خطبه فدكيه تفسيرى بر آيات قرآن كريم
متن خطبه فدکيه
حضرت زهرا عليهاالسلام پس از معرفى خود در اين قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شيوه زندگى مردم در زمان ظهور پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله و روش برخورد آن حضرت با اين اوضاع، با استشهاد به آيه «لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُم» (توبه/ 128) مىفرمايد: پيامبرى از خود شما برايتان آمد كه آنچه شما را به زحمت مىانداخت بر او دشوار بود، نسبت به (خير و صلاح) شما علاقه شديد داشت، و به ايمانآورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبيين آيه مزبور ادامه مىدهد: «... آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و بيم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلك و روش مشركان بركنار بود، كمر آنان را شكست و حلقوم ايشان را فشرد و با حكمت و پند نيكو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بتها را شكست و گردنفرازان را سركوب كرد تا آنكه جمع ايشان شكست خورده پا به فرار گذاشتند.»
آنگاه با اشاره به مسلمانان و حقخواهى ايشان در آن دوران سخت ايمان آوردن، مىفرمايد: «شما به همراه سپيدرويان پاكنهاد، گوياى كلمه اخلاص شديد، و حال آن كه «كنتم على شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران/ 103) بر لبه پرتگاه جهنم بوديد. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر كس از راه مىرسيد مىتوانست شما را نابود كند، جرعهاى براى هر تشنه و طعمهاى براى هر گرسنه و آتشگيره هر شعلهاى بوديد، زير پاى ديگران له شده بوديد، آبهاى گنديده مىآشاميديد و برگ درختان مىچيديد، ذليل و توسرى خور بوديد.» سپس به آيه «تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ» (انفال/ 26) اشاره مىنمايد كه «شما وحشت داشتيد ديگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فيض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارىها نجات داد.»
و سپس اشاره مىفرمايد: شما را از كليه گرفتارىهاى ديگر نيز در هر زمان رهانيد» و به آيه «كُلَّمَا أَوْ قَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ» (مائده/ 64) استناد مىجويد.
پس از فرمايشهاى ديگرى، به طرح فتنهها و بروز نفاقها پس از رسول خدا و سرگشتگى مردم و حيرت ايشان مىپردازد و با آيه «أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِين» (توبه/ 49) وقايع را شرح مىدهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهليت نويدشان مىدهد و آن را جايگزين بدى مىخواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا» (كهف/50) و چنين كارى را خسران تفسير مىنمايد: «وَ مَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِين» (آل عمران/ 85) و آنگاه پس از توضيحات ديگرى از اين واقعه، به مسئله قطعى ارث خويش از پيامبر اشاره كرده، مىفرمايد: شما پنداشتهايد كه ما ارثى نمىبريم؟ «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُون» (مائده/50) آيا از دستورات دوران جاهليت پيروي مىكنند؟ براى مردمى كه باور دارند، چه كسى از خداوند بهتر دستور مىدهد و داورى مىكند؟
سپس مستقيما جانب خطاب را به ابوبكر نموده، مىفرمايد: «... اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خداوند آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفتهاى: «لقد جِئتَ شيئا فريّا» آنگاه به وراثت حضرت سليمان از داود عليهماالسلام اشاره فرموده، مىگويد: «وَ وَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود» (نمل/ 16) و سليمان از داود ارث برد، و به ذكر داستان يحيى بن زكريّا اشاره مىفرمايد كه گفت: «... فَهَبْ لي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم/ 5ـ 6)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشينى به من ببخش كه از من و از خاندان يعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آيات ذيل استناد مىجويد:«وَ اُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ الله» (انفال/ 75)؛ و خويشاوندان برخى نسبت به برخى ديگر در كتاب خدا مقدّم مىباشند. «يُوصِيكُمُ اللهُ فِي اَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء/11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مىكند كه پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين» (بقره/ 18) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خويشاوندان به گونه خير و شناخته شده و معروف وصيت كند و اين براى پرهيزگاران كارى درست و شايسته است. و ادامه مىدهد: شما پنداشتهايد كه من بهرهاى نداشته، از پدرم ارث نمىبرم و هيچ رابطه و پيوندى بين ما نيست؛ در همين زمينه، با اقتباس از آيه 67 سوره انعام و آيه 39 سوره هود مىفرمايد: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمويم داناتر مىدانيد. پس (اين شما و اين فدك كه) همچون شتر مهار كشيده و بار كرده در اختيار شما باشد و روز واپسين و رستاخيز تو و آن (فدك) با هم روبهرو خواهيد شد ... «لِكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيم»؛ هر رويدادى را جايگاهى است و به زودى خواهيد دانست كه بر چه كسى عذاب خواركننده فرود آمده، شكنجهاى پايدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناهكاران نوح، هم غرق مىشويد و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلىاللهعليهوآله شكوه مىكند كه «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِي اللهُ الشَّاكِرِين» (آلعمران/144)؛ محمّد صلىاللهعليهوآله فرستاده كسى است كه پيش از او نيز فرستادگانى آمدهاند. آيا گر بميرد يا كشته شود شما به گذشته خود برمىگرديد؟ و هر كس به گذشته خود برگردد هرگز زيانى به خداوند وارد نياورده است و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. و فرياد برمىآورد: «اى قوم اوس و خزرج! آيا ميراث پدرم بلعيده شود، در حالى كه شما مرا مىبينيد و صداى مرا مىشنويد و آغاز و فرجام كار به شما برمىگردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِكوه از پنهانكارى مردم و چشمپوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آيه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَ هَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِين» (توبه/13) مىفرمايد: آيا با مردمى كه پيمانهاى خود را شكسته و براى بيرون كردن پيامبر تصميم گرفتهاند نمىجنگيد، با آن كه جنگ را آغاز كردهاند؟ آيا از آنان مىترسيد با اين كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر ايمان آورده و دين را باور كردهايد؟ (1)
در ادامه بيانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا عليهاالسلام رفاهطلبى و تمايل به زندگى راحت را عامل اين چرخش دانسته، مىفرمايد:«إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ» (ابراهيم/8) اگر شما و همه كسانى كه در روى زمين زندگى مىكنند كافر شويد، بدانيد كه خداوند بىنياز و ستوده است. و با خشم اظهار مىدارد: «اين سخنان خروشى بودند كه از جان برآمد و آهى بودند كه از خشم من برخاستند و از بىتابى و توانفرسايى من حكايت مىكردند ...
آنچه را شما انجام مىدهيد پيشروى پروردگار است و او ناظر و بينا: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (شعراء/227) و به زودى ستمکاران خواهند دانست به چه جايگاهى بازگشت مىكنند! و ادامه مىدهد: «من دختر پيامبر، هشداردهنده شمايم كه شما را از عذاب سرسخت پيش رويتان بيم مىداد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آيات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر كارى مىخواهيد انجام دهيد كه ما هم كار خود را انجام خواهيم داد و چشم به راه باشيد كه ما هم منتظريم.
در اين فراز از سخن، ابوبكر با دلجويى و آرامش تلاش مىكند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عين حال، حكم خويش را در مورد «فدك» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نمايد؛ مىگويد: «ما آنچه را كه شما در نظر داريد، در راه خريد اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج كردهايم تا به وسيله آنها، مسلمانان با كافران هماورد باشند.» آنگاه در اين تصميمگيرى به اجماع عموم مسلمانان تكيه كرد و از اين كه نمىتواند خلاف دستور پيامبر كارى كند و بايد اين اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خويش پيشكش كرده، مىگويد: در آنچه در اختيار شخص من است و از اموال من به شمار مىرود، هر دستورى كه بفرماييد اجرا مىشود. آيا شما صلاح مىدانيد كه من در اين مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلىاللهعليهوآله عمل كنم؟
در اين هنگام، حضرت زهرا عليهاالسلام به خروش آمده، مىفرمايد: «سبحان الله! ... هيچگاه رسول خدا از كتاب خدا روىگردان و نسبت به احكام او مخالف نبود، بلكه پيرو قرآن و سورههاى آن بود. آيا شما با نيرنگ و فريب، اجماع كرده، بهانهاى دروغين بر او بستهايد؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مىفرمايد: «اين كتاب خدا، كه داورى دادگر است و بيان آن حل و فصل مىكند، مىفرمايد: درخواست زكريّا از خداوند آن بود كه به او فرزندى بدهد و گفت: «يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم/6) و «وَ وَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود»(نمل/16) آن فرزند وارث من و آل يعقوب باشد و سليمان از داود ارث برد.
بنابراين، خداوند متعال در آنچه توزيع و تقسيم كرده، سهم هر كسى را تعيين و مقدار واجب و حتمى از ميراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به گونهاى واضح و روشن بيان داشته، بهانهجويى ياوهسرايى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آينده جلوگيرى نموده است. نه، چنين نيست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (يوسف/18)؛ بلكه شما خودتان را گول زده و نفوس شما كارى (قبيح) را برايتان با جلوهاى زيبا نمايش دادهاند. و من بردبارى و صبرى نيكو خواهم كرد و بر آنچه شما توصيف مىكنيد، از خداوند كمك مىجويم.»
در اينجا نيز ابوبكر به اين بهانه كه خلافت را مردم به گردن وى انداختهاند و بر آنان مستبدّانه حاكم نشده، مسلمانان را به داورى بين خود و حضرت فرامىخواند.
حضرت در آخرين فراز، با دلى آكنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مىفرمايد: «اى مردم كه شتابان به گفتار باطل روى آورده، كار زشت زيانبار را با ديده اغماض نگريسته، آن را پذيرفتهايد! «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد/24) آيا در قرآن انديشه نمىكنند (نمىكنيد) يا اين كه بر دلهايشان (دلهايتان) قفل است؟ نه چنين است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِكم» (اشاره به آيه 14 مطفّفين)، بلكه كارهاى زشتتان بر دلهايتان نقش بسته، گوشها و چشمهايتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتيد و به چه وضع بدى گرفتار شدهايد! به چيز بدى اشاره كردهايد و به معاوضه نامناسب و بدى رضا دادهايد! به خدا سوگند! هنگامى كه پردهها به يك سو زده شوند بارش را سنگين و پيامدش را خطرناك خواهيد يافت و زيان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرين فرمايشهاى خويش، با تكيه بر دو آيه از قرآن كريم، مىفرمايد: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ»(زمر/47)؛ «وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُون» (غافر/78)؛ و از پروردگارتان آنچه را كه حساب نمىكرديد و به ذهنتان نمىآمد، برايتان آشكار خواهد شد و در آن هنگام، آنها كه بر باطل هستند، زيان خواهند ديد. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلىاللهعليهوآله، به منزل برگشت. (2)
در اين گفتوگو، حقخواهى و ادعاى مالكيت زمينى مطرح است كه غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصيت معنوى و مادى اهل بيت عليهمالسلام بود و نشان از موضعگيرى مستبدّانه خليفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جديد داشت و از اينرو، قدرتمندترين و سرشناسترين مخالفان به عنوان اولين مقابلهگران سقيفه را انتخاب كرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سركشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدينروى، حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على عليهالسلام و حق ارث خويش، بايد به چيزى استناد كند كه فصلالخطاب همه رويارويىها بوده و غير قابل انكار باشد. او به قرآن مجيد استناد كرده، مضمون كامل كلام را در اقتباس يا استشهاد از آيات برمىگزيند و اين، هم به معناى اعلام يك رويارويى باطنى و درونى با عنصر حكومتى حاضر است و هم به معناى كشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاكمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسير مجدّد آيات دعوت مىنمايد.
علاّمه سيد شرف الدين در تحليل مفصّلى از اين خطبه، به رموز تفسيرى آن پرداخته، چگونگى تفسير هر يك از آيات مطرح شده را بيان مىنمايد. وى در بخشى از اين تبيين آورده است: «ببينيد چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پيامبران، به دو آيه مربوط به داود و زكريّا عليهماالسلام، به صراحت در ارثگذارى آن دو استدلال مىكند، و به جان خود سوگند كه آن حضرت بر خلاف ديگر كسانى كه مدتها پس از نزول قرآن پا به عرصه گيتى نهادهاند، ارث را در اين آيات شريفه مربوط به ارث حكمت و پيامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دليل بر معناى حقيقى مقدّم داشته كه نسبت به فهم آيات قرآن داناتر و اعلم بوده كه اگر اين تصرف و دخالت در معناى حقيقى لفظ بدون دليل جايز بود، ابوبكر و يا ديگر كسانى كه در آن روزها طرفدار او بودند نيز مىتوانستند بدينگونه پاسخ حضرت زهرا عليهاالسلام را بدهند؛ با اين كه آنان چنين پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر اين، در اينجا قرائت ديگرى نيز موجود است كه مىگويد: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(3)
پس از استدلال به آيات مربوط به ارث پيامبران، حضرت به عموم آيات مربوط به ارث و عموم آيه «وصيت» استدلال نموده و تخصيص اين آيات را بدون دليل شرعى از كتاب و سنّت، كارى زشت برشمرده، با لحن و بيان كوبندهاى اين تخصيصِ بىجهت را بر آنان ايراد گرفته، چنين فرمود: «آيا خداوند درباره شما آيه مخصوصى نازل كرده كه پدرم را با آن آيه از اين عموم خارج كرده باشد.» و با اين استفهام انكارى، وجود مخصّص را در قرآن مجيد نفى كرده، آنگاه مىفرمايد: «و يا آن كه شما از پدرم و از پسرعمويم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاهتر و داناتريد؟»
با اين پرسش توبيخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلكه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زيرا اگر مخصّصى وجود مىداشت رسول خدا و يا جانشين آن حضرت به او فهمانيده، بيان مىكردند و نمىتوان گفت كه آنان نمىدانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و يا در بيان اين مسئله به آن حضرت كوتاهى كردهاند؛ زيرا در آن صورت، تفريط و اهمال در بيان حكم الهى و كتمان حق و وادار كردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگيرى و كينهتوزى و دشمنى بىجهت و بيهوده لازم مىآيد كه همگى اينها در مورد پيامبران الهى و جانشينانشان محال و ممتنع مىباشند.»
وى سپس نتيجهگيرى نموده، مىگويد: «براى حضرت زهرا، فقط يك راه و يك سخن باقى مانده است كه با گفتن آن كلمه، غيرت آنان را برانگيخت و با بلاغت و رسايى هرچه تمامتر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ايجاد كرد و آن جمله اين بود كه فرمود: "... يا اين كه مىگوييد: اهل دو آيين از يكديگر ارث نمىبرند!" كه مىخواست با اين جمله، بفهماند عموم آيه ارث با آنچه شما ادّعا مىكنيد، تخصيص نمىخورد، مگر اين كه بخواهيد به جمله آن حضرت كه فرمود: "اهل دو ملت و دو آيين مختلف از يكديگر ارث نمىبرند." استناد كنيد و بنابراين، آيا به چنين كلامى لب مىگشاييد و چنين جملهاى را خواهيد گفت؟ آيا مىتوانيد بگوييد كه من از امّت اسلامى نيستم و در زمره مسلمانان به شمار نمىآيم و از اين نظر، حق ارث ندارم و با اين حساب، براى كار خود، كه مرا از ارث محروم ساختهايد، حجت و دليلى داريد كه در اين صورت، بايد گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِليهِ راجعونَ».»(4)
علاّمه امينى نيز در تحليلى از اين خطبه، بر آيات وارد شده تفسيرى نمودهاند كه «معلوم است كه حقيقت ميراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حكم خداوند متعال است. حمل آيه بر علم و نبوّت ـ چنان كه اهل سنّت انجام دادهاند ـ بر خلاف آيه شريفه است؛ زيرا نبوّت و علم به ارث نمىرسند. نبوّت داير مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرينش، در پيشگاه پروردگار مشخص و معيّن گشته و خداوند داناتر است كه رسالت و مأموريت خود را در چه كسى و در چه جايى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همانگونه كه دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزينش و اختيار الهى ندارد، علم نيز متوقف بر آموزش و فراگيرى است و مربوط به كسى مىشود كه خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر اين، زكريّا عليهالسلام از خداوند درخواست كرد كه از فرزندانش كسى را وارث او قرار دهد كه وجود وى مانع و حاجب از ديگر افراد خويشاوند و فاميل و پسر عموهايش باشد و اين ممنوعيت تنها با ميراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد كه بخواهد موالى و خويشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.
وى در ادامه مىگويد: «نكته ديگر اين كه شرط كرد كه اين ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا كه گفت: «واجعلهُ ربِّ رضيا»،(مريم/6) و اين درخواست پسنديده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نيست؛ زيرا عصمت و تقدّس در ويژگىهاى نفسانى و ملكات روحى هيچگاه از پيامبران جدا نيست و بنابراين، درخواست اين خصوصيت بىمعنا و بيهوده است.
... و اما اين كه حكم مخصوص حضرت رسول باشد، اين سخن مستلزم آن است كه عموم آيات ارث را تخصيص بزنيم؛ مانند آيات «يُوصِيكُمُ اللهُ فِي اَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء/11)؛ «وَ أُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ الله» (انفال/75)؛ «إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره/180)
قرآن مجيد را جز با دليل ثابت و مسلّم نمىتوان تخصيص زد و خبر واحدى كه عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سيره تمام پيامبران گذشته امكان ندارد، نمىتواند مخصّص عموم آيات ارث باشد.(5)
ابن ابى الحديد نيز ضمن ذكر رواياتى مىنويسد: «مردم مىپندارند كه نزاع فاطمه با ابوبكر در دو چيز بوده: در ميراث و در نحله. من در احاديث يافتم كه آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبكر او را از آنها نيز منع كرده بود كه عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(6)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نيز داشت كه مربوط به خمس غنايمى بود كه پس از پيامبر حادث مىگرديدند؛ چون ابوبكر، همانگونه كه خمس اهل بيت عليهمالسلام را ـ كه در زمان رسول خدا (مانند خمس خيبر) مالك شده بودند ـ گرفته بود، آنها را از خمس غنايمى كه پس از آن حضرت حادث شده بود نيز منع كرد و حضرت زهرا عليهاالسلام درباره آنها نيز با او به نزاع پرداخت و اخبار در اين مورد بسيارند.»(7)
پينوشتها:
1- علاّمه مجلسى ذيل اين بخش از خطبه مىفرمايد: «در بين مفسّران مشهور است كه اين آيه درباره آن عده يهوديانى نازل شد كه پيمان خود را شكستند و با احزاب همكارى كردند و تصميم گرفتند حضرت رسول را از مدينه بيرون كنند و به پيمانشكنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مىدهد: «همچنين گفته شده است كه درباره مشركان قريش و اهالى مكّه نازل شده كه پيمان خود را با پيامبر و مؤمنان، كه قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همكارى نكنند (صلح حديبيه)، شكستند و قبيله "بنىبكر" را عليه "خزاعه" يارى كردند و تصميم گرفتند حضرت را از مكّه بيرون كنند. اينان در "دارالندوه" گرد آمدند و شيطان، كه به صورت پيرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آنها را راهنمايى كرد ... .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پيمانشكنى را از اين زمان شروع كردند.
اما مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام از مردمى كه عهد و ميثاق خود را شكستند، يا همانهايى هستند كه در آيه شريفه از آنان نامبرده شده است كه در اين صورت، بيانكننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربايندگان حق آن حضرت است كه پيمان و عهدى را كه با رسول خدا در مورد وصيت آن حضرت و نسبت به خويشاوندان و اهل بيتش بستند، نقض كردند؛ همانگونه كه خداوند قتال با پيمانشكنان قريش را واجب فرموده بود، و يا اينكه مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بيت عليهمالسلام است و مقصود از پيمانشكنى آنان نقض همان عهدى بود كه با رسول خدا بسته بودند كه از آن حضرت اطاعت كرده، پيرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نكنند، اما اين عهد و پيمان را شكستند و به دستورات آن حضرت عمل نكردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج كسى است كه همچون پيامبر و نفس آن حضرت و جانشين او در دستورات و اوامر و نواهى است كه او را از مقام خلافت بيرون كرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بيتش ناديده گرفتند، كه در اين صورت، ذكر آيه قرآن در ضمن فرمايش حضرت زهرا عليهاالسلام يك نحوه اقتباس از قرآن مجيد است. (محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109.)
2- قد كانَ بَعْدَكَ انباءٌ و هَنبثَةٌ لو كُنتَ شاهدها لم تكبر الخَطْبُ
انّا فقدناك فَقْدَ الارضِ و اِبلها واختَلَّ قومُك فاشْهَدْهم و قد نكبوُا
و كُلُّ اهلٍ له قربى و منزلةٌ عِند الالهِ على الاَدنَينِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم لمّا مَضَيتَ و حالَتْ دونكَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و كُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و كُنتَ بَدرا و نورا يُستَضاءُ به عليك تُنْزَلُ مِن ذِىالعزَّةِ الكُتُبِ
و كان جبريلُ بالآياتِ يُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَكُلُّ الخيرِ مُحتَجِبٌ
فليتَ قبلَكَ كانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَيْتَ و حالَتْ دونَ الْكُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم يُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَريّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
16. سيّد شرفالدين عاملى، النص و الاجتهاد، ص 103ـ 109.
17. همان.
18. عبدالحسين احمد الامينى النجفى، الغدير فى الكتاب و السنّه و الادب، بيروت، دارالكتب العربى، 1397 ق، ج 7، ص 190ـ 197.
19. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 16، ص 230ـ 231.
20. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسة علمية عن الدلائل، مرتضى الحكمى، قاهره، دارالعلم، 1396، ج 3، ص 75.
تبیان