روایت شمشیری که شهید دوامی با آن سر رقاص عراقی را از تنش جدا کرد
واین همان سری است که اهل تراب را بدان آگاهی نمی دهند،مگر کسی که دست از خاک!بشوید واز خویشتن هجرت نماید.
وچه خوش گفت امام خامنه ای (حفظه)که شهادت گل خوشبو ومعطری است که جز دست برگزیدگان خداوند در میان انسانها به آن نمی رسد. روایت زیر ،داستان شجاعت دلاور مرد خطه شمال، سردار شهید سیدعلی دوامی است که یکی از همرزمانش نقل می کند:
درمسیر یکی از شناسائی ها به یک خانه نیم مخروبه برخورد کردیم ،سیدعلی ازمیان وسائل به جامانده در آن خانه یک شمشیر پیداکرد،وهمراه خود آورد.
هر روز به شمشیر رسیدگی و آن را تیز می کرد،بعد از آن در یک شناسائی دیگر مجبور شدیم در میان نیزار پنهان شویم ،عراقی ها هم متوجه حضور ما شده بودند،اما چون گرائی از حضور ما نداشتند اقدام به پخش موسیقی مبتذل با صدای زن نمودند.
سیدعلی که خیلی حساس بود، بالاخره طاقتش سر آمد و آماده شد که به آب بزند
به او گفتم؛ کجا میری سید
گفت؛می روم سرآن بعثی را ببرم وصدای بلندگویش را خفه کنم.
با همان شمشیر به آب زد
چند دقیقه بعد صدا قطع شد
وچند دقیقه بعد تر هم سید علی برگشت با همان شمشیر
می گفت،کارش را تمام کردم
دیگر برای همیشه صدای دکل عراقی قطع شده بود.