مسابقات کشتی اسرا روی تشک و پتو!
محمدعلی زردبانی در بخشی از خاطرات خود آورده است: در اردوگاه تشکها و پتوها را به هم میچسباندیم و محل مسابقات کشتی را آماده میکردیم.
به گزارش شیرازه، سایت جامع آزادگان نوشت: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده محمدعلی زردبانی است:
ما اسرا را به کارهای دستی تشویق می کردیم، بچه ها با ساییدن سنگ شکل های جالبی درست می کردند که بسیار زیبا بود: قرآن، قلب، پرنده و ماهی . با هسته ی خرما و از سنگ تسبیح درست می کردند. نمایشگاهی از کارهای دستی بچه ها ترتیب دادیم و مسابقاتی بین کارهای دستی بچه ها بر پا کردیم.
تشک ها و پتوها را به هم چسباندیم و محل مسابقات کشتی آماده شد. با نواری از پتو باند سبز و قرمز و آبی درست کردیم و با کش به پای هر کشتی گیر بستیم .
مسابقات نمایش ورزش های رزمی هم ترتیب یافت، نمایش هایی با چوب، حلبی و تبر. مسابقات مشت زنی، پس از این که در ایران شروع شد، اردوگاه نیز سر گرفت.
چند خطاط داشتیم که صادقانه هنرشان را در اختیار می گذاشتند و آموزش می دادند. هر کدام شان چند کلاس داشتند. با آزادی داشتن دفتر و قلم، تمرین خط جدی شد. قبل از این، تاید و نمک را می کوبیدیم و روی سینی می ریختیم و خط تمرین می کردیم. بعد مرکب را از دوده و روغن درست می کردیم و قلم را از چوب؛ کاغذ نداشتیم و ناچار از پشت تقویمی که صلیب می آورد استفاده می کردیم.
مسابقه طرح و نقاشی و پوستر هم داشتیم. طرح ها انقلابی و دارای مفاهیم عمیق انسانی بود که با ظرافت، فکر و درد کشیده شده بود. نمایشگاه این آثار طوری برگزار می شد که عراقی ها نفهمند. همین که وضعیت قرمز اعلام می شد، محوطه فورا خلوت می شد. نمایشگاه عکس هم داشتیم، از عکس هایی که از ایران می آمد و عکس گل و منلظر ایران و خارج تا عکس های عزاداری، تظاهرات و شهدا که هر کدام غرفه خاصی را داشت.
مسابقات معلومات عمومی هم برگزار می شد. بچه ها استقبال می کردند. در اتاق ها افرادی که معلومات داشتند سوال می نوشتند. همه در دفتر بود و موقع مسابقه استفاده می شد. سعی داشتیم در انتخاب سوالات معلومات عمومی چند موضوع را در نظر بگیریم. یکی این که دنبال سوالات عمومی چند موضوع را در نظر بگیریم. یکی این که دنبال سوالاتی که بچه ها بلد نیستند باشیم و از چیزهایی که بلد بودند سوالات ساده ای مطرح کنیم تا بتوانند جواب بدهند. در عین حال دنبال آن بودیم تا کسی که در این موقعیت سیاسی است، چیزهایی را فرا بگیرد و آگاهی نسبی داشته باشد.
مسابقات را خشک برگزار نمی کردیم. با طنز و تفریح همراه بود. مثلاً چند توپ یا تخم مرغ در کاسه ای می گذاشتیم، به بچه ها می گفتیم دست ها را به پشت گرفته و قاشقی در دهان نگه دارند. نماینده های هر گروه مسابقه باید توپ های در کاسه را با قاشق بیرون می آوردند و از مسیر مشخصی می رفتند تا توپ را به شخص دیگری که قاشق در دهان دارد برسانند و او توپ را در کاسه بیندازد، هر گروه توپ بیشتری می برد امتیاز بیشتری می گرفت یا شخصی چشم بسته را بغل می کردیم و در گوشه ای می گذاشتیم و می گفتیم حالا جای خودت را پیدا کن. یا جعبه ای را به شکل تلویزیون درست می کردیم و نوارهای نوشته ای را در آن آویزان می کردیم، نماینده گروه مسابقه جلو می آمد و مشخصات نوشته را به نفر دیگر گروه می گفت و او باید کلمه نوشته شده را تشخیص می داد. هر گروه که در زمان کوتاه تری کلمات بیشتری را می گفت برنده بود. یا یک کلمه را به یک نفر گروه مسابقه می گفتیم و او با حرکات پانتومیم به دیگران تفهیم می کرد.
مسابقات علمی هم برگزار می کردیم. سطح مسابقات فیزیک و شیمی و زبان تا تحصیلات دوم راهنمایی و جوایز مسابقات هم نقدی بود.
انتهای پیام/
ما اسرا را به کارهای دستی تشویق می کردیم، بچه ها با ساییدن سنگ شکل های جالبی درست می کردند که بسیار زیبا بود: قرآن، قلب، پرنده و ماهی . با هسته ی خرما و از سنگ تسبیح درست می کردند. نمایشگاهی از کارهای دستی بچه ها ترتیب دادیم و مسابقاتی بین کارهای دستی بچه ها بر پا کردیم.
تشک ها و پتوها را به هم چسباندیم و محل مسابقات کشتی آماده شد. با نواری از پتو باند سبز و قرمز و آبی درست کردیم و با کش به پای هر کشتی گیر بستیم .
مسابقات نمایش ورزش های رزمی هم ترتیب یافت، نمایش هایی با چوب، حلبی و تبر. مسابقات مشت زنی، پس از این که در ایران شروع شد، اردوگاه نیز سر گرفت.
چند خطاط داشتیم که صادقانه هنرشان را در اختیار می گذاشتند و آموزش می دادند. هر کدام شان چند کلاس داشتند. با آزادی داشتن دفتر و قلم، تمرین خط جدی شد. قبل از این، تاید و نمک را می کوبیدیم و روی سینی می ریختیم و خط تمرین می کردیم. بعد مرکب را از دوده و روغن درست می کردیم و قلم را از چوب؛ کاغذ نداشتیم و ناچار از پشت تقویمی که صلیب می آورد استفاده می کردیم.
مسابقه طرح و نقاشی و پوستر هم داشتیم. طرح ها انقلابی و دارای مفاهیم عمیق انسانی بود که با ظرافت، فکر و درد کشیده شده بود. نمایشگاه این آثار طوری برگزار می شد که عراقی ها نفهمند. همین که وضعیت قرمز اعلام می شد، محوطه فورا خلوت می شد. نمایشگاه عکس هم داشتیم، از عکس هایی که از ایران می آمد و عکس گل و منلظر ایران و خارج تا عکس های عزاداری، تظاهرات و شهدا که هر کدام غرفه خاصی را داشت.
مسابقات معلومات عمومی هم برگزار می شد. بچه ها استقبال می کردند. در اتاق ها افرادی که معلومات داشتند سوال می نوشتند. همه در دفتر بود و موقع مسابقه استفاده می شد. سعی داشتیم در انتخاب سوالات معلومات عمومی چند موضوع را در نظر بگیریم. یکی این که دنبال سوالات عمومی چند موضوع را در نظر بگیریم. یکی این که دنبال سوالاتی که بچه ها بلد نیستند باشیم و از چیزهایی که بلد بودند سوالات ساده ای مطرح کنیم تا بتوانند جواب بدهند. در عین حال دنبال آن بودیم تا کسی که در این موقعیت سیاسی است، چیزهایی را فرا بگیرد و آگاهی نسبی داشته باشد.
مسابقات را خشک برگزار نمی کردیم. با طنز و تفریح همراه بود. مثلاً چند توپ یا تخم مرغ در کاسه ای می گذاشتیم، به بچه ها می گفتیم دست ها را به پشت گرفته و قاشقی در دهان نگه دارند. نماینده های هر گروه مسابقه باید توپ های در کاسه را با قاشق بیرون می آوردند و از مسیر مشخصی می رفتند تا توپ را به شخص دیگری که قاشق در دهان دارد برسانند و او توپ را در کاسه بیندازد، هر گروه توپ بیشتری می برد امتیاز بیشتری می گرفت یا شخصی چشم بسته را بغل می کردیم و در گوشه ای می گذاشتیم و می گفتیم حالا جای خودت را پیدا کن. یا جعبه ای را به شکل تلویزیون درست می کردیم و نوارهای نوشته ای را در آن آویزان می کردیم، نماینده گروه مسابقه جلو می آمد و مشخصات نوشته را به نفر دیگر گروه می گفت و او باید کلمه نوشته شده را تشخیص می داد. هر گروه که در زمان کوتاه تری کلمات بیشتری را می گفت برنده بود. یا یک کلمه را به یک نفر گروه مسابقه می گفتیم و او با حرکات پانتومیم به دیگران تفهیم می کرد.
مسابقات علمی هم برگزار می کردیم. سطح مسابقات فیزیک و شیمی و زبان تا تحصیلات دوم راهنمایی و جوایز مسابقات هم نقدی بود.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان