در وجودم همیشه برایت عزای عمومی است...
شیرازه - نمی دانم چگونه است که از پس سال ها و از درون جعبه جادو، این گونه جمال تو مرا به تسخیر در می آورد و کلام سحر گونه ات مرا فارغ البال از تمام دنیا و مافیها می کند. ای بت شکن عزیز و ای پدر بزرگوار....
کودک که بودم از مادرم پرسیدم. مادر! چرا امام که صحبت می کند مردم گریه می کنند؟ مادرم سرش را به زیر انداخت و با حالتی اندوهناک گفت: تو نمی فهمی... و شاید خودش هم نفهمیده بود... . اما امروز که از پس روزهای خسته و درد آور به صورت نورانی ات نگاه میکنم اندکی میفهمم.
تصورش چنان سخت نیست. کودکی که سال ها از پدرش جدا افتاده ناگهان او را می بیند. فرقی ندارد که پدر بگرید یا بخندد.... کودک می گرید. کودک زجه می زند. آری او آینه ی پیامبر بود، او آینه ی علی بود. او پدر ما بود چرا که نبی فرمود"انا و علی ابوا هذه الامه".
ما بعد از 1400 سال پدرمان را دیدیم. نوازشش را لمس کردیم و صدای روح نوازش را با گوش جان خریدیم.
ای قلم! ای دست! ای زبان! چه قدر ناتوان و خسته...؟
بگویید از او اگر می خواهید نفس مسیح(ع) را به جهان هدیه کنید. بخوانید از او اگر می خواهید نوای داوودی اش را بر ساقه ی جان آدمیان بنشانید. بنویسید از او اگر می خواهید کلام رسول الله(ص) را به مردمان عالم ارزانی کنید.
چه قدر سخت است غم تو و چه قدر سخت تر گفتن از تو. گفتن از داغ های دلت. داغ هایی که فقط از آن ها یک کلمه گفتی. داغ هایی که به خاطر آن هیچ وقت فرزندانت را تنبیه نکردی. در درونت نگاه داشتی و آخر همان جام زهر گفتنت سر خجلت ما را به زیر انداخت. کاش کمی عتاب میکردی. کاش کمی با ما درد و دل می کردی. اما مردان خدا با خدایند و غم گسارشان خدا است و کاشف الکروبشان انسان کامل. ما را چه به دلداری مردان خدا.
پروردگارا ما در این مصیبت به تو پناه می بریم و از تو تسلا می جوییم. از تو کمک می خواهیم. به تو شکوه می کنیم. ای بقیه الله. ای حجت بن الحسن العسکری. تسلیت این غم بزرگ را به تو عرض می کنیم.
بشری