دیگر چه بر میآید، تا به هر کسی آن کاری را که برای او لازم است، بگوید عمل بکن.
امام یعنی آن حاکم و پیشوایی که از طرف پروردگار در جامعه معین می شود. يك وقت این امام را خدا با نام و نشان معین می کند، می گوید بعد از پیغمبر باید علی بن ابی طالب علیه اسلام مثلا باشد. يك وقت امام را خدای متعال به نام معین نمی کند، به نشان معین میکند. هر کسی که این نشان بر او تطبیق کرد، او میشود امام. اگر بخواهد این پیکر بزرگ، که اسمش امت اسلامی ست، زنده بماند، موفق بماند، همیشه پایدار باشد، باید چه کار کند؟ باید ارتباطش با این مرکز، با این قلب متحرك و پرهیجان، همیشه، مستحکم، نیرومند، برقرار باشد. پس آن مرکزی که در بطن امت و متن جامعه اسلامی همه جناحها را اداره میکند؛ هرکسی را بهکار لایق به شأن خودش مشغول میکند؛ از تعارضها جلوگیری میکند؛ نیروها را به یک سمت هدایت میکند؛ باید از سوی خدا باشد، باید عالِم باشد، باید آگاه باشد، باید مأمون و مصون باشد، باید یک موجود تبلور یافته از تمام عناصر سازنده اسلام باشد، باید مظهر قرآن باشد.
بُعد دیگر ولایت
بعد دیگر ولایت یعنی ارتباط مستحکم و نیرومند هر يك از آحاد امت اسلام، در همه حال، با آن قلب است. ارتباط فکری و ارتباط عملی. یعنی درست از او سرمشق گرفتن، درست در افکار و بینشها دنبال او بودن، درست در افعال و رفتار و فعالیتها و حرکتها او را پیروی کردن.
خب حالا اگر ولایت را مراعات کردیم چه میشود؟ چه اثری برای ما دارد؟ تاکنون سه جنبه از ولایت را مطرح کردیم، یکی حفظ پیوندهای داخلی، یکی قطع پیوند و وابستگی به قطبهای متضاد خارجی، یکی هم حفظ ارتباط دائمی و عمیق با قلب پیکر اسلامی و امت اسلامی یعنی امام و رهبر. حال اگر این سه بعد را مراعات کردیم چه می شود؟ آیه قرآن جواب میدهد: آنکس که قبول ولایت کند و با خدا و رسولش و با کسانی که ایمان آورده اند این پیوند را مراعات کند و حفظ کند و نگسلد، اینها غالب اند، پیروزمندانند. از همه پیروزتر همینها هستند و اینهایند که بر همه جناحهای دیگر غلبه خواهند داشت.
خب حالا اگر ولایت را مراعات کردیم چه میشود؟ چه اثری برای ما دارد؟ تاکنون سه جنبه از ولایت را مطرح کردیم، یکی حفظ پیوندهای داخلی، یکی قطع پیوند و وابستگی به قطبهای متضاد خارجی، یکی هم حفظ ارتباط دائمی و عمیق با قلب پیکر اسلامی و امت اسلامی یعنی امام و رهبر. حال اگر این سه بعد را مراعات کردیم چه می شود؟ آیه قرآن جواب میدهد: آنکس که قبول ولایت کند و با خدا و رسولش و با کسانی که ایمان آورده اند این پیوند را مراعات کند و حفظ کند و نگسلد، اینها غالب اند، پیروزمندانند. از همه پیروزتر همینها هستند و اینهایند که بر همه جناحهای دیگر غلبه خواهند داشت.
عده ای خیال میکنند که دارای ولایت بودن یک آدم به این است که آدم در مجالس اهل بیت(ع) میآید، علیهم السلام را بگوید پشت سرش حتما؛ فقط همین و بس! خیال میکنند که دارای ولایت بودن به این است که محبت اهلبیت در دل انسان باشد، همین و بس. بله، محبت اهل بیت را داشتن، واجب و فرض است. نام این بزرگواران را با عظمت بردن بسیار جالب و لازم است. همه اینها لازم است. اما همه اینها ولایت نیست؛ ولایت از این بالاتر است.
آن کسی که در مجلس سیدالشهدا مینشیند و اشک می ریزد، کار خوبی میکند که اشک میریزد. اما بدی میکند که اشک ریختن را کافی میداند برای دارا بودن ولایت. این تعظیمها و تکریمها که مخصوص شیعه نیست. جنابعالی خیلی هنر کردی که وقتی می گویی علیابنابیطالب علیه السلام دنبالش می گویی؟ خیلی کار مهمی انجام دادی؟ و خیال میکنی که ولایت یعنی همین؟ بسی اشتباه بزرگ. آن ولایتی که انسان را به بهشت می برد، این نیست. البته یکی از گوشه ها، شعبه ها، بخشهای بسیار دور اصل بسیار مهم ولایت میتواند به حساب بیاید، گریه کردن بر امام حسین. یک عدهای واقعا از روی جهالت و ان شالله از روی جهالت، نه از روی غرض، این مسائل را مطرح میکنند.
ولایت در یک انسان، به معنای وابستگی فکری و عملی هرچه بیشتر و روز افزون تر با ولی است. ولی را پیداکن، ولی خدا را بشناس، آن کسیکه او ولی حقانی جامعه اسلامی است، او را مشخص کن. بعد از آنی که مشخص کردی، شخصا از لحاظ فکر، از لحاظ عمل، از لحاظ روحیات، از لحاظ راه و رسم و روش، خودت را به او متصل کن، مرتبط کن ، دنبالش راه بیفت، حرکت بکن. اگر تلاش تو، تلاش او، جهاد تو، جهاد او، دوستی تو دوستی او، دشمنی تو دشمنی او، جبههبندیهای تو جبههبندیهای او باشد، تو دارای ولایتی. آدم دارای ولایت این است؛ ولی را بشناسد، فکر ولی را بداند، با ولی همفکر بشود، عمل ولی را بشناسد، با ولی هم عمل بشود، دنبال او راه بیفتد، خودش را فکرا و عملا پیوسته با ولی کند. این با ولایت است. ولایت یک انسان، پیوستگی و وابستگی مطلق اوست به ولی؛ باید وابسته و پیوسته باشد.
آن کسی که در مجلس سیدالشهدا مینشیند و اشک می ریزد، کار خوبی میکند که اشک میریزد. اما بدی میکند که اشک ریختن را کافی میداند برای دارا بودن ولایت. این تعظیمها و تکریمها که مخصوص شیعه نیست. جنابعالی خیلی هنر کردی که وقتی می گویی علیابنابیطالب علیه السلام دنبالش می گویی؟ خیلی کار مهمی انجام دادی؟ و خیال میکنی که ولایت یعنی همین؟ بسی اشتباه بزرگ. آن ولایتی که انسان را به بهشت می برد، این نیست. البته یکی از گوشه ها، شعبه ها، بخشهای بسیار دور اصل بسیار مهم ولایت میتواند به حساب بیاید، گریه کردن بر امام حسین. یک عدهای واقعا از روی جهالت و ان شالله از روی جهالت، نه از روی غرض، این مسائل را مطرح میکنند.
ولایت در یک انسان، به معنای وابستگی فکری و عملی هرچه بیشتر و روز افزون تر با ولی است. ولی را پیداکن، ولی خدا را بشناس، آن کسیکه او ولی حقانی جامعه اسلامی است، او را مشخص کن. بعد از آنی که مشخص کردی، شخصا از لحاظ فکر، از لحاظ عمل، از لحاظ روحیات، از لحاظ راه و رسم و روش، خودت را به او متصل کن، مرتبط کن ، دنبالش راه بیفت، حرکت بکن. اگر تلاش تو، تلاش او، جهاد تو، جهاد او، دوستی تو دوستی او، دشمنی تو دشمنی او، جبههبندیهای تو جبههبندیهای او باشد، تو دارای ولایتی. آدم دارای ولایت این است؛ ولی را بشناسد، فکر ولی را بداند، با ولی همفکر بشود، عمل ولی را بشناسد، با ولی هم عمل بشود، دنبال او راه بیفتد، خودش را فکرا و عملا پیوسته با ولی کند. این با ولایت است. ولایت یک انسان، پیوستگی و وابستگی مطلق اوست به ولی؛ باید وابسته و پیوسته باشد.
نظرات بینندگان