کد خبر: ۵۳۷۲۵
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۸:۱۰ - ۱۳ فروردين ۱۳۹۳

جانبازی که با پای پیاده به وعده‌اش عمل می‌کند+ تصاویر

در زمان جنگ با 8 نفر از دوازه دوستانم که با هم در جبهه ها حضور داشتیم عهد بستیم که بعد از جنگ هر کدام زنده ماندیم به نیابت از بقیه با پای پیاده به زیارت امام رضا برود.از آن جمع 9نفره تنها من زنده ماندم ...
به گزارش سرویس شهرستان‌های شیرازه به نقل از بام فارس؛ در منزل بودم که گوشی تلفن همراهم زنگ خورد.آن سوی خط یکی از دوستان مداح بود به نام رضا اسکندری که خبر آمدن جانبازی که برای نهمین بار با پای پیاده عازم مشهد مقدس است،به قادر اباد را به من داد.دوربینم را برداشته وبه سوی منزل ان دوست حرکت کردم.

باب سخن را با آن جانباز میهن آغاز کردم.از هر دری سخن گفت.از درد هایی که در سینه داشت گفت.از اوضاع فرهنگی کشور گلایه داشت.از اینکه راه ویاد شهیدان به فراموشی سپرده شود نگران بود.

خودش را اینگونه معرفی کرد:رضا نظری هستم ساکن خرم آباد.جانباز جنگ تحمیلی ." در زمان جنگ با 8 نفر از دواز ه دوستانم که با هم در جبهه ها حضور داشتیم عهد بستیم که بعد از جنگ هر کدام زنده ماندیم به نیابت از بقیه با پای پیاده به زیارت امام رضا برود.از آن جمع 9نفره تنها من زنده ماندم وتاکنون 8بار به نیابت از ان هشت همرزم شهیدم سفر شلمچه تا مشهد را انجام داده ام که 5بار ان از کربلا تا شلمچه وسپس از شلمچه تا مشهد بوده است.نهمین سفرم را هم به نیابت از شهدای آموزش وپرورش به خصوص شهید سید کریم شکری هم اکنون در حال انجام هستم."

می گفت از هیچ ارگان دولتی حمایت مالی نمی شوم .هر سفرم از شلمچه تا مشهد 75 تا 90 روز طول می کشد که هزینه آن را قبل از شروع سفر با کارگری تامین می کنم .مجرد بود می گفت بنابه دلایلی نتوانسته تشکیل خانواده دهد .در بین صحبت هایش سخنی گفت که دلم را خیلی به درد آورد می گفت به علت مشکلات مالی ، در طول سفر تنها یک وعده غذا می خورم ! خدایا چه می شنیدم. سرمایه های واقعی کشور این گونه زندگی می کنند آن وقت عده ای ...... بگذریم!

از خاطراتش در این سفرها پرسیدم .خاطرات زیادی داشت: از ریختن آب جوش توسط راننده ی کامیونی بر روی سرش در جاده تا گزیده شدن صورتش توسط عقرب . از همکاری خوب مسئولین حرم شاهچراغ(ع) در شیراز که به وی اجازه داده بودند از داخل ضریح مطهر عکس بگیرد خوشحال بود وتشکر می کرد.اما می گفت" تلخ ترین خاطره ام در طی این 9 سفر مربوط به چند شب پیش بود که در هوای بارانی به امامزاده داخل شهر سعادتشهر مراجعه کردم تا شب را در آنجا بمانم .خادم آنجا طلب بیست هزارتومان پول جهت اجاره یک اتاق کرد و می گفت دستور هیئت امناء است .من خواهشم کردم ده هزارتومان بیشتر نگیرد اما قبول نکرد .وضعیت خودم را توضیح دادم و گفتم که  شیمیایی هستم اما قبول نکرد ومجبور شدم آن شب بارانی را تا صبح در چادر انفرادی به سر ببرم ".

می گفت: در طول مسیر با جوانان ارتباط برقرار می کنم و پیام شهدای عزیز را به آنان میرسانم. در هر شهر که وارد می شوم بر سر مزار شهدا به خصوص شهدای گمنام حاضر می شوم تا روحیه مضاعف گرفته و به سفر ادامه دهم.

همه چیز را مدیون شهدا و ولایت می دانست. پرچمش ،پرچم یازهرا  بود.پرچمی که در جبهه ها رزمندگان برای بدست گرفتنش سر ودست می شکستند وچه با صلابت این پرچم را در دست داشت .

از رفتار مردم با او در طول سفرهایش پرسیدم.می گفت:کم لطفی هایی وجود داشته اما رفتار مردم در کل خوب بوده است و در پاره ای مواقع مردم کمک های مالی هم به من داشته اند .از مردم فارس بخصوص قادرآبادی ها و همچنین  بازاریان اصفهان خیلی تعریف می کرد چون به گفته خودش لطف زیادی به او کرده بودند .

از پیامش به مردم پرسیدم : از شهدا می گفت واین که مردم نگذارند قداست شهدا از بین برود .جوانان شهدا را فراموش نکنند .شهدا اسطوره های واقعی میهن هستند وما در آینده حسرت آنها را خواهیم خورد.

پاشنه ی پا ویک کلیه اش  را در جبهه ها جا گذاشته بود وترکشی از آن دوران در کف پایش به یادگار داشت  با پوستی زخمی از جراحات شیمیایی صدامیان .با خودم گفتم چگونه با پای بدون پاشنه و ترکش در کف پا 9بار این مسیر طولانی را پیاده پیموده است ؟اما خودم به خودم جواب دادم : سفر عشق" پای دل"می خواهد نه  پای جسم .او عاشق است وبا پای دل سفر می کند . پایی که بسیاری از ما مردم به ظاهر سالم از آن محرومیم .

پس از صرف نهار واستراحتی کوتاه و پس از حضور بر سر مزار شهدای گمنام در تپه نور الشهدای قادرآباد بدرقه اش کردیم تا به رفتن ادامه دهد.

او رفت و من به تمثال شهیدی که سمبل شهید وشهادت لقب گرفته ودر پشت کوله پشتی اش نصب کرده بود خیره شدم و با خود فکر می کردم چگونه می توانیم دینمان را به این شهدای زنده جامعه ادا کنیم . کسانی که در هشت سال دفاع مقدس دین خود را نسبت به جامعه و کشور ادا کرده اند اما همچنان خود را مدیون شهدا و وطن می دانند  و کارخود را تمام شده نمی پندارند و باز هم احساس مسئولیت می کنند.کسانی که با دست خالی و بدون هیچ چشم داشت مادی می خواهند پرچم هم رزمان شهیدشان را پیوسته بر افراشته نگه دارند .

به راستی خوشا به حالشان که سعادتمندند و بدا به حال ما که اینان را درست نشناخته ایم وقدرشان رانمی دانیم

نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
داراب عزیز
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۳
0
خدا قوت دوست من
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
چهارشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۳
0
افرین .این گونه برنامه ها نوعی امر به معروف نیز به حساب می اید که باید به ان توجه شود و یک سازماندهی هم بگیرد ت از این گونه حرکات حمایت شود و مردم به انجام دادن برنامه هایی از این دست تشویق شوند.الهم عجل لولیک الفرج