به مناسبت سالروز رحلت علامه حلی؛
عالمی که پادشاه مغول را شیعه کرد
امروز شنبهٰ ۲۱ محرم مصادف با رحلت علامه حلي در ۷۱۰ سال پيش است.
به گزارش شیرازه به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ حضور
دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت همچون علامه حلي در دستگاه مغولان، در
پيشرفت علم و جلوگيري مغولان وحشي از تخريب و آتش سوزي مراكز فرهنگي و
كتابخانهها، نقش بسزايي ايفا كرد، دانشمنداني كه در انجام اين مهم از
آبروي خويشتن سرمايه گذاشتند و همچون شمع سوختند.
علامه حسن بن يوسف بن علي بن مطهر معروف به «علامه حلي» در ۲۹ رمضان ۶۴۸ ق در شهر حلّه در عراق به دنيا آمد. كودكي وي با تهاجم لشكر هلاكوخان مغول و سقوط بغداد مصادف بود. در اين حادثه با تدبير پدر علامه حلي، شيعيان بغداد به «حله» كوچ كردند و از طوفان حملات مغول در امان ماندند. از اين پس اين شهر كوچك، به مركز فكري و كانون اجتماع انديشمندان شيعه بدل شد. در مكتب فقهي حله جمع بزرگي از انديشمندان ظهور كردند. علامه حلي در حله از محضر محقق حلي، خواجه نصيرالدين طوسي، سيدبن طاووس و... بهره برد و به چنان مقامي در علم دست يافت كه براي نخستينبار به او لقب «آيت اللَّه» داده شد.
گرويدن سلطان محمد خدابنده (الجايتو) به تشيع با تمهيدات خواجه رشيدالدين فضلالله و ارشاد علامه حلي صورت پذيرفت. سلطان محمد، چنان مجذوب علامه حلي شد كه مذهب تشيع را آئين رسمي حكومت خود در سراسر ايران ناميد. جريان شيعه شدن پادشاه مغول نيز شنيدني است كه در ادامه به تفصيل ميآيد:
علامه حلي شهرت جهاني داشت و آوازه او به تمام نقاط رسيده بود. حاكم عصر وي سلطان محمد اولجايتو يكي از پادشاهان مغول بود كه از سال ۷۰۳ تا ۷۱۶ ق. در ايران بر متصرفات مغول حكومت ميكرد.
اولجايتو در سال ۷۰۶ ق. در پنج فرسخي ابهر در سرزميني سر سبز كه رود كوچك ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه ميگيرد، شهر سلطانيه را تاسيس كرد. بناي شهر ده سال طول كشيد و در سال ۷۱۳ ق. شهري بزرگ داراي ساختمان و بناهاي بسيار زيبا به وجود آمد. در آنجا قصري براي خويش ساخت و مدرسه بزرگي شبيه مدرسه مستنصر به بغداد بنيانگذاري و از هر سو مدرسان و علماي اسلامي را دعوت كرد.
نوشتهاند در يكي از روزها سلطان در پي ناراحتي شديد از روي خشم يكي از زنانش را در يك مجلس سه طلاقه كرد! پس از مدتي پشيمان شد و از دانشمندان سني مذهب درباري از حكم چنين طلاقي سئوال كرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن ديگر همسر شما نيست!
يكي از وزرا گفت: در شهر حله فقيهي است كه فتوا به باطل بودن اين طلاق ميدهد. فقيهي را كه آن وزير پيشنهاد داد علامه حلي بود. از اين رو سلطان از علامه دعوت كرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آيه الله حلي را همراه خود به مركز حكومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ايران به طور دقيق روشن نيست ولي ممكن است پس از سالهاي ۷۰۵ ق. به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ايران، در اولين جلسهاي كه سلطان تشكيل داد شركت كرد و بدون توجه به مجلس شاهانه، با برخورد علمي و پاسخهاي دقيق و محكمي كه به سوالات ميگفت دانشمندان و پيروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذيرش نظر خويش ملزم كرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق كه حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است. شاه با خوشحالي از اين فتوا، از قدرت علامه حلي در بحث و مناظره، صراحت لهجه، حضور ذهن قوي، دانش و اطلاعاتي كه داشت و با شهامت و دليلهاي روشن صحت نظرات خويش را ثابت ميكرد خوشش آمد علاقه وافري به فقيه شيعي پيدا كرد.
حضور فقيه يگانه عصر علامه حلي در ايران و مركز حكومت مغولان خير و بركت بود و با زمينههايي كه حاكم مغول براي وي به وجود آورده بود كمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولايت ائمه معصومين عليهم السلام برخاست. از اين رو بزرگترين جلسه مناظره با حضور انديشمندان شيعي و علماي مذاهب مختلف برگزار شد. از طورف علماي اهل سنت خواجه نظام الدين عبدالملك مراغهاي كه از علماي شافعي و داناترين آنها بود برگزيده شد. علامه حلي با وي در بحث امامت مناظره كرد و خلافت بلا فصل مولا علي عليه السلام بعد از رسالت پيامبر اسلام را ثابت نمود و با دليلهاي بسيار محكم برتري مذهب شيعه اماميه را چنان روشن ساخت كه جاي هيچ گونه ترديد و شبههاي براي حاضران باقي نماند.
وي كتاب ارزشمند منهاج الكرامه را كه در موضوع امامت است براي سلطان نوشت و در همان زمان پخش گرديد.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانيت مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب شيعه را انتخاب كرد و به لقب سلطان محمد خدابنده معروف گشت. پس از اعلان تشيع وي، در سراسر ايران مذهب اهل بيت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومين عليهم السلام سكه زنند و سر در مساجد و اماكن مشرفه به نام ائمه مزين گردد.
يكي از دانشمندان مينويسد: اگر براي علامه حلي منقبت و فضيلتي غير از شيعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همين براي برتري و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنكه مناقب و خوبيهاي وي شمارش يافتني نيست و آثار ارزندهاش بينهايت است.
حضور چنين دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان، در پيشرفت علم و جلوگيري مغولان وحشي از تخريب و آتش سوزي مراكز فرهنگي و كتابخانهها، نقش بسزايي ايفا كرد، دانشمنداني كه در انجام اين مهم از آبروي خويشتن سرمايه گذاشتند و همچون شمع سوختند.
در خدمت امام زمان عليه السلام
شب جمعه كه فرا ميرسيد بوي تربت مقدس ابا عبدالله الحسين عليه السلام و عشق زيارت حضرتش، علامه را بيتاب ميكرد و از حله به كربلا ميكشاند. از اين رو هر هفته روزهاي پنجشنبه به زيارت مولا و آقايش ميشتافت. در يكي از هفتهها كه به تنهايي در حال حركت بود شخصي همراه وي به راه افتاد و با يكديگر مشغول صحبت شدند.
در ضمن صحبت براي علامه معلوم شد كه اين شخص مرد فاضلي است و تبحر خاصي در علوم دارد. از اين نظر مشكلاتي را كه در علوم مختلف برايش پيش آمده بود از آن شخص پرسيد و او به همه پاسخ گفت تا اينكه بحث در يك مساله فقهي واقع شد و آن شخص فتوايي داد كه علامه منكر آن شد و گفت: دليل و حديثي بر طبق اين فتوا نداريم! آن شخص گفت: شيخ طوسي در كتاب تهذيب، در فلان صفحه و سطر حديثي را در اين باره ذكر كرده است! علامه در حيرت شد كه راستي اين شخص كيست! از او پرسيد آيا در اين زمان كه غيبت كبراست ميتوان حضرت صاحب الامر (عج) را ديد؟ در اين هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمين برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نميتوان ديد و حال آنكه دست او در دست تو است! علامه بياختيار خود را در مقابل پاي آن حضرت انداخت و بيهوش شد!
وقتي به هوش آمد كسي را نديد. پس از بازگشت به حله به كتاب تهذيب مراجعه كرد و آن حديث را در همان صفحه و سطر كه آن حضرت فرموده بود پيدا كرد و به خط خود در حاشيه آن نوشت: اين حديثي است كه حضرت صاحب الامر (عج) به آن خبر داد و به آن راهنمايي كرد. يكي از دانشمندان مينويسد: من آن كتاب را ديدم و در حاشيه آن حديث، خط علامه حلي را نيز مشاهده كردم.
پس از حج در كنار مولايش ماوي گرفت
سرانجام پس از زيارت بيت الله الحرام، علامه حلي به حله بازگشت و در روز شنبه ۲۱ محرم الحرام سال ۷۲۶ هجري قمري دار فاني را وداع گفته و به لقاء الله شتافت.
جسد پاك و مقدسش را به نجف آورده و در جوار حضرت اميرالمؤمنين (ع) - در حرم مطهر - به خاك سپردند و آنان كه به زيارت مرقد مقدس مولي اميرالمؤمنين عليه السلام مشرف ميشوند، كنار قبر علامه حلي توقفي كرده و عرض ادب ميكنند.
وصيت نامه زيباي علامه حلي
علامه حلي در آخر كتاب قواعد الاحكام وصيتي دارد براي فرزندش كه اين وصيت شامل محاسن اخلاقي است. قسمتهائي از اين وصيت بسيار جالب علامه را در اينجا نقل ميكنيم:
... تو را وصيت ميكنم - همچنان كه خداوند وصيت را بر من واجب كرده است - به تقواي پروردگار زيرا تقوي سنتي است پابرجا و استوار و فريضهاي است واجب و لازم و سپري است نگهدارنده و ذخيرهاي است جاودان و بهترين چيزي است كه انسان براي روز رستاخيز تهيه ميكند... دستورات الهي را اجرا كن و آنچه خدا را راضي كند انجام ده... اوقات خود را در فراگرفتن فضيلتهاي علمي صرف كن، و همواره كوشش كن از سرازيري نقصان به اوج كمال بالا روي و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گيري. و تو را وصيت ميكنم به نيكي كردن و برادران را ياري نمودن و در مقابل بدي احسان كردن و نيكوكاران را ممنون شدن. و زنهار از دوستي با فرومايگان و نادانان بلكه بايد همواره يار دانشمندان و همنشين فضلا باشي زيرا اين همنشيني، استعداد تو را براي تحصيل كمال بر ميانگيزد و ملكهاي براي تو ميشود كه مجهولات خود را دريابي.
و بايد امروز تو بهتر از ديروزت باشد و تو را نصيحت ميكنم به بردباري و توكل و رضايت. در هر روز و شب نفس خود را محاسبه كن. بسيار استغفار كن خدا را... و بر تو است كه نماز شب را بپا داري زيرا رسول خدا (ص) بر آن اصرار كرد و فرمود: هر كس شب خود را با نماز شب به پايان رسانيد و سپس مرد بهشت براي او است.
و بر تو باد به نيكي و احسان به خويشاوندان (صله رحم) زيرا عمر را زياد ميكند. و تو را به اخلاق نيكو وصيت ميكنم، پيامبر فرمود: انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم باخلاقكم. مردم را با اموال خود نميتوانيد راضي كنيد، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائيد. به ذريه حضرت رسول (ص) نيكي كن زيرا خداي تبارك و تعالي وصيت خود را نسبت به آنها تاكيد فرموده است و خوبي به آنان را پاداش رسالت و هدايت حضرت رسول (ص) قرار داده است. قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي. بگو (اي پيامبر) من از شما پاداشي نميخواهم جز محبت و مودت در حق خويشاوندان... فقهاء و دانشمندان را تعظيم و تكريم كن زيرا رسول خدا (ص) فرمود: من اكرم فقيها مسلما لقي الله يوم القيامة و هو عنه راض و من اهان فقيها مسلما لقي الله يوم القيامة و هو عليه غضبان. هر كس فقيه مسلماني را گرامي بدارد روز قيامت خدا را در حالي ملاقات ميكند كه از او راضي باشد و هر كس فقيه مسلماني را اهانت كند خدا را در روز قيامت درحالي ديدار ميكند كه بر او غضب كرده باشد... و زنهار از مخفي نگهداشتن و كتمان علم و آن را از شايستگان منع كردن خداوند ميفرمايد: ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون. (سوره بقره - ۱۵۹) آنان كه آياتي را كه براي راهنمائي مردم فرستاديم و بعد از آنكه براي هدايت مردم در كتاب بيان كرديم پنهان ميكنند آنان را خدا و تمام لعن كنندگان لعن ميكنند...
قرآن عزيز را تلاوت كن و در معاني آيات بينديش و دستورات و منهيات آن را اطاعت كن. اخبار و احاديث حضرت رسول (ص) و آثار آن حضرت را دنبال كن و در معاني آنها بحث و بررسي و دقت نظر داشته باش و من براي تو كتابهاي بسياري را به يادگار گذاشتم كه به تمام آنها ميتواني مراجعه كني و بهرهمند شوي. و اما آنچه براي من و به نفع من ميتواني انجام دهي اينكه با من پيمان ببندي كه در بعضي از وقات از خدا طلب مغفرت براي من كني و ثواب برخي از اطاعتها را به من ببخشي و ياد من كم نكني كه وفاداران تو را به بيوفائي نسبت دهند و همچنين بيشتر از حد مرا ياد نكني كه انديشمندان تو را به عجز و ناتواني نسبت دهند بلكه در خلوت بياد من باش و پس از نمازهايت براي من دعا كن...
علامه حسن بن يوسف بن علي بن مطهر معروف به «علامه حلي» در ۲۹ رمضان ۶۴۸ ق در شهر حلّه در عراق به دنيا آمد. كودكي وي با تهاجم لشكر هلاكوخان مغول و سقوط بغداد مصادف بود. در اين حادثه با تدبير پدر علامه حلي، شيعيان بغداد به «حله» كوچ كردند و از طوفان حملات مغول در امان ماندند. از اين پس اين شهر كوچك، به مركز فكري و كانون اجتماع انديشمندان شيعه بدل شد. در مكتب فقهي حله جمع بزرگي از انديشمندان ظهور كردند. علامه حلي در حله از محضر محقق حلي، خواجه نصيرالدين طوسي، سيدبن طاووس و... بهره برد و به چنان مقامي در علم دست يافت كه براي نخستينبار به او لقب «آيت اللَّه» داده شد.
گرويدن سلطان محمد خدابنده (الجايتو) به تشيع با تمهيدات خواجه رشيدالدين فضلالله و ارشاد علامه حلي صورت پذيرفت. سلطان محمد، چنان مجذوب علامه حلي شد كه مذهب تشيع را آئين رسمي حكومت خود در سراسر ايران ناميد. جريان شيعه شدن پادشاه مغول نيز شنيدني است كه در ادامه به تفصيل ميآيد:
علامه حلي شهرت جهاني داشت و آوازه او به تمام نقاط رسيده بود. حاكم عصر وي سلطان محمد اولجايتو يكي از پادشاهان مغول بود كه از سال ۷۰۳ تا ۷۱۶ ق. در ايران بر متصرفات مغول حكومت ميكرد.
اولجايتو در سال ۷۰۶ ق. در پنج فرسخي ابهر در سرزميني سر سبز كه رود كوچك ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه ميگيرد، شهر سلطانيه را تاسيس كرد. بناي شهر ده سال طول كشيد و در سال ۷۱۳ ق. شهري بزرگ داراي ساختمان و بناهاي بسيار زيبا به وجود آمد. در آنجا قصري براي خويش ساخت و مدرسه بزرگي شبيه مدرسه مستنصر به بغداد بنيانگذاري و از هر سو مدرسان و علماي اسلامي را دعوت كرد.
نوشتهاند در يكي از روزها سلطان در پي ناراحتي شديد از روي خشم يكي از زنانش را در يك مجلس سه طلاقه كرد! پس از مدتي پشيمان شد و از دانشمندان سني مذهب درباري از حكم چنين طلاقي سئوال كرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن ديگر همسر شما نيست!
يكي از وزرا گفت: در شهر حله فقيهي است كه فتوا به باطل بودن اين طلاق ميدهد. فقيهي را كه آن وزير پيشنهاد داد علامه حلي بود. از اين رو سلطان از علامه دعوت كرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آيه الله حلي را همراه خود به مركز حكومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ايران به طور دقيق روشن نيست ولي ممكن است پس از سالهاي ۷۰۵ ق. به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ايران، در اولين جلسهاي كه سلطان تشكيل داد شركت كرد و بدون توجه به مجلس شاهانه، با برخورد علمي و پاسخهاي دقيق و محكمي كه به سوالات ميگفت دانشمندان و پيروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذيرش نظر خويش ملزم كرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق كه حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است. شاه با خوشحالي از اين فتوا، از قدرت علامه حلي در بحث و مناظره، صراحت لهجه، حضور ذهن قوي، دانش و اطلاعاتي كه داشت و با شهامت و دليلهاي روشن صحت نظرات خويش را ثابت ميكرد خوشش آمد علاقه وافري به فقيه شيعي پيدا كرد.
حضور فقيه يگانه عصر علامه حلي در ايران و مركز حكومت مغولان خير و بركت بود و با زمينههايي كه حاكم مغول براي وي به وجود آورده بود كمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولايت ائمه معصومين عليهم السلام برخاست. از اين رو بزرگترين جلسه مناظره با حضور انديشمندان شيعي و علماي مذاهب مختلف برگزار شد. از طورف علماي اهل سنت خواجه نظام الدين عبدالملك مراغهاي كه از علماي شافعي و داناترين آنها بود برگزيده شد. علامه حلي با وي در بحث امامت مناظره كرد و خلافت بلا فصل مولا علي عليه السلام بعد از رسالت پيامبر اسلام را ثابت نمود و با دليلهاي بسيار محكم برتري مذهب شيعه اماميه را چنان روشن ساخت كه جاي هيچ گونه ترديد و شبههاي براي حاضران باقي نماند.
وي كتاب ارزشمند منهاج الكرامه را كه در موضوع امامت است براي سلطان نوشت و در همان زمان پخش گرديد.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانيت مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب شيعه را انتخاب كرد و به لقب سلطان محمد خدابنده معروف گشت. پس از اعلان تشيع وي، در سراسر ايران مذهب اهل بيت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومين عليهم السلام سكه زنند و سر در مساجد و اماكن مشرفه به نام ائمه مزين گردد.
يكي از دانشمندان مينويسد: اگر براي علامه حلي منقبت و فضيلتي غير از شيعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همين براي برتري و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنكه مناقب و خوبيهاي وي شمارش يافتني نيست و آثار ارزندهاش بينهايت است.
حضور چنين دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان، در پيشرفت علم و جلوگيري مغولان وحشي از تخريب و آتش سوزي مراكز فرهنگي و كتابخانهها، نقش بسزايي ايفا كرد، دانشمنداني كه در انجام اين مهم از آبروي خويشتن سرمايه گذاشتند و همچون شمع سوختند.
در خدمت امام زمان عليه السلام
شب جمعه كه فرا ميرسيد بوي تربت مقدس ابا عبدالله الحسين عليه السلام و عشق زيارت حضرتش، علامه را بيتاب ميكرد و از حله به كربلا ميكشاند. از اين رو هر هفته روزهاي پنجشنبه به زيارت مولا و آقايش ميشتافت. در يكي از هفتهها كه به تنهايي در حال حركت بود شخصي همراه وي به راه افتاد و با يكديگر مشغول صحبت شدند.
در ضمن صحبت براي علامه معلوم شد كه اين شخص مرد فاضلي است و تبحر خاصي در علوم دارد. از اين نظر مشكلاتي را كه در علوم مختلف برايش پيش آمده بود از آن شخص پرسيد و او به همه پاسخ گفت تا اينكه بحث در يك مساله فقهي واقع شد و آن شخص فتوايي داد كه علامه منكر آن شد و گفت: دليل و حديثي بر طبق اين فتوا نداريم! آن شخص گفت: شيخ طوسي در كتاب تهذيب، در فلان صفحه و سطر حديثي را در اين باره ذكر كرده است! علامه در حيرت شد كه راستي اين شخص كيست! از او پرسيد آيا در اين زمان كه غيبت كبراست ميتوان حضرت صاحب الامر (عج) را ديد؟ در اين هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمين برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نميتوان ديد و حال آنكه دست او در دست تو است! علامه بياختيار خود را در مقابل پاي آن حضرت انداخت و بيهوش شد!
وقتي به هوش آمد كسي را نديد. پس از بازگشت به حله به كتاب تهذيب مراجعه كرد و آن حديث را در همان صفحه و سطر كه آن حضرت فرموده بود پيدا كرد و به خط خود در حاشيه آن نوشت: اين حديثي است كه حضرت صاحب الامر (عج) به آن خبر داد و به آن راهنمايي كرد. يكي از دانشمندان مينويسد: من آن كتاب را ديدم و در حاشيه آن حديث، خط علامه حلي را نيز مشاهده كردم.
پس از حج در كنار مولايش ماوي گرفت
سرانجام پس از زيارت بيت الله الحرام، علامه حلي به حله بازگشت و در روز شنبه ۲۱ محرم الحرام سال ۷۲۶ هجري قمري دار فاني را وداع گفته و به لقاء الله شتافت.
جسد پاك و مقدسش را به نجف آورده و در جوار حضرت اميرالمؤمنين (ع) - در حرم مطهر - به خاك سپردند و آنان كه به زيارت مرقد مقدس مولي اميرالمؤمنين عليه السلام مشرف ميشوند، كنار قبر علامه حلي توقفي كرده و عرض ادب ميكنند.
وصيت نامه زيباي علامه حلي
علامه حلي در آخر كتاب قواعد الاحكام وصيتي دارد براي فرزندش كه اين وصيت شامل محاسن اخلاقي است. قسمتهائي از اين وصيت بسيار جالب علامه را در اينجا نقل ميكنيم:
... تو را وصيت ميكنم - همچنان كه خداوند وصيت را بر من واجب كرده است - به تقواي پروردگار زيرا تقوي سنتي است پابرجا و استوار و فريضهاي است واجب و لازم و سپري است نگهدارنده و ذخيرهاي است جاودان و بهترين چيزي است كه انسان براي روز رستاخيز تهيه ميكند... دستورات الهي را اجرا كن و آنچه خدا را راضي كند انجام ده... اوقات خود را در فراگرفتن فضيلتهاي علمي صرف كن، و همواره كوشش كن از سرازيري نقصان به اوج كمال بالا روي و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گيري. و تو را وصيت ميكنم به نيكي كردن و برادران را ياري نمودن و در مقابل بدي احسان كردن و نيكوكاران را ممنون شدن. و زنهار از دوستي با فرومايگان و نادانان بلكه بايد همواره يار دانشمندان و همنشين فضلا باشي زيرا اين همنشيني، استعداد تو را براي تحصيل كمال بر ميانگيزد و ملكهاي براي تو ميشود كه مجهولات خود را دريابي.
و بايد امروز تو بهتر از ديروزت باشد و تو را نصيحت ميكنم به بردباري و توكل و رضايت. در هر روز و شب نفس خود را محاسبه كن. بسيار استغفار كن خدا را... و بر تو است كه نماز شب را بپا داري زيرا رسول خدا (ص) بر آن اصرار كرد و فرمود: هر كس شب خود را با نماز شب به پايان رسانيد و سپس مرد بهشت براي او است.
و بر تو باد به نيكي و احسان به خويشاوندان (صله رحم) زيرا عمر را زياد ميكند. و تو را به اخلاق نيكو وصيت ميكنم، پيامبر فرمود: انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم باخلاقكم. مردم را با اموال خود نميتوانيد راضي كنيد، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائيد. به ذريه حضرت رسول (ص) نيكي كن زيرا خداي تبارك و تعالي وصيت خود را نسبت به آنها تاكيد فرموده است و خوبي به آنان را پاداش رسالت و هدايت حضرت رسول (ص) قرار داده است. قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي. بگو (اي پيامبر) من از شما پاداشي نميخواهم جز محبت و مودت در حق خويشاوندان... فقهاء و دانشمندان را تعظيم و تكريم كن زيرا رسول خدا (ص) فرمود: من اكرم فقيها مسلما لقي الله يوم القيامة و هو عنه راض و من اهان فقيها مسلما لقي الله يوم القيامة و هو عليه غضبان. هر كس فقيه مسلماني را گرامي بدارد روز قيامت خدا را در حالي ملاقات ميكند كه از او راضي باشد و هر كس فقيه مسلماني را اهانت كند خدا را در روز قيامت درحالي ديدار ميكند كه بر او غضب كرده باشد... و زنهار از مخفي نگهداشتن و كتمان علم و آن را از شايستگان منع كردن خداوند ميفرمايد: ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون. (سوره بقره - ۱۵۹) آنان كه آياتي را كه براي راهنمائي مردم فرستاديم و بعد از آنكه براي هدايت مردم در كتاب بيان كرديم پنهان ميكنند آنان را خدا و تمام لعن كنندگان لعن ميكنند...
قرآن عزيز را تلاوت كن و در معاني آيات بينديش و دستورات و منهيات آن را اطاعت كن. اخبار و احاديث حضرت رسول (ص) و آثار آن حضرت را دنبال كن و در معاني آنها بحث و بررسي و دقت نظر داشته باش و من براي تو كتابهاي بسياري را به يادگار گذاشتم كه به تمام آنها ميتواني مراجعه كني و بهرهمند شوي. و اما آنچه براي من و به نفع من ميتواني انجام دهي اينكه با من پيمان ببندي كه در بعضي از وقات از خدا طلب مغفرت براي من كني و ثواب برخي از اطاعتها را به من ببخشي و ياد من كم نكني كه وفاداران تو را به بيوفائي نسبت دهند و همچنين بيشتر از حد مرا ياد نكني كه انديشمندان تو را به عجز و ناتواني نسبت دهند بلكه در خلوت بياد من باش و پس از نمازهايت براي من دعا كن...
نظرات بینندگان