روایت آیتالله خلخالی از انفجار نخستوزیری
عامل سوم که فکر میکردیم شهید است
او به قدری مورد اعتماد آقای رجایی بود که اسناد سری و فوقسری دولت را نگهداری میکرد و آقای رجایی به او اقتدا میکرد. او برای گول زدن مردم مسائل شرعیه و فتاوای حضرت امام را بیان میکرد.
به گزارش شیرازه به نقل فارس، آیتالله خلخالی پس از انقلاب اسلامی بنا به دستور حضرت امام خمینی(ره) محاکمه سران طاغوت را بر عهده گرفت و در مسئولیتهایی چون: حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی خوزستان، سرپرست کمیته مبارزه با مواد مخدر و نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی در دوره اول و دوم و نیز نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان خدمت کرد.
مطلب پیش رو روایت وی است از روز انفجار دفتر نخست وزیری و به شهادت رسیدن شهید رجایی و با هنر که می نویسد:
****
دیروز مجاهدین خلق، مقر مرکزی پاسداران را با آرپی جی هفت مورد حمله قرار داده بودند و صبح امروز، مورخه 22/5/60 نیز، کمیته منطقه چهار را مورد هدف تیربار قرار دادند. البته تعدادی از آنها دستگیر شدهاند.
امروز همچنین، یک فروند از هواپیماهای نظامی فریند شیپ، متعلق به نیروی دریایی، از فرودگاه بندرعباس به پرواز درآمد، ولی به جای رفتن به چابهار، به مسقط گریخت. گزارش رسیده حاکی از آن است که زن و بچههای چند تن از افسران نیروی هوایی نیز در هواپیما بودهاند.
از این گونه موارد اتفاق میافتد، ولی وضع کشور به هم نمیخورد؛ زیرا که مردم با امام وفادار به اسلام هستند. مردم، نمایندگان خود را به مجلس فرستادهاند و آنها هم خواستههای مردم را مدنظر دارند. من اطمینان دارم که پس از مرگ امام نیز وضع انقلاب اسلامی به هم نخواهد خورد؛ چون مردم درک عالی از انقلاب دارند و ضد انقلاب را هم خوب درک کردهاند. آنها نمیتوانند زمام امور کشور را از دست ملت خارج کنند، ولی با این همه، باید بیدار بود و از جریانات عبرت گرفت، تا ضد انقلاب، نهادها را مورد حمله قرار ندهد و دردسر بیش از این پیش نیاید.
در ساعت سه و پنج دقیقه بعد از ظهر روز 8/6/60 صدای مهیبی در اطراف مجلس پیچید. بعدا معلوم شد که این صدا از نخستوزیری بوده است. نمایندگان مجلس که عصر همان روز جلسه داشتند و جلسه هنوز شروع نشده بود، با شنیدن صدا، بیرون ریختند و من، خود، شاهد زبانه کشیدن شعلههای آتش از پنجرهها و در قسمت شمالی ساختمان نخست وزیری بودم. آقای بهزاد نبوی را که سراسیمه بود، به دفتر آقای هاشمی آوردند و من هم به آنجا رفتم. او حرفی نزد، ولی آقای هاشمی گفت: ممکن است زخمی شده باشند و یا ممکن است مرده باشند.
من به ایشان پرخاش کرده و گفتم: بالاخره، نمیگذارید ما این گروهک را پاکسازی کنیم و بعد، به گریه افتادیم.
آقای هاشمی گفت: با این حال، بیرون نرو.
گفتم: بر اعصابم مسلط هستم.
جلسه علنی ساعت پنج بعد از ظهر تشکیل شد. ابتدا آقای خوئینیها و سپس خود آقای هاشمی، ریاست جلسه را به عهده گرفتند؛ ولی همه پریشان بودیم. کمکم، روشن شد که رجایی و باهنر، رئیسجمهور و نخستوزیر، به دست گروهک ها به شهادت رسیدهاند. بعد هم معلوم شد که بمبگزار، اصلا خود کشمیری بوده است، در حالی که ما ابتدا تصور می کردیم او جزء شهداست. حتی سه تابوت تهیه کرده بودند؛ یکی برای رجایی و دیگری برای باهنر و سومی برای کشمیری؛ حال آن که او عامل نفوذی مجاهدین خلق و بمبگزار بوده و فرار کرده بود. این جریان، پس از یک هفته معلوم شد. او به قدری مورد اعتماد آقای رجایی بود که اسناد سری و فوق سری دولت را نگهداری میکرد و آقای رجایی به او اقتدا مینمود. و او برای گول زدن مردم مسائل شرعیه و فتوای امام را بیان میکرد.
جلسهای که رجایی و باهنر در آن شرکت داشتند، در مورد امنیت کشور بود. در آن جلسه، چند نفر از دولتمردان، از جمله، رئیس شهربانی، آقای دستجردی و فرمانده ژاندار مری، احیایی شرکت داشتند. سرانجام، معلوم شد که آن دو نفر و یک نفر رهگذر و چند نفر پاسدار نیز کشته شدند. جنازههای رجایی و باهنر را که کاملا سوخته بودند، برای تشییع، به داخل مجلس آوردند و شناختن آنها ممکن نبود؛ مگر از طریق دندانهای آنها؛ زیرا قسمتی از دندانهای آنها مصنوعی بود. آقای رجایی یک دندان طلای سفید داشت که از روی آن شناخه شد. قرار شد که فردا مورخه 9/6/60، ساعت هفت صبح، از رادیو شهادت آن دو و عزای عمومی اعلام شود.
امروز مورخه 9/6/60، از ساعت هفته صبح، مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی گرد آمده و مرتب فریاد میزدند: «دادگاههای خلخالی ایجاد باید گردد.» و این شعار، هنگامی که من از بالکن مجلس ظاهر شدم، اوج گرفت. مردم حدود سه ساعت این شعار را تکرار میکردند و از مقامات مسئول، قاطعیت میخواستند. من و آقایان: خامنهای و فخر الدین حجازی و معادیخواه و ربابی املشی و کیاووش برای مردم صحبت کردیم و آنها را به صبر و بردباری دعوت نمودیم. آقای هاشمی هم آخر از همه برای مردم صحبت کرد. غم و اندوه در چهره همه پیدا بود. ابتدا جنازه سوخته و جزغاله شده باهنر و سپس جنازه تکهپاره شده آقای رجایی و بعد هم، جنازهای که تصور میشد، جنازه کشمیری است، جمعآوری کرده و با تابوت به سرسرای مجلس آورده بودند.
خلاصه، جنازهها در چهار تابوت پیچیده شده در پرچم جمهوری اسلامی ایران، با موزیک و تشریفات خاص، در حالی که متجاوز از یک میلیون نفر آنها را تشییع میکردند، از جلوی مجلس، به طرف بهشت زهرا حرکت داده شدند. تلویزیون، از جمعیتی که به دشت میگریستند و فریاد میزدند: انتقام، انتقام، فیلمبرداری میکرد.
من همان روز، پس از خروج از مجلس، به ساختمان نخستوزیری رفتم. همه جا از دود سیاه شده بود و طبقه دوم، قسمت شمال شرقی ساختمان متلاشی شده بود و شیشههای ساختمانهای مجاور، کف خیابانهای اطراف را پر کرده بود. این عمل خائنانه مجاهدین آمریکایی، نه تنها از نظر ملت ایران محکوم است؛ بلکه از نظر همه مردم و خلقهای آزاده جهان نیز، محکوم است و به این عمل، با نفرت و کینه نگاه می کنند و این تلاش مذبوحانه را خوشرقصی و به نفع ابرقدرتها، به ویژه، ایالات متحده آمریکا میدانند.
آن روز، من در سخنرانی کوتاه خود که از بالکن مجلس شورای اسلامی ایراد کردم، گفتم که از این عمل، کسانی مانند بنیصدر و رجوی که خیانتشان به ملت ایران مسلم شده است، خوشحال میشوند؛ اما آنها باید بدانند که اگر بخواهند به ایران برگردند، ملت آنها را محاکمه و محکوم به اعدام خواهند کرد. آنهایی که این کارها را میکنند و میخواهند که این ملت مسلمان، دلسرد بشوند، باید بدانند که امام امت، سی و شش میلیون نفر، مانند شهید محمدعلی رجایی و شهید محمدجواد باهنر دارد که همه حاضرند مانند آنها در راه اسلام جان خود را از دست بدهند تا اسلام محفوظ بماند.
شاهپور بختیار و آریانا و بنیصدر ورجوی، به منظور نوکری آمریکا، میخواهند به ایران بازگردند. آنها باید از روی جنازه سی و شش میلیون جمعیت رد شوند. این حرکتهای مذبوحانه ملت را از پای در نمیآورد؛ بلکه آنها را راسختر و مصممتر خواهد کرد. سپس به آیه قرآن اشاره کردم که میفرماید:
«فلما رایالمومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدناالله و رسوله و صدقالله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما»؛
یعنی «پس زمانی که مومنین در مدینه احزاب مختلف و شرکت و کفر را مشاهده کردند و خودشان را در محاصره آنها دیدند، گفتند: این چیزی است که خدا و رسول خدا ما را بدان وعده داده و خدا و رسول خدا راست میگویند و غیر از خلوص و ایمان و تسلیم در برابر خدا، بر آنها نیافزود.»
برای برخی، باورکردنی نبود که ممکن است در کمیسیون شورای امنیت کشور که به خاطر ایجاد امنیت تشکیل شده بود، بمبگذاری شود. دولتمردان ایران که چند هفته قبل، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و سپس شهادت دکتر حسن آیت، نماینده تهران و سایر انفجارها و ترورها را که در آن روزها فراوان اتفاق میافتاد، به چشم خود دیده بودند، سهلانگاری میکردند و به دفتر خود توجه نداشتند و کنج و زوایای آن را دقیقا تجسس و بررسی نمیکردند. در تاریخ شصتساله اخیر دنیا، چنین فاجعهای که دفتر رئیسجمهوری و نخستوزیری را منفجر کنند، سابقه نداشت. من آن روز، در جلسه خصوصی مجلس عرض کردم که تا ما امام امت را داریم، هیچگونه نگرانی نداریم و جمهوری اسلامی ایران برقرار است؛ ولی نباید به گونهای باشد که مردم برداشت کنند، ما قدرت اداره این کشور را نداریم و مایوس شوند. ما باید برای پیشگیری از این اعمال خائنانه خود را جمع و جور کنیم و افرادی قاطع را روی کار بیاوریم تا تب و تاب و دلهره و نگرانی مردم که امروز، صد در صد است، مثلا به بیست درصد تنزل دهد و این نمیشود، مگر با روی کار آمدن نخستوزیری قاطع.
خدا میداند که در این گفتار، غیر از خودم، کس دیگری مورد نظرم نبود. یکی دو نفر هم در مجلس، بدان اشاره کردند، از جمله، آقای شجونی و آقای فهیم کرمانی. آنها منظور مرا فهمیدند و دیگران هم کم و بیش، متوجه بودند که غیر از این راه دیگری نیست. البته، الزاما شخص خودم مطرح نبود، بلکه باید یک فرد قاطع روی کار میآوردیم تا مردم را هرچه زودتر از دلهره خلاص میکردیم.
حدود یک میلیون نفر در تشییع جنازه رجایی و باهنر، در مسیر راه مجلس به بهشتزهرا شرکت کرده بودند. علمای بزرگ ایران، از جمله، آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی و آیتالله شیرازی و آیتالله منتظری و آقای صدوقی و آقای دستغیب، شهادت آن عزیزان را خدمت امام امت تبریک و تسلیت گفتند و مردم را به استقامت و صبر انقلابی دعوت کردند. امام هم در یکی از نطقهای خود، مردم را به صبر دعوت نمود. و از قضاوت شرع خواست که عصبیت بر آنها غلبه نکند تا خدای ناکرده از موازین شرعی و احکام اسلام درباره مجرمین خارج شوند.
ایشان افزود: حوادث نباید آنها را از اسلام خارج کند و باید طبق احکام شرعی اسلام عمل نمایند.
کابینه آقای محمدرضا مهدوی کنی، با تغییر مختصری در کابینه قبلی، به مجلس معرفی شد و خود ایشان در مورخه 11/6/60 با 177 رای موافق و دو رای مخالف و هشت رای ممتنع، از مجلس رای اعتماد گرفت و این رای قاطع، نمودار انسجام مجلس در مقابل مخالفین بود. روز بعد نیز، اعضای کابینه از مجلس رای اعتماد گرفتند (از مجموع 187 رای، 170 رای موافق دارند).
البته، برای کل کابینه رای داده شد و برای هر یک از وزراء، جداگانه رای نگرفتند؛ زیرا به جز آقای نیک روش، وزیر کشور، وزراء همان وزرای قبلی؛ یعنی اعضای کابینه باهنر بودند و احتیاجی نبود تا در اطراف اشخاص بحث شود. با روی کار آمدن حاج شیخ محمدرضا مهدوی کنی، نخستوزیر، در حقیقت، یکی از اعضای شورای سه نفره رهبری کشور، تعیین شد. ایشان به اتفاق دو نفر دیگر، یعنی، رئیسمجلس و رئیس دیوان عالی کشور، تا انتخاب ریاست جمهوری، کشور را اداره میکردند. آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس شورای عالی قضایی و آقای علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس بود. پس از این رایگیری، تعطیلات مجلس به مدت پانزده روز آغاز شد. این تعطیلی جنبه سیاسی نداشت؛ بلکه به عنوان تعطیلات تابستانی بود.
روز 14/6/60، حدود ساعت نه صبح، در دفتر دادستان کل انقلاب، آقای قدوسی، بمب آتشزا گذاشته شد و در اثر انفجار، بدن ایشان متلاشی شد و در دم، جان سپرد. معالجات سرهنگ وحید دستجردی، رئیس کل شهربانی و رئیس پلیس نیز که در اثر انفجار دفتر ریاست جمهوری و و نخستوزیر، جراحات سختی برداشته و بدنش کاملا سوخته بود، مفید واقع نشد و ایشان هم به خیل شهدا پیوست. خداوند هر دو را رحمت کند و با حضرت سید الشهداء محشورشان گرداند.
اینجانب به مناسبت تشییع جنازه آقای قدوسی و آقای وحید دستجردی، در مدرسه شهید مطهری سخنرانی کردم و ضمن صحبت گفتم: ما افتخار میکنیم که طی سالیان دراز، جنازههایی را به دوش کشیدهایم که به دست تبهکاران و خون آشامان آمریکایی ترور شدهاند. شما حالا ترور فردی آمریکا را که به دست مجاهدین خلق انجام میگیرد.
انتهای پیام/
مطلب پیش رو روایت وی است از روز انفجار دفتر نخست وزیری و به شهادت رسیدن شهید رجایی و با هنر که می نویسد:
****
دیروز مجاهدین خلق، مقر مرکزی پاسداران را با آرپی جی هفت مورد حمله قرار داده بودند و صبح امروز، مورخه 22/5/60 نیز، کمیته منطقه چهار را مورد هدف تیربار قرار دادند. البته تعدادی از آنها دستگیر شدهاند.
امروز همچنین، یک فروند از هواپیماهای نظامی فریند شیپ، متعلق به نیروی دریایی، از فرودگاه بندرعباس به پرواز درآمد، ولی به جای رفتن به چابهار، به مسقط گریخت. گزارش رسیده حاکی از آن است که زن و بچههای چند تن از افسران نیروی هوایی نیز در هواپیما بودهاند.
از این گونه موارد اتفاق میافتد، ولی وضع کشور به هم نمیخورد؛ زیرا که مردم با امام وفادار به اسلام هستند. مردم، نمایندگان خود را به مجلس فرستادهاند و آنها هم خواستههای مردم را مدنظر دارند. من اطمینان دارم که پس از مرگ امام نیز وضع انقلاب اسلامی به هم نخواهد خورد؛ چون مردم درک عالی از انقلاب دارند و ضد انقلاب را هم خوب درک کردهاند. آنها نمیتوانند زمام امور کشور را از دست ملت خارج کنند، ولی با این همه، باید بیدار بود و از جریانات عبرت گرفت، تا ضد انقلاب، نهادها را مورد حمله قرار ندهد و دردسر بیش از این پیش نیاید.
در ساعت سه و پنج دقیقه بعد از ظهر روز 8/6/60 صدای مهیبی در اطراف مجلس پیچید. بعدا معلوم شد که این صدا از نخستوزیری بوده است. نمایندگان مجلس که عصر همان روز جلسه داشتند و جلسه هنوز شروع نشده بود، با شنیدن صدا، بیرون ریختند و من، خود، شاهد زبانه کشیدن شعلههای آتش از پنجرهها و در قسمت شمالی ساختمان نخست وزیری بودم. آقای بهزاد نبوی را که سراسیمه بود، به دفتر آقای هاشمی آوردند و من هم به آنجا رفتم. او حرفی نزد، ولی آقای هاشمی گفت: ممکن است زخمی شده باشند و یا ممکن است مرده باشند.
من به ایشان پرخاش کرده و گفتم: بالاخره، نمیگذارید ما این گروهک را پاکسازی کنیم و بعد، به گریه افتادیم.
آقای هاشمی گفت: با این حال، بیرون نرو.
گفتم: بر اعصابم مسلط هستم.
جلسه علنی ساعت پنج بعد از ظهر تشکیل شد. ابتدا آقای خوئینیها و سپس خود آقای هاشمی، ریاست جلسه را به عهده گرفتند؛ ولی همه پریشان بودیم. کمکم، روشن شد که رجایی و باهنر، رئیسجمهور و نخستوزیر، به دست گروهک ها به شهادت رسیدهاند. بعد هم معلوم شد که بمبگزار، اصلا خود کشمیری بوده است، در حالی که ما ابتدا تصور می کردیم او جزء شهداست. حتی سه تابوت تهیه کرده بودند؛ یکی برای رجایی و دیگری برای باهنر و سومی برای کشمیری؛ حال آن که او عامل نفوذی مجاهدین خلق و بمبگزار بوده و فرار کرده بود. این جریان، پس از یک هفته معلوم شد. او به قدری مورد اعتماد آقای رجایی بود که اسناد سری و فوق سری دولت را نگهداری میکرد و آقای رجایی به او اقتدا مینمود. و او برای گول زدن مردم مسائل شرعیه و فتوای امام را بیان میکرد.
جلسهای که رجایی و باهنر در آن شرکت داشتند، در مورد امنیت کشور بود. در آن جلسه، چند نفر از دولتمردان، از جمله، رئیس شهربانی، آقای دستجردی و فرمانده ژاندار مری، احیایی شرکت داشتند. سرانجام، معلوم شد که آن دو نفر و یک نفر رهگذر و چند نفر پاسدار نیز کشته شدند. جنازههای رجایی و باهنر را که کاملا سوخته بودند، برای تشییع، به داخل مجلس آوردند و شناختن آنها ممکن نبود؛ مگر از طریق دندانهای آنها؛ زیرا قسمتی از دندانهای آنها مصنوعی بود. آقای رجایی یک دندان طلای سفید داشت که از روی آن شناخه شد. قرار شد که فردا مورخه 9/6/60، ساعت هفت صبح، از رادیو شهادت آن دو و عزای عمومی اعلام شود.
امروز مورخه 9/6/60، از ساعت هفته صبح، مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی گرد آمده و مرتب فریاد میزدند: «دادگاههای خلخالی ایجاد باید گردد.» و این شعار، هنگامی که من از بالکن مجلس ظاهر شدم، اوج گرفت. مردم حدود سه ساعت این شعار را تکرار میکردند و از مقامات مسئول، قاطعیت میخواستند. من و آقایان: خامنهای و فخر الدین حجازی و معادیخواه و ربابی املشی و کیاووش برای مردم صحبت کردیم و آنها را به صبر و بردباری دعوت نمودیم. آقای هاشمی هم آخر از همه برای مردم صحبت کرد. غم و اندوه در چهره همه پیدا بود. ابتدا جنازه سوخته و جزغاله شده باهنر و سپس جنازه تکهپاره شده آقای رجایی و بعد هم، جنازهای که تصور میشد، جنازه کشمیری است، جمعآوری کرده و با تابوت به سرسرای مجلس آورده بودند.
خلاصه، جنازهها در چهار تابوت پیچیده شده در پرچم جمهوری اسلامی ایران، با موزیک و تشریفات خاص، در حالی که متجاوز از یک میلیون نفر آنها را تشییع میکردند، از جلوی مجلس، به طرف بهشت زهرا حرکت داده شدند. تلویزیون، از جمعیتی که به دشت میگریستند و فریاد میزدند: انتقام، انتقام، فیلمبرداری میکرد.
من همان روز، پس از خروج از مجلس، به ساختمان نخستوزیری رفتم. همه جا از دود سیاه شده بود و طبقه دوم، قسمت شمال شرقی ساختمان متلاشی شده بود و شیشههای ساختمانهای مجاور، کف خیابانهای اطراف را پر کرده بود. این عمل خائنانه مجاهدین آمریکایی، نه تنها از نظر ملت ایران محکوم است؛ بلکه از نظر همه مردم و خلقهای آزاده جهان نیز، محکوم است و به این عمل، با نفرت و کینه نگاه می کنند و این تلاش مذبوحانه را خوشرقصی و به نفع ابرقدرتها، به ویژه، ایالات متحده آمریکا میدانند.
آن روز، من در سخنرانی کوتاه خود که از بالکن مجلس شورای اسلامی ایراد کردم، گفتم که از این عمل، کسانی مانند بنیصدر و رجوی که خیانتشان به ملت ایران مسلم شده است، خوشحال میشوند؛ اما آنها باید بدانند که اگر بخواهند به ایران برگردند، ملت آنها را محاکمه و محکوم به اعدام خواهند کرد. آنهایی که این کارها را میکنند و میخواهند که این ملت مسلمان، دلسرد بشوند، باید بدانند که امام امت، سی و شش میلیون نفر، مانند شهید محمدعلی رجایی و شهید محمدجواد باهنر دارد که همه حاضرند مانند آنها در راه اسلام جان خود را از دست بدهند تا اسلام محفوظ بماند.
شاهپور بختیار و آریانا و بنیصدر ورجوی، به منظور نوکری آمریکا، میخواهند به ایران بازگردند. آنها باید از روی جنازه سی و شش میلیون جمعیت رد شوند. این حرکتهای مذبوحانه ملت را از پای در نمیآورد؛ بلکه آنها را راسختر و مصممتر خواهد کرد. سپس به آیه قرآن اشاره کردم که میفرماید:
«فلما رایالمومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدناالله و رسوله و صدقالله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما»؛
یعنی «پس زمانی که مومنین در مدینه احزاب مختلف و شرکت و کفر را مشاهده کردند و خودشان را در محاصره آنها دیدند، گفتند: این چیزی است که خدا و رسول خدا ما را بدان وعده داده و خدا و رسول خدا راست میگویند و غیر از خلوص و ایمان و تسلیم در برابر خدا، بر آنها نیافزود.»
برای برخی، باورکردنی نبود که ممکن است در کمیسیون شورای امنیت کشور که به خاطر ایجاد امنیت تشکیل شده بود، بمبگذاری شود. دولتمردان ایران که چند هفته قبل، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و سپس شهادت دکتر حسن آیت، نماینده تهران و سایر انفجارها و ترورها را که در آن روزها فراوان اتفاق میافتاد، به چشم خود دیده بودند، سهلانگاری میکردند و به دفتر خود توجه نداشتند و کنج و زوایای آن را دقیقا تجسس و بررسی نمیکردند. در تاریخ شصتساله اخیر دنیا، چنین فاجعهای که دفتر رئیسجمهوری و نخستوزیری را منفجر کنند، سابقه نداشت. من آن روز، در جلسه خصوصی مجلس عرض کردم که تا ما امام امت را داریم، هیچگونه نگرانی نداریم و جمهوری اسلامی ایران برقرار است؛ ولی نباید به گونهای باشد که مردم برداشت کنند، ما قدرت اداره این کشور را نداریم و مایوس شوند. ما باید برای پیشگیری از این اعمال خائنانه خود را جمع و جور کنیم و افرادی قاطع را روی کار بیاوریم تا تب و تاب و دلهره و نگرانی مردم که امروز، صد در صد است، مثلا به بیست درصد تنزل دهد و این نمیشود، مگر با روی کار آمدن نخستوزیری قاطع.
خدا میداند که در این گفتار، غیر از خودم، کس دیگری مورد نظرم نبود. یکی دو نفر هم در مجلس، بدان اشاره کردند، از جمله، آقای شجونی و آقای فهیم کرمانی. آنها منظور مرا فهمیدند و دیگران هم کم و بیش، متوجه بودند که غیر از این راه دیگری نیست. البته، الزاما شخص خودم مطرح نبود، بلکه باید یک فرد قاطع روی کار میآوردیم تا مردم را هرچه زودتر از دلهره خلاص میکردیم.
حدود یک میلیون نفر در تشییع جنازه رجایی و باهنر، در مسیر راه مجلس به بهشتزهرا شرکت کرده بودند. علمای بزرگ ایران، از جمله، آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی و آیتالله شیرازی و آیتالله منتظری و آقای صدوقی و آقای دستغیب، شهادت آن عزیزان را خدمت امام امت تبریک و تسلیت گفتند و مردم را به استقامت و صبر انقلابی دعوت کردند. امام هم در یکی از نطقهای خود، مردم را به صبر دعوت نمود. و از قضاوت شرع خواست که عصبیت بر آنها غلبه نکند تا خدای ناکرده از موازین شرعی و احکام اسلام درباره مجرمین خارج شوند.
ایشان افزود: حوادث نباید آنها را از اسلام خارج کند و باید طبق احکام شرعی اسلام عمل نمایند.
کابینه آقای محمدرضا مهدوی کنی، با تغییر مختصری در کابینه قبلی، به مجلس معرفی شد و خود ایشان در مورخه 11/6/60 با 177 رای موافق و دو رای مخالف و هشت رای ممتنع، از مجلس رای اعتماد گرفت و این رای قاطع، نمودار انسجام مجلس در مقابل مخالفین بود. روز بعد نیز، اعضای کابینه از مجلس رای اعتماد گرفتند (از مجموع 187 رای، 170 رای موافق دارند).
البته، برای کل کابینه رای داده شد و برای هر یک از وزراء، جداگانه رای نگرفتند؛ زیرا به جز آقای نیک روش، وزیر کشور، وزراء همان وزرای قبلی؛ یعنی اعضای کابینه باهنر بودند و احتیاجی نبود تا در اطراف اشخاص بحث شود. با روی کار آمدن حاج شیخ محمدرضا مهدوی کنی، نخستوزیر، در حقیقت، یکی از اعضای شورای سه نفره رهبری کشور، تعیین شد. ایشان به اتفاق دو نفر دیگر، یعنی، رئیسمجلس و رئیس دیوان عالی کشور، تا انتخاب ریاست جمهوری، کشور را اداره میکردند. آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس شورای عالی قضایی و آقای علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس بود. پس از این رایگیری، تعطیلات مجلس به مدت پانزده روز آغاز شد. این تعطیلی جنبه سیاسی نداشت؛ بلکه به عنوان تعطیلات تابستانی بود.
روز 14/6/60، حدود ساعت نه صبح، در دفتر دادستان کل انقلاب، آقای قدوسی، بمب آتشزا گذاشته شد و در اثر انفجار، بدن ایشان متلاشی شد و در دم، جان سپرد. معالجات سرهنگ وحید دستجردی، رئیس کل شهربانی و رئیس پلیس نیز که در اثر انفجار دفتر ریاست جمهوری و و نخستوزیر، جراحات سختی برداشته و بدنش کاملا سوخته بود، مفید واقع نشد و ایشان هم به خیل شهدا پیوست. خداوند هر دو را رحمت کند و با حضرت سید الشهداء محشورشان گرداند.
اینجانب به مناسبت تشییع جنازه آقای قدوسی و آقای وحید دستجردی، در مدرسه شهید مطهری سخنرانی کردم و ضمن صحبت گفتم: ما افتخار میکنیم که طی سالیان دراز، جنازههایی را به دوش کشیدهایم که به دست تبهکاران و خون آشامان آمریکایی ترور شدهاند. شما حالا ترور فردی آمریکا را که به دست مجاهدین خلق انجام میگیرد.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان