کد خبر: ۵۰۴۷۳
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۲ - ۰۱ بهمن ۱۳۹۲

امر به معروف به سبک «مُطــربی» که «مجتـــهد» شد!

افراد داخل حجره، شیشه‌های شراب را شکستند و اساس ضرب و ساز و آواز را نیز درهم ریختند و مجلس، یک مجلس روحانی گشت. آنگاه جهانگیرخان در حقشان دعا کرد...
سرویس سومین حــــرم اهلبیت شیـــرازه: شیوه امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهمترین اصول در تربیت اسلامی است. بسیاری از افراد در هر طرف این موضوع با شنیدن عبارت امر به معروف و نهی از منکر برخوردهای شدید و سخت و به عبارتی چکشی به ذهنشان متبادر می شود.

نگاه به سیره عملی اهلبیت علیهم السلام و بزرگان خط بطلانی بر این دیدگاه است.
برای نمونه داستان زیر که مربوط به فقیه و مجتهد وارسته مرحوم آیت الله جهانگیرخان قشقایی است که زندگی این عالم شیعه سراسر درس و عبرت است؛ بخوانید:



مرحوم مدرس به نقل از استادش شیخ محمود مفید «ره» نقل می‌فرمود که: جهانگیرخان  قشقایی با چند نفر از تلامذه‌اش وارد قیصریه شدند. در آنجا در یکی از حجرات سر و صدای ساز و آواز به گوششان خورد. یکی از شاگردان ایشان گفت: حضرت آقا ببینید! اجازه بدهید من الان می‌روم و اینها را به هم می‌زنم.
خان فرمود: قدری تأمل کن! این طریق امر به معروف و نهی از منکر نیست. شما الان اگر بروید و این کار را بکنید اینها اتباع ظل السلطانند و بالاخره فردا مؤاخذه می‌کنند و اسباب توهین به اهل علم می‌شوند و ممکن است شما را تحت فشار و ناراحتی قرار بدهند. حالا بیائید همراه من که طریقه امر به معروف و نهی از منکر را نشانتان بدهم.

آنگاه خان با شاگردانش به داخل حجره رفته و پرده را عقب زده و فرمود: آقایان سلامٌ علیکم! میهمان می‌خواهید؟

چند نفر از افراد داخل حجره دست پایشان را گم کردند و رنگ از رخسارشان پرید و نگران شدند. خان فرمود: نه من نیامده‌ام مزاحم شما بشوم...

حالا طلبه‌ها و شاگردان خان هم همین طور مات و مبهوت ایستاده‌اند و تماشا می‌کردند. جهانگیر خان به آنها گفت: خوب آقایان داشتند فلان دستگاه موسیقی را می‌زدند، بزنید ببینم!

آنها هم شروع کردند به نواختن. جهانگیر خان شروع کرد به ایراد گرفتن و اینکه شما این دستگاه را دارید اشتباه می‌زنید.

رو به دیگری کرد و فرمود: شما بزن ببینم. همین طور یک یک همه افراد داخل حجره آن دستگاه را زدند و خان هم یک یک ایرادشان را گفت.

اهل حجره و آقایان طلاب همه مات و مبهوت گشتند و از مهارت و استادی خان در موسیقی شگفت زده شدند.

آنگاه جناب خان رو به همه آنها کرد و فرمود: آقایان من هم مثل شما یک وقتی با این آلات سروکار داشتم و چنگی می‌نواختم و نسبت به همه انواع دستگاههای موسیقی مسلط بودم. اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که عمر خود را تلف کرده‌ام. آیا حیف این عمر نیست که آدم، خود را صرف این هرزه‌گی‌ها و امور لغو و بیهوده نماید و شروع کرد به خواندن آیه و حدیث و آنقدر گفت و گفت تا این که مجلس طرب و ساز و آواز، مبدل به مجلس توبه شد و همه سخت گریستند.

آنگاه افراد داخل حجره، شیشه‌های شراب را شکستند و اساس ضرب و ساز و آواز را نیز درهم ریختند و مجلس، یک مجلس روحانی گشت. آنگاه جهانگیرخان در حقشان دعا کرد و فرمود: خدای شما را به توبه‌ای که کردید، بخشید و خدا ان شاء الله شما را موفق و مؤید گرداند. همانگونه که من هم از گذشتة خود توبه کردم و به حمد الله مؤفق گشتم.

نظرات بینندگان