کد خبر: ۴۷۹۷۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۲ - ۱۲ آذر ۱۳۹۲
شهید محسن خسروی

شهیدی که درآمدش را بین فقرا تقسیم می کرد

محسن به کار و کارگري علاقه داشت و در آمد حاصل از آن را بين فقرا تقسيم مي کرد و هميشه افراد خانواده اش را به بذل و بخشش دعوت مي کرد.
به گزارش شیرازه به نقل پایگاه اطلاع رسانی 14600 شهید استان فارس، شهيد محسن خسروي  ، در خانواده مذهبي و مؤمن در سال 41 در کازرون  ديده به جهان گشود و از همان اوايل کودکي ، تمام وجودش به مسائل مذهبي آشنا بود.



 او هميشه دوست داشت روحاني بشود و روضه حسين ( ع ) بخواند . محسن در سن 6 سالگي وارد دبستان مرآت شد و دوران دبستان را با موفقيت گذراند و وارد مدرسه راهنمايي شهيد محسن پور شد . پس از سه سال موفقيت وارد دبيرستان مجرد مي شود.

 محسن از زماني که وارد دبيرستان شد مرحله جديدي از فعاليت خود را آغاز کرد . شبانه به پخش اعلاميه هاي امام مي پرداخت و در هفته دو روز به مدرسه نمي رفت و کارگري مي کرد و در آمدش را صرف خريد اسلحه و مهمات براي برادران مبارز آن موقع مي داد.

 محسن بوسيله کلتي که خريده بود ، چندين بار به طرف مأمورين حکومتي تير اندازي مي کند که مأمورين بلافاصله تصميم به دستگيري وي مي کنند ولي موفق نمي شوند چندين بار او را به شهرباني مي برند . و مورد شکنجه هاي فراوان قرار مي گيرد که آثارش روي بدن او ديده مي شد . محسن به علت درگيري با معلمين مخالف انقلاب ، چندين بار از مدرسه اخراج مي شود که اين کار او را در مبارزه اش راسختر مي کند . او در کلاسهاي تفسير قرآن که مخفيانه تشکيل مي شد ، شرکت مي کرد و بيش از همه به اين کلاسها علاقه داشت.

بعد از بيرون آمدن از کلاس ، به ارشاد ديگر برادران مي پرداخت . محسن بدين حد رسيده بود که در مورد يکي از صحبت هاي امام راجع به روزه مستحبي ، روزهاي دوشنبه و پنج شنبه را روزه مي گرفت . او در مجلس ختمي که به مناسبت چهلم شهادت حاج آقا مصطفي خميني به همت شهيد حجت الاسلام دانشجو ، در مجلس شهدا برپا گرديد شرکت فعال داشت که بعد از اتمام مجلس ، برادران و خواهران به خيابان ريخته که منجر به آتش کشيدن مشروب فروشي مي شود و در همين حين بود که برادر عزيزمان محسن همراه شهيد محسن پور به طرف سينما حرکت مي کنند که برادر محسن پور بوسيله گلوله دژخيمان شاه به شهادت مي رسد پس از سقوط حکومت بختيار و سقوط شهرباني کازرون و به تصرف در آمدن شهرباني بوسيله مردم شهيد محسن با برادر شهيد علي قاسمي به طرف شيراز حرکت مي کنند و با کمک نيروهاي حزب ا... شيراز با شهرباني و ساواک اين شهر درگير مي شوند که با ياري خدا و همت مردم ، شهرباني و ساواک به تصرف نيروهاي حزب الهي در مي آيد . 

خصوصيات اخلاقي شهيد قبل از انقلاب

محسن قبل از انقلاب به کار و کارگري علاقه داشت و در آمد حاصل از آن را بين فقرا تقسيم مي کرد و هميشه افراد خانواده اش را به بذل و بخشش دعوت مي کرد . محسن از اخلاق بسيار خوبي برخوردار بود . بطوريکه در خانواده پدر و مادر ، برادران و خواهران و در بيرون خانه دوستان و همسايگان و تمام خويشان مجذوب وي بودند و علاقه زيادي به او داشتند . خصوصيات اخلاقي شهيد از زبان مادرش : محسن خوش اخلاق و بسيار مهربان بود.

محسن پيش سلام بود هميشه اول سلام آغاز مي کرد . او بي اذيت و آزار بود . محسن علاقه زيادي به يتيمان شهداء داشت . به خصوص فرزند برادرش شهيد حمزه هر وقت صدايش مي کردم بجاي ٌ بله ٌ مي گفت ٌ جان ٌ . محسن محور خانواده بود محسن به ما مي گفت امام را فراموش نکنيد . نمازتان را بموقع بخوانيد دروغ نگوئيد . غيبت نکنيد . تهمت نزنيد . فرداي قيامت بايد جواب گو باشيد . محسن وقت شناس بود و براي هر کاري برنامه اي داشت . به موقع به مدرسه مي رفت . به موقع قرآن قرائت مي کرد . به موقع صله رحم انجام مي داد . محسن به ما مي گفت زماني که بيکار نشسته ايد ذکر خدا را زمزمه کنيد . سبحان الله بگوئيد تا از دروغ و غيبت و تهمت و ... به دور باشيد . محسن بسيار دلسوز خانواده و اقوام بود و در ناراحتي و غم اقوام و دوستان شريک بود.

محسن مي گفت : با يکديگر وحدت داشته باشيد و کينه يکديگر را به دل نگيريد . محسن مي گفت با خانواده شهداء مجروحين و افراد حزب الهي رفت و آمد داشته باشيد و با کسي که ضد انقلاب است و پيرو امام امت نيست هر چند قوم و خويش باشد نه تنها سلام عليک نکنيد بلکه رفت و آمد هم . اي کاش از لطف خداي بزرگ ده فرزند مانند محسن و حمزه داشتم و فداي اسلام و قرآن و امام مي کردم . امام امت ، اين پدر فرزندان تمام شهيدان زنده باشد . انشاء الله رزمندگان اسلام پيروز گردند . در کل مي توانم بگويم تمام اعمال و رفتار محسن خوب بود . محسن و حمزه را از دست دادم و جگرم سوخت و براي رضاي خدا صبر مي کنم چون خداوند فرموده صابر در مصيبت بيشتر اجر مي برد . 

خصوصيات اخلاقي شهيد از زبان همسرش

مدت شش سال است که با محسن ازدواج کرده بودم و اصلاً احساس غريبي نمي کردم . او از اصراف و زياده روي و تشريفات بيزار بود . محسن به مصيبت ائمه خصوصاٌ مصيبت حضرت زهرا ( س ) پهلو شکسته علاقه بسيار داشت . محسن تمام زندگيش خاطره بود . هر گاه مرخصي مي آمد کمتر استراحت مي کرد و به خانواده شهداء سرکشي مي کرد و به سراغ دوستان و اقوام مي رفت ، او تمام حرکاتش درس اخلاق بود . او معلم اخلاق فاميل بود . محسن تأکيد زياد بر شرکت در نماز جمعه و جماعت داشت. او عاشق روحانيت در خط امام بود . و به آيت ا... منتظري قائم مقام رهبري و به دو يار وفادار امام حجة الاسلام خامنه اي و رفسنجاني عشق مي ورزيد .

آخرين سفارشش به من اين بود که دو فرزندمان را - مسعود و غلامرضا ) با تربيت و اخلاق اسلامي و عاشق روحانيت بزرگ کن خصوصاٌ اگر من شهيد شوم تو هم پدري مهربان و هم مادري دلسوز با مسئوليتي بس سنگين اين بار را به منزل برسان .؟ شنيده بوديم که حنظله از حجله عروسي تا بستر شهادت هجرت کرد . شنيده بوديم که خون بر شمشير پيروز است و ايمان بر سلاح و مشت بر آهن و عقيده بر زور . مي گفتند ايثار گراني بوده اند در رکاب پيامبر ( ص ) و در کنار علي ( ع ) و در کربلاي حسين ( ع ) در راه دين از دنيا بريدند و در راه عقيده دست از جان شستند و از زن و فرزند گذشتند و بقاء را در فناء جستند و ماندن را در رفتن و بودن را در نبودن و جاودانگي را در شهادت . در روايت هاست که اصحاب سيد الشهداء شب عاشورا خوشحال بودند و در روز عاشورا براي رفتن به ميدان از يکديگر سبقت مي گرفتند . مي گفتند در صدر اسلام گاهي سربازي تشنه آب را به سرباز مجروح ديگري ايثار مي کرد . گاهي براي نجات يک رزمنده خود جان مي باخت ، اينها را مي شنيديم و در ذهن کوچکمان جا نمي گرفت و مي گفتيم آيا شدني است آيا اين حماسه ها و زندگاني پر افتخارش نسخه اي ناتمام است در غايت قلبها . بمير اي دوست قبل از مرگ اگر مي زندگي خواهي که ادريس از چنين مردن بهشتي گشت پيش از ما .

خاطرات
کمرم شکست!
وقتی پیکر برادر شهیدش، حمزه را در بهشت زهرای کازرون آوردند، محسن میکروفن را برداشت و سخنرانی پر شوری کرد. بعد از تشکر از مردم، جمله ای گفت که همه را تحت تأثیر قرار داد. با اندوه گفت: «من اینکه روز عاشورا امام حسین(ع) دست به کمر زد و گفت الان کمر شکست را تا امروز باور نداشتم و نمی فهمیدم یعنی چه! ای مردم به خدا قسم حالا که جنازه برادرم جلوی من افتاده می فهمم که امام حسین(ع) در روز عاشورا چه کشید، به خدا قسم حالا کمرم من هم شکست!»
جالب اینکه اصلاً گریه نکرد، حتی پادگان هم که رفتیم جلو ما اشک نریخت. اما گاهی می دیدم می رفت در داخل اتاقش در را می بست و دعا می خواند و من صدای گریه اش را می شنیدم!
شب عملیات والفجر 8 بود. محسن تا من را دید مرا در آغوش کشید و گفت: «چیزی را می خواهم به تو بگویم که تا به حال به کسی نگفته ام، برایم دعا کن تا شهید شوم، دلم خیلی برای برادرم تنگ شده!»

*************************

مي گفت : بهترين ثمره يک زندگي فرزند صالح است . در وصيت نامه اش به فرزندش گفت : فرزندم در زندگي از خدا ياري بخواه و تنها اميدت به او باشد . فرزندم دنيا همچون ماري است که زيبا و زهر آگين است.فرزندم هرگز نان را به نرخ روز نخور . مصلحت اسلام و مسلمين را بر مصلحت خودت قرار ده .

هميشه عقيده داشت که بچه را بايد موشکافانه تحت نظر داشت اما نه با پافشاري .

*************************

در اردوگاه دشت عباس بوديم و محسن و شهيد احمد رضواني فرمانده گردان و جانشين بودند . بچه ها به اهواز و انديمشک رفتند و سبزي براي خودشان گرفتند که همراه کنسرو بخوريم اما بعد از اينکه سبزيها را شستند و آوردند براي محسن ، محسن سوال کرد آيا نيروها سبزي دارند ؟ گفتيم : نه گفت : من هم نمي خواهم . گفتيم : با پول خودمان براي خودمان خريده ايم هر کسي بخواهد برود و بخرد . گفت : شايد يکي از نيروها پول نداشته باشد.هر کاري کرديم ايشان سبزي نخوردند.

****************************

یکی از همرزمان شهید در اطلاعات می گفت محسن روحیه و حال معنوی عجیبی داشت ، یک روز برایم شعری خواند که با وجودی که بعد از آن او را ندیدم تا خبر شهادتش را شنیدم اما هنوز در ذهنم باقی مانده:

در مقامی که کنی قصد گنه

گرکند کودکی از دور نگه

شرم داری زگنه در گذری

شرم بادت که خداوند جهان

که بود واقف اسرار نهان

به تو باشد نظرش گاه به گاه

تو کنی در نظرش قصد گناه....

و ادامه داد که از رسول خدا نقل است که می فرمود:

به اندازه محضر دو تن از دوستان نزدیک خودت، در حضور خدا از ارتکاب گناه شرمگین باش.

نظرات بینندگان