جلسه آخر تفسیر قرآن استاد سیدعلی خامنه ای؛
یهودی و مسیحیِ مسلمان تر از مسلمان
متن پیش رو حاصل چند هفته خوانش و چند هفته خلاصه کردن متن کتاب شریف «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» است. در خلاصهسازی سعی بر این شد تا عبارات و جملات تغییر نکند تا فضا و حال و هوای سخنرانی حفظ شود. امید است تا خواندن خلاصه جلسات، شما را به سَمت خواندن اصل کتاب سوق دهد.
هجرت
اگر یک جایی وجود ما و هستیِ ما و نیروها و نشاطهای ما تحت فرمان ولایت الهی نبود، بلکه تحت فرمان ولایت طاغوتی و شیطانی بود؛ تعهد الهی ما اینست که ما خودمان را از قید و بند ولایت طاغوت رها کنیم، نجات بدهیم و برویم تحت سایه پر میمنت ولایت الله. خارج شدن از آن ولایت ظالم و وارد شدن به آن ولایت عادل اسمش هجرت است.
چرا انسان باید از ولایت طاغوت و شیطان بگریزد؟ آن کس که تحت ولایت طاغوت زندگی میکند، در حقیقت گویی اختیاری از خود ندارد. نمیگوییم به کلی بیاختیار است؛ اما در جریان سیل دارد میرود. میخواهد دست و پا بزند، نمیتواند. میخواهد از راه جهنم برگردد، میبیند همه اطراف دارند به طرف جهنم میروند، او را هم با خودش میکشانند. یعنی جریان اجتماعی او را دارد میکشد و میبرد؛ آن چنان میبرد که دست و پای هم نمیتواند بزند. دردناک تر این است که گاهی نمی تواند بفهمد حتی! این تور نامرئی نظام جاهلی آنچنان انسان را میکشد که آدم نمی فهمد کجا میرود. گاهی هم خیال میکند که دارد میرود به طرف سرمنزل سعادت و رستگاری. غافل از این که دارد میرود به جهنم! این ولایت طاغوت و شیطان است.
تمدن اسلامی در زمان بنی امیه و بنی عباس در قرنهای دوم و سوم و چهارم هجری، حتی برای اروپاییها بسیار چشمگیر بود. اما آیا آن همه نیرو و انرژی به سود انسانیت و جامعه اسلامی تمام شد؟ با آن همه ثروت علمی و فرهنگی و فلسفه و طبابت و طبیعیات چرا در دنیا نمیدرخشیم و جلوه نمیکنیم؟ چون این اهریمنها بودند که با جامعه اسلامی بازی کردند؛ اگر هم درس گفتند و ترجمه کردند به خاطر این بود که بنویسند در زمان حکومت خلیفه چندم عباسی بود! برای اینکه نام خودشان را به بالا ببرند.
اگر به جای این همه فعالیت طبیعی و ریاضی و نجوم و ادبی و فقهی و تجویدی و غیره اجازه میدادند که حکومت علوی سر کار بیاید اجازه میدادند که امام صادق سر کار بیاید و نشانهها و نیروها را امام صادق در اختیار بگیرد ولی از لحاظ علمی و ادبی و این مسائلی که امروز دنیا به آنها میبالد؛ صد سال هم عقب میماندند باز به سود انسانیت بود. انسانیت رشد میکرد، اسلام گل میکرد و انرژی و استعدادها در راه صحیح به کار گرفته میشد. چیزی شبیه تمدن کثیف ننگین دوران معاصر ما که قدرتهای بزرگ جهانی به اکتشافات علمی و اختراعات محیرالعقولشان می بالند، اما از لحاظ انسانی و اخلاقی هنوز در دورانهای هزاران سال پیش دارند زندگی میکنند. هنوز ثروتهای افسانهای در کنار گرسنگیها و فقرهای افسانهای است. پیشرفت علمی بسیار است اما اشرافیگری و تعیش و بیخبری از فضیلتها و انسانیتها و اصالتها زیادتر! و اختلاف طبقاتی به نحو شدید و گرسنگیهای مرگآور در مقابل سیریهای مرگآور به چشم میخورد.
اگر مسلمانی در محیط طاغوت و نظام طاغوتی زندگی بکند یک کسری از مسلمانیاش بالاخره در راه طاغوت است؛ یک بخشی از زندگیاش بالاخره بنده طاغوت است و صددرصد بنده خدا نمیتواند باشد.
مستضعفین زمین آن کسانی هستند که در یک جامعه خبری از جریانات جامعه ندارند و نمی دانند چی بهکجاست. نمیفهمند کجا دارند میروند و به کجا خواهند رسید و چه کسی دارد اینها را میبرد و چگونه میشود نرفت و حالا که نرفتیم و چه کار باید بکنیم اصلا نمی فهمند. اصلا ملتفت نیستند. همین طور سرشان را انداخته اند پایین مثل بلاتشبیه اسب عصاری چشمهایشان را بستهاند دارند قدم میزنند و میروند، بدون آنکه چیزی بفهمند. مستضعفین اینهایند در یک جامعه، اکثریت توده بی اطلاع مردم البته در غیرجامعههایی که با نظام صحیح اداره میشوند. آن جامعههایی که برای گوهر انسانی قیمت قائلند خیر! آن جامعهای که برای انسان کرامت قائل است خیر! آن جامعهای که رهبر آن پیغمبر است اما قرآن به او می گوید با این که پیغمبر است و احتیاج به مشورت مردم ندارد اما فرمان میدهد که با مردم مشورت کند و آنها را عزیز به شمار آورد و بزرگ به شمار آورد، این چنین جامعهای خیر! این چنین تودهای در این جامعه نیست. اما جامعههایی که با نظام فردی ظالمانه، جاهلانه و از این قبیل اداره میشوند اکثریت مردم مستضعفین هستند.
اگر یک جایی وجود ما و هستیِ ما و نیروها و نشاطهای ما تحت فرمان ولایت الهی نبود، بلکه تحت فرمان ولایت طاغوتی و شیطانی بود؛ تعهد الهی ما اینست که ما خودمان را از قید و بند ولایت طاغوت رها کنیم، نجات بدهیم و برویم تحت سایه پر میمنت ولایت الله. خارج شدن از آن ولایت ظالم و وارد شدن به آن ولایت عادل اسمش هجرت است.
چرا انسان باید از ولایت طاغوت و شیطان بگریزد؟ آن کس که تحت ولایت طاغوت زندگی میکند، در حقیقت گویی اختیاری از خود ندارد. نمیگوییم به کلی بیاختیار است؛ اما در جریان سیل دارد میرود. میخواهد دست و پا بزند، نمیتواند. میخواهد از راه جهنم برگردد، میبیند همه اطراف دارند به طرف جهنم میروند، او را هم با خودش میکشانند. یعنی جریان اجتماعی او را دارد میکشد و میبرد؛ آن چنان میبرد که دست و پای هم نمیتواند بزند. دردناک تر این است که گاهی نمی تواند بفهمد حتی! این تور نامرئی نظام جاهلی آنچنان انسان را میکشد که آدم نمی فهمد کجا میرود. گاهی هم خیال میکند که دارد میرود به طرف سرمنزل سعادت و رستگاری. غافل از این که دارد میرود به جهنم! این ولایت طاغوت و شیطان است.
تمدن اسلامی در زمان بنی امیه و بنی عباس در قرنهای دوم و سوم و چهارم هجری، حتی برای اروپاییها بسیار چشمگیر بود. اما آیا آن همه نیرو و انرژی به سود انسانیت و جامعه اسلامی تمام شد؟ با آن همه ثروت علمی و فرهنگی و فلسفه و طبابت و طبیعیات چرا در دنیا نمیدرخشیم و جلوه نمیکنیم؟ چون این اهریمنها بودند که با جامعه اسلامی بازی کردند؛ اگر هم درس گفتند و ترجمه کردند به خاطر این بود که بنویسند در زمان حکومت خلیفه چندم عباسی بود! برای اینکه نام خودشان را به بالا ببرند.
اگر به جای این همه فعالیت طبیعی و ریاضی و نجوم و ادبی و فقهی و تجویدی و غیره اجازه میدادند که حکومت علوی سر کار بیاید اجازه میدادند که امام صادق سر کار بیاید و نشانهها و نیروها را امام صادق در اختیار بگیرد ولی از لحاظ علمی و ادبی و این مسائلی که امروز دنیا به آنها میبالد؛ صد سال هم عقب میماندند باز به سود انسانیت بود. انسانیت رشد میکرد، اسلام گل میکرد و انرژی و استعدادها در راه صحیح به کار گرفته میشد. چیزی شبیه تمدن کثیف ننگین دوران معاصر ما که قدرتهای بزرگ جهانی به اکتشافات علمی و اختراعات محیرالعقولشان می بالند، اما از لحاظ انسانی و اخلاقی هنوز در دورانهای هزاران سال پیش دارند زندگی میکنند. هنوز ثروتهای افسانهای در کنار گرسنگیها و فقرهای افسانهای است. پیشرفت علمی بسیار است اما اشرافیگری و تعیش و بیخبری از فضیلتها و انسانیتها و اصالتها زیادتر! و اختلاف طبقاتی به نحو شدید و گرسنگیهای مرگآور در مقابل سیریهای مرگآور به چشم میخورد.
اگر مسلمانی در محیط طاغوت و نظام طاغوتی زندگی بکند یک کسری از مسلمانیاش بالاخره در راه طاغوت است؛ یک بخشی از زندگیاش بالاخره بنده طاغوت است و صددرصد بنده خدا نمیتواند باشد.
مستضعفین زمین آن کسانی هستند که در یک جامعه خبری از جریانات جامعه ندارند و نمی دانند چی بهکجاست. نمیفهمند کجا دارند میروند و به کجا خواهند رسید و چه کسی دارد اینها را میبرد و چگونه میشود نرفت و حالا که نرفتیم و چه کار باید بکنیم اصلا نمی فهمند. اصلا ملتفت نیستند. همین طور سرشان را انداخته اند پایین مثل بلاتشبیه اسب عصاری چشمهایشان را بستهاند دارند قدم میزنند و میروند، بدون آنکه چیزی بفهمند. مستضعفین اینهایند در یک جامعه، اکثریت توده بی اطلاع مردم البته در غیرجامعههایی که با نظام صحیح اداره میشوند. آن جامعههایی که برای گوهر انسانی قیمت قائلند خیر! آن جامعهای که برای انسان کرامت قائل است خیر! آن جامعهای که رهبر آن پیغمبر است اما قرآن به او می گوید با این که پیغمبر است و احتیاج به مشورت مردم ندارد اما فرمان میدهد که با مردم مشورت کند و آنها را عزیز به شمار آورد و بزرگ به شمار آورد، این چنین جامعهای خیر! این چنین تودهای در این جامعه نیست. اما جامعههایی که با نظام فردی ظالمانه، جاهلانه و از این قبیل اداره میشوند اکثریت مردم مستضعفین هستند.
در قیامت اینها میگویند که ما جزو مستضعفین بودیم و ما را همینطور کشاندند و بردند و انداختند و لگدمال کردند و کثافتمال کردند و نفهمیدیم. اما ملائکه در جواب به آنها میگویند که آیا زمین پروردگار هم منحصر به همان جا بود؟ همه جهان خلاصه شده بود در همان جامعهای که شما در آن مستضعفانه زندگی میکردید؟ آیا سرزمین خدا گسترده نبود تا شما از این زندان خارج شوید و بروید به یک نقطه آزادی؟ یک نقطه که بتوانید خدا را عبادت بکنید و نیروهای خود را در راه صحیح به کار بیندازید و آنجا مستضعف نباشید؟ آیا زمین خدا گسترده نبود تا هجرت کنید؟ پس جایگاهشان جهنم است و بد برگشتگاهی است برای انسان! البته یک استثنا هم دارد برای آنهایی که نمیتوانند هجرت کنند نظیر افراد ناتوان، پیر، کودک و یک گروهی از زنان. اینهایی که هجرت نمیتواند بکنند امید است که خدا آنان را عفو کند. اسلام این را میخواهد که هر کسی به قدر توان خودش آن مقداری که میتواند و مستطیع است و استطاعت دارد در راه خدا حرکت کند. هجرت از دارالکفر کند، از ولایت غیر خدا، از ولایت شیطان و طاغوت، به کجا؟ به دارالهجره، دارالایمان، تحت ولایت الله، تحت ولایت امام، تحت ولایت پیغمبر و ولی الهی باید هجرت کرد. این هجرت است.
در همین رابطه امام باقر (ع) میفرمایند: خداى تبارك و تعالى فرموده است: بدون شك افرادی را كه در اسلام با پيروى از یک امام ستمگر كه از جانب خدا نيست ديندارى كنند، عذاب ميكنم هر چند كه آن رعيت در كردار خود نيكوكار و پرهيزگار باشد و هر آينه افرادی كه در اسلام با پيروى از امام عادل از جانب خدا ديندارى كند، در ميگذرم هر چند كه آن رعيت نسبت به خود ستمگر و بدكردار باشد. عجب حدیثی است این. این حدیث میگوید آن مردمی که تحت ولایت ولیالله زندگی میکنند اهل نجاتند اگرچه در کارهای شخصی و خصوصی، قصورها و تقصیرها و گناههایی هم گاهی داشته باشند، آن مردمی که تحت ولایت شیطان و طاغوت زندگی میکنند اهل بدبختی و عذابند اگر چه در کارهای شخصی، در اعمال خصوصی، اهل نیکوکاری و کارهای خوب هم باشند.
در جامعه ی اسلامی، یهودیِ تحت ذمه هم، مسیحیِ تحت ذمه اسلام هم، در راه اسلام حرکت میکند. از لحاظ اعمال شخصی یهودی است؛ اما از لحاظ یک عضو اجتماعی، یک مسلمان است. خیلی مسلمانتر از مسلمانی که در نظام جاهلی زندگی میکند.
در همین رابطه امام باقر (ع) میفرمایند: خداى تبارك و تعالى فرموده است: بدون شك افرادی را كه در اسلام با پيروى از یک امام ستمگر كه از جانب خدا نيست ديندارى كنند، عذاب ميكنم هر چند كه آن رعيت در كردار خود نيكوكار و پرهيزگار باشد و هر آينه افرادی كه در اسلام با پيروى از امام عادل از جانب خدا ديندارى كند، در ميگذرم هر چند كه آن رعيت نسبت به خود ستمگر و بدكردار باشد. عجب حدیثی است این. این حدیث میگوید آن مردمی که تحت ولایت ولیالله زندگی میکنند اهل نجاتند اگرچه در کارهای شخصی و خصوصی، قصورها و تقصیرها و گناههایی هم گاهی داشته باشند، آن مردمی که تحت ولایت شیطان و طاغوت زندگی میکنند اهل بدبختی و عذابند اگر چه در کارهای شخصی، در اعمال خصوصی، اهل نیکوکاری و کارهای خوب هم باشند.
در جامعه ی اسلامی، یهودیِ تحت ذمه هم، مسیحیِ تحت ذمه اسلام هم، در راه اسلام حرکت میکند. از لحاظ اعمال شخصی یهودی است؛ اما از لحاظ یک عضو اجتماعی، یک مسلمان است. خیلی مسلمانتر از مسلمانی که در نظام جاهلی زندگی میکند.
نظرات بینندگان