کد خبر: ۲۳۶۶۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۳ - ۱۲ بهمن ۱۳۹۰

پناهیان:هنرمندان امروزعارف نمیشوند چون...

حجت الاسلام علیرضا پناهیان، در دانشگاه هنر با موضوع «عنصر شجاعت در هنر و حماسه» به ایراد سخنرانی پرداختند. گزیده‌ای از دهمین جلسۀ این سخنرانی در ادامه می‌آید:

 

·     انسان در مواقع مختلفي به شجاعت نياز دارد. گاهي در مقابل دشمنان و گاهي در مقابل دوستان. به نظر مي‌رسد شجاعت در مقابل دشمنان راحت‌تر از شجاعت در مقابل دوستان است. گاهي از اوقات يك رو در بايستي ساده كه از يك ترس بي‌پايه ناشي شده است. ترس از اينكه مبادا دوستانم با من قطع ارتباط كنند يا مرا تحقير يا تمسخر كنند يا از من ناراحت بشوند، باعث مي‌شود كه انسان حق را در مقابل دوستان خود نگويد. ولي با دشمنان راحت‌تر مي‌توان شجاعت داشت. كما اينكه شجاعت در ميدان صلح، سخت‌تر از شجاعت در ميدان جنگ است. چون در ميدان جنگ «مرگ يكبار و شيون هم يك بار» است، ولي در ميدان صلح مرگ هزاربار و شيون هم هزاربار است. اگر قرار باشد شجاعتي در ميدان صلح بروز داده شود و رفقا بخواهند انسان را مسخره و سرزنش كنند، آنوقت ترس از ديگران، تمام لحظات زندگی را پر از «مرگ و شيون» خواهد بود. استدلالش هم اين است كه من مي‌خواهم بمانم و زندگي كنم، چه كسي جواب اين همه محروميت من از منافعم را مي‌دهد؟ فلذا مي‌ترسد. به همين دليل هم جان دادن سخت‌تر از آبرو دادن است.

 

·     گاهي انسان شجاعت ندارد كه منافع خودش را حفظ كند. بعضي وقت‌ها شجاعت ندارد تا منافع ديگران را حفظ كند. گاهي هم شجاعت ندارد تا امر خدا را حفظ كند. هر كدام از اين موارد شجاعت خاصي نياز دارد و هر كدام يك ترس ويژه دارد. اگر كسي در مواردي شجاعت دارد، باید ببيند آيا موارد ديگري نيست كه بترسد؟ چون ترس خودش را در پوشش‌های دیگری پنهان می‌کند. بايد ترس را به عنوان يك نكبت از همه ابعاد زندگي دور كرد. ترس، پنهان مي‌شود و خودش را در لابه‌لاي سينۀ انسان پنهان مي‌كند و نهان انسان را از بين مي‌برد.

 

 

 

·     شجاعت هنرمندان و اهل رسانه، ارزش مضاعف دارد. چون مانند شجاعت در ميدان جنگ نيست که «مرگ یکبار، شیون یکبار». اگر قرار شد كسي از آبرو و عزت خودش بگذرد، چگونه مي‌تواند عمري بدون عزت زندگي كند؟ مخصوصاً هنرمندان. چرا عده‌اي همه چيز هنرمندان را به آبرو و تشويق گره زده‌اند؟ آيا اوج يك هنرمند اين است كه روي سن برود و همه برايش سوت و كف بزنند؟ چرا هنرمند بايد اينقدر وابسته به تشويق باشد؟ هنرمند وابسته به تشويق، ترسوي از تحقيق خواهد شد.

 

 

 

·     اساساً از دست دادن عزت و آبرو نزد هم‌پياله‌ها سخت‌تر است. گاهي يك تحقير، نيشي به جان انسان مي‌زند كه هزاران تشويق آن را التيام نمي‌بخشد. لذا شوق به تشويق اثر كمتري در انسان دارد تا اثر تحقير. اگر هزاران نفر كسي را تشويق كنند ولي يك نفر به او نيشي بزند و او را تحقير كند، او به فكر اين است كه چگونه مي‌تواند آن يك نفر را هم جزء تشويق‌كننده‌ها بياورد. چنين كساني در كنار ترس از تحقیر و مسخره شدن، طمع عجيبي هم دارند.

 

 

 

·     در دنياي سياست هم همينطور است. چنين فردي اگر اقبال بالايي در گروههاي مختلف داشته باشد، باز به فكر كساني است كه او را قبول ندارند يا به او رأي نداده‌اند. طمع مي‌كند كه دل همه را بدست بياورد. دايره تقاضاي خودش را براي اينكه طرفداري‌اش كنند، گسترش مي‌دهد و از تحقير گروه باقي مانده مي‌ترسد و براي جذب همه، كم‌كم از ايمان به نفاق تبديل ماهيت مي‌دهد و این خطر اهل سیاست را هم تهدید می‌کند.

 

 

 

·     متأسفانه امروزه مهمترين ابزار كنترل در عرصه هنر، تشويق‌ها و تنبيه‌ها است. هنرمند بايد خودش را از تشويق‌ها و تنبيه‌ها جدا كند. يك شاعر مي‌تواند يك عارف بزرگ باشد، به شرط اينكه تشويق و تنبيه ديگران در او اثري نگذارد. اگر كسي خود را مورد تشويق‌ خدا و اهل بیت(ع) ببيند، ديگر نيازي به تشويق ديگران ندارد.

 

 
·     در زمان آخرين امامان ما فردي به نام «يونس بن عبدالرحمن» هست. امام رضا(ع) می‌فرماید: «يونس براي ائمه زمان خودش مانند سلمان براي پيامبر(ص) بود؛ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ فِي زَمَانِهِ كَسَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ فِي زَمَانِهِ»(رجال کشی/488)، سي جلد كتاب دارد. امام جواد(ع) یکی از کتاب‌هایش را از ابتدا تا انتها ورق می‌زدند، و برای هر صفحه، برای او طلب رحمت می‌کردند(...فَجَعَلَ يَتَصَفَّحُهُ وَرَقَةً وَرَقَةً، حَتَّى أَتَى عَلَيْهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ، وَ جَعَلَ يَقُولُ: رَحِمَ اللَّهُ يُونُسَ، رَحِمَ اللَّهُ يُونُسَ، رَحِمَ اللَّهُ يُونُس‏؛ رجال کشی/484). اما از برخی روایات اینطور معلوم می‌شود که غريب بود و مردم او را دوست نداشتند.(رک: رجال کشی، «یونس بن عبدالرحمن») در روایت آمده است که: «روزي یونس ميهمان امام رضا(ع) بود. عده‌اي از اهل بصره نزد حضرت آمدند و اجازۀ ورود خواستند. امام رضا(ع) از يونس خواستند كه در اتاق مجاور بماند، آن عده بعد از احوالپرسي شروع به بدگويي از يونس كردند و امام رضا(ع) سرشان را به زير انداخته بودند و چيزي نمي‌فرمودند. چراکه حتي اين مقدار ظرفيت نداشتند كه امام در نزد آنان از يونس دفاع كنند. بعد كه آن افراد رفتند، حضرت، يونس را صدا زدند. يونس گريه مي‌كرد و مي‌گفت: آقا مي‌بينيد اینها که از شیعیان هستند، با من چه مي‌كنند؟ امام رضا(ع) فرمودند: چه اشكالي دارد؟ وقتي كه امام تو از تو راضي است. بگذار هر چه مي‌خواهند، بگويند. بعد حضرت به یونس فرمودند: اگر در دست راست تو مرواریدی باشد، و مردم بگویند: پشگل است، یا پشگلی در دست تو باشد، و مردم بگویند مروارید است، آیا تو را سودی می‌رساند؟ یونس گفت: خیر. حضرت فرمودند: وضع تو هم اینگونه است. وقتی تو بر راه صحیح هستی، و امامت از تو راضی است، سخن مردم ضرری به تو نمی‌زند.»(1)

------------
 
(1) عن جَعْفَرِ بْنِ عِيسَى، قَالَ، كُنَّا عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) وَ عِنْدَهُ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، فَأَوْمَى أَبُو الْحَسَنِ (ع) إِلَى يُونُسَ: ادْخُلِ الْبَيْتَ! فَإِذَا بَيْتٌ مُسْبَلٌ عَلَيْهِ سِتْرٌ، وَ إِيَّاكَ أَنْ تَتَحَرَّكَ حَتَّى تُؤْذَنَ لَكَ! فَدَخَلَ الْبَصْرِيُّونَ وَ أَكْثَرُوا مِنَ الْوَقِيعَةِ وَ الْقَوْلِ فِي يُونُسَ، وَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) مُطْرِقٌ، حَتَّى لَمَّا أَكْثَرُوا وَ قَامُوا فَوَدَّعُوا وَ خَرَجُوا: فَأَذِنَ لِيُونُسَ بِالْخُرُوجِ، فَخَرَجَ بَاكِياً فَقَالَ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ إِنِّي أُحَامِي عَنْ هَذِهِ الْمَقَالَةِ وَ هَذِهِ حَالِي عِنْدَ أَصْحَابِي! فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ (ع): يَا يُونُسُ وَ مَا عَلَيْكَ مِمَّا يَقُولُونَ إِذَا كَانَ إِمَامُكَ عَنْكَ رَاضِياً! يَا يُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ، وَ اتْرُكْهُمْ مِمَّا لَا يَعْرِفُونَ، كَأَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تُكَذَّبَ عَلَى اللَّهِ فِي عَرْشِهِ، يَا يُونُسُ وَ مَا عَلَيْكَ أَنْ لَوْ كَانَ فِي يَدِكَ الْيُمْنَى دُرَّةٌ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ بَعْرَةٌ، أَوْ بَعْرَةٌ فَقَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ، هَلْ يَنْفَعُكَ ذَلِكَ شَيْئاً فَقُلْتُ لَا، فَقَالَ: هَكَذَا أَنْتَ يَا يُونُسُ، إِذْ كُنْتَ عَلَى الصَّوَابِ وَ كَانَ إِمَامُكَ عَنْكَ رَاضِياً لَمْ يَضُرَّكَ مَا قَالَ النَّاسُ.(رجال کشی/487)
نظرات بینندگان