بازخوانی مرثیه مجتبایی شاعره کاشانی
صبح فردا لاله در باغ تنت گل میکند...
حسنا محمدزاده شاعر معاصر آیینی کشور با سرودن ترکیببندی در وصف مظلومیت امام حسن مجتبی (ع)، به آستان کریم اهلبیت(ع) عرض ارادت کرده است.
حسنا محمدزاده از جمله شاعران کاشانی بود که توانست با موفقیت در جشنوارهها و کنگرههای ادبی مختلف خود را بسیار زود به جامعه ادبی کشور معرفی کند و به جایگاه مناسبی در عالم ردیف و قافیه دست یابد.
به گزارش شیرازه به نقل از فارس؛ این شاعره کاشانی جایزه کتاب فصل، کتاب انقلاب، جشنواره شعر جوان و جشنواره بینالمللی شعر فجر، کسب عناوین برتر در جشنوارههای رهاورد سرزمین نور، جشنواره یار و یادگار، جشنواره بینالمللی آخرین منجی، جشنواره بینالمللی مقاومت اسلامی، جشنواره ملی خلیجفارس، جشنواره شعر آخرین امید، جشنواره قرآنی آیات و... را در کارنامه ادبی خود میبیند.
محمدزاده از جمله شاعران جوان و خوش قریحه معاصر کشور محسوب میشود که در زمینه شعر آیینی فعالیت چشمگیری از خود نشان داده و در سالهای اخیر آثار ارزشمندی را به مخاطبان این عرصه، عرضه کرده است.
«سر به مهر» آخرین مجموعه منتشر شده از حسنا محمدزاده محسوب میشود که شامل سرودههای سه سال اخیر این شاعر در حوزه شعر آیینی است و بر اساس گونههای غزل، مثنوی، قصیده، ترکیببند و رباعی با مضامین عرفانی و ولایی به نظم درآمده است.
وی در خصوص سبک سرایش خود در این مجموعه به خبرنگار فارس در کاشان گفت: اشعار این مجموعه چه از نظر درونمایه و فضای موجود در مضامین و چه از نظر زاویه نگرش شاعر، نسبت به دو مجموعه قبل تجربهای متفاوت محسوب میشود به عنوان نمونه در زمینه محتوای اشعار، سعی شده در کنار مرثیه و مدح به حماسهآفرینی و چگونگی زندگی اهلبیت (ع) و آرمانهای آنها و سیره اخلاقیشان بیشتر پرداخته شود.
ترکیببند زیر یکی از سوگوارههای این مجموعه است که در وصف مظلومیت امام حسن مجتبی(ع) سروده شده است:
نقش میبندند بر هر لب، شبی لبخندها
باز هم مهمان آتش میشوند اسپندها
نیمهای از ماه، نورانیتر از سابق شدهست
آب دارد میشود شش گوشهی دل، قندها
حوریان، نام تو را از آسمان آوردهاند
نامهای از حاصل ِ زیباترین پیوندها
کتفِ پیغمبر همیشه بارگاه وحی نیست
میشود گاهی حریم ِبازی دلبندها
عرش، مهمان میشود با فاطمه(س) زیر کساء
میرسد نوبت به مهمان کردن ِ فرزندها
پیش پایت سورهی احزاب نازل میشود
آیهی تطهیر میجوشد پس از سوگندها
سفرهات را پهن کن یک عمر مهمانی بده!
تا دهان ِ دهر، با تو پر شود از پندها
چشمِ یعقوب از شمیم ِعطر تو روشن شدهست
لحظهای پیراهنت افتاده روی بندها
میشوی پروانهی گلهای سرخ ِ سرسبد
روی ماهت برکه را انداخته در جزر و مد
پلک بر هم میزنی خاک از یقین پر میشود
آسمان ِ خالی از نور ِ زمین پر میشود
در خطوط روی پیشانیت قرآن حک شدهست
روحت از نورِ اذانی دلنشین پر میشود
میچکد یک قطره از آب وضویت بر زمین
هر صدف بیوقفه از دُرّ ثمین پر میشود
در بهشتِ دستهایت هر چه جام ِ روزهدار
لب به لب از عطرِ " کأس ٍ من معین " پر میشود
کشتی نوح تو را طاقت ندارند آبها
عرشه اش از بادبان ِ کاغذین پر میشود
راه و رسمش نیست ... اما سایهی پشت سرت
صف به صف از گرگهای در کمین پر میشود
ریشه میبندند در خون دلت هر روز و شب
باغ اجدادیت از زیتون و تین، پر میشود
آبها از آسیا میافتد و پایان ِ کار
شهر از سرهای روی آستین پر میشود
بیعتت را با دل ِ آیینهداران، تازه کن!
با سکوتت دفتر ِ توحید را شیرازه کن!
فتنهپردازان چه میدانند طبل جنگ چیست!
روی پیشانی به جای پینه، مُهر ِ ننگ چیست!
بیشتر شوق شکستن میکند آرامشان
نه ... نمیدانند فرق آینه با سنگ چیست!
بر کسی روشن نشد تکلیفِ ماه ِ آشکار
با نقاب ِ مانده بر هر چهرهی صدرنگ چیست؟!
کاش میفهمید دنیا دردِ چشمان ِ سخی
لابلای ازدحام ِ چشمهای تنگ چیست!
صخرههای صبر را پیمودهای با پای ِ دل
ماندهام ... ! تقدیر تلخ ِ هر چه پای لنگ چیست؟
شرح ِ حالت را ورق زد دست قرآن کریم
سورهی صاد است: « بسماللهالرحمنالرحیم *»
"صاد والقرآنِ ذی الذّکرِ..." لبانی غرق خون
«صاد» ... چون «صبرِ دل ِ و السابقونالسابقون»
«صاد»، مثل «صلح» وقتی چون قیامی آتشین
کاخهای تیرگی را کرده باشد واژگون
باورش سخت است اما ذوالفقاری در نیام
میکشاند نانجیبان را به سر حدِ جنون
دستهایی آشنا این خانه را بر دوش ِ شهر
می کنند آوار ، مثل سقفهای بی ستون
کوچهها! زخم زبانها! خلوت بیهمنفس !
دیده بودید این همه نامرد- یکجا - تاکنون؟؟
شاید آخر این سکوت، این استخوان ِدر گلو
بندِ تسبیح دلت را پاره کرده از درون
از مفاتیحالجنانِ سینهات عطر کساء
میوزد دنبال هم ،هر روز بر خواب قرون
طرح یک منظومه با هفتاد و دو خورشید ریخت
لابهلای تکههای آسمان در تشت خون
دشنههای کینه را در خاک ِ قلبت کاشتند
از دهانت تکه تکه آینه برداشتند
صبح فردا لاله در باغ ِ تنت گل میکند
تیر میآید به تابوتت توکّل میکند
تیر، دستِ تشنهاش را از طلوع ِ زخمهات
تا غروب ِ خون چکان ِ نینوا پل میکند
حُسنِ مطلع در کتاب ِ نور ، حُسن ِ خُلق ِ توست
شعر خلقت را پر از شورِ تغزل میکند
گام بر میداری و پشت قدمهایت، زمین -
روح ِ مکتب را مهیای تکامل میکند
از نگاه ِ غربتآلود ِ مدینه واضح است
درد ِ تنهاییت را دارد تحمل میکند
هر کبوتر با دخیل ِ بالهای خاکیاش
بر مزار بیچراغ ِ تو، توسل میکند
بذر ِ فریادی که در بیداد ِ طوفان کاشتی
روی گردنهای بیسر عاقبت گل میکند
آسمان با اخترانش میشود گلدستهات
گنبدِ گردون، ضریحِ چشمهای خستهات
به گزارش شیرازه به نقل از فارس؛ این شاعره کاشانی جایزه کتاب فصل، کتاب انقلاب، جشنواره شعر جوان و جشنواره بینالمللی شعر فجر، کسب عناوین برتر در جشنوارههای رهاورد سرزمین نور، جشنواره یار و یادگار، جشنواره بینالمللی آخرین منجی، جشنواره بینالمللی مقاومت اسلامی، جشنواره ملی خلیجفارس، جشنواره شعر آخرین امید، جشنواره قرآنی آیات و... را در کارنامه ادبی خود میبیند.
محمدزاده از جمله شاعران جوان و خوش قریحه معاصر کشور محسوب میشود که در زمینه شعر آیینی فعالیت چشمگیری از خود نشان داده و در سالهای اخیر آثار ارزشمندی را به مخاطبان این عرصه، عرضه کرده است.
«سر به مهر» آخرین مجموعه منتشر شده از حسنا محمدزاده محسوب میشود که شامل سرودههای سه سال اخیر این شاعر در حوزه شعر آیینی است و بر اساس گونههای غزل، مثنوی، قصیده، ترکیببند و رباعی با مضامین عرفانی و ولایی به نظم درآمده است.
وی در خصوص سبک سرایش خود در این مجموعه به خبرنگار فارس در کاشان گفت: اشعار این مجموعه چه از نظر درونمایه و فضای موجود در مضامین و چه از نظر زاویه نگرش شاعر، نسبت به دو مجموعه قبل تجربهای متفاوت محسوب میشود به عنوان نمونه در زمینه محتوای اشعار، سعی شده در کنار مرثیه و مدح به حماسهآفرینی و چگونگی زندگی اهلبیت (ع) و آرمانهای آنها و سیره اخلاقیشان بیشتر پرداخته شود.
ترکیببند زیر یکی از سوگوارههای این مجموعه است که در وصف مظلومیت امام حسن مجتبی(ع) سروده شده است:
نقش میبندند بر هر لب، شبی لبخندها
باز هم مهمان آتش میشوند اسپندها
نیمهای از ماه، نورانیتر از سابق شدهست
آب دارد میشود شش گوشهی دل، قندها
حوریان، نام تو را از آسمان آوردهاند
نامهای از حاصل ِ زیباترین پیوندها
کتفِ پیغمبر همیشه بارگاه وحی نیست
میشود گاهی حریم ِبازی دلبندها
عرش، مهمان میشود با فاطمه(س) زیر کساء
میرسد نوبت به مهمان کردن ِ فرزندها
پیش پایت سورهی احزاب نازل میشود
آیهی تطهیر میجوشد پس از سوگندها
سفرهات را پهن کن یک عمر مهمانی بده!
تا دهان ِ دهر، با تو پر شود از پندها
چشمِ یعقوب از شمیم ِعطر تو روشن شدهست
لحظهای پیراهنت افتاده روی بندها
میشوی پروانهی گلهای سرخ ِ سرسبد
روی ماهت برکه را انداخته در جزر و مد
پلک بر هم میزنی خاک از یقین پر میشود
آسمان ِ خالی از نور ِ زمین پر میشود
در خطوط روی پیشانیت قرآن حک شدهست
روحت از نورِ اذانی دلنشین پر میشود
میچکد یک قطره از آب وضویت بر زمین
هر صدف بیوقفه از دُرّ ثمین پر میشود
در بهشتِ دستهایت هر چه جام ِ روزهدار
لب به لب از عطرِ " کأس ٍ من معین " پر میشود
کشتی نوح تو را طاقت ندارند آبها
عرشه اش از بادبان ِ کاغذین پر میشود
راه و رسمش نیست ... اما سایهی پشت سرت
صف به صف از گرگهای در کمین پر میشود
ریشه میبندند در خون دلت هر روز و شب
باغ اجدادیت از زیتون و تین، پر میشود
آبها از آسیا میافتد و پایان ِ کار
شهر از سرهای روی آستین پر میشود
بیعتت را با دل ِ آیینهداران، تازه کن!
با سکوتت دفتر ِ توحید را شیرازه کن!
فتنهپردازان چه میدانند طبل جنگ چیست!
روی پیشانی به جای پینه، مُهر ِ ننگ چیست!
بیشتر شوق شکستن میکند آرامشان
نه ... نمیدانند فرق آینه با سنگ چیست!
بر کسی روشن نشد تکلیفِ ماه ِ آشکار
با نقاب ِ مانده بر هر چهرهی صدرنگ چیست؟!
کاش میفهمید دنیا دردِ چشمان ِ سخی
لابلای ازدحام ِ چشمهای تنگ چیست!
صخرههای صبر را پیمودهای با پای ِ دل
ماندهام ... ! تقدیر تلخ ِ هر چه پای لنگ چیست؟
شرح ِ حالت را ورق زد دست قرآن کریم
سورهی صاد است: « بسماللهالرحمنالرحیم *»
"صاد والقرآنِ ذی الذّکرِ..." لبانی غرق خون
«صاد» ... چون «صبرِ دل ِ و السابقونالسابقون»
«صاد»، مثل «صلح» وقتی چون قیامی آتشین
کاخهای تیرگی را کرده باشد واژگون
باورش سخت است اما ذوالفقاری در نیام
میکشاند نانجیبان را به سر حدِ جنون
دستهایی آشنا این خانه را بر دوش ِ شهر
می کنند آوار ، مثل سقفهای بی ستون
کوچهها! زخم زبانها! خلوت بیهمنفس !
دیده بودید این همه نامرد- یکجا - تاکنون؟؟
شاید آخر این سکوت، این استخوان ِدر گلو
بندِ تسبیح دلت را پاره کرده از درون
از مفاتیحالجنانِ سینهات عطر کساء
میوزد دنبال هم ،هر روز بر خواب قرون
طرح یک منظومه با هفتاد و دو خورشید ریخت
لابهلای تکههای آسمان در تشت خون
دشنههای کینه را در خاک ِ قلبت کاشتند
از دهانت تکه تکه آینه برداشتند
صبح فردا لاله در باغ ِ تنت گل میکند
تیر میآید به تابوتت توکّل میکند
تیر، دستِ تشنهاش را از طلوع ِ زخمهات
تا غروب ِ خون چکان ِ نینوا پل میکند
حُسنِ مطلع در کتاب ِ نور ، حُسن ِ خُلق ِ توست
شعر خلقت را پر از شورِ تغزل میکند
گام بر میداری و پشت قدمهایت، زمین -
روح ِ مکتب را مهیای تکامل میکند
از نگاه ِ غربتآلود ِ مدینه واضح است
درد ِ تنهاییت را دارد تحمل میکند
هر کبوتر با دخیل ِ بالهای خاکیاش
بر مزار بیچراغ ِ تو، توسل میکند
بذر ِ فریادی که در بیداد ِ طوفان کاشتی
روی گردنهای بیسر عاقبت گل میکند
آسمان با اخترانش میشود گلدستهات
گنبدِ گردون، ضریحِ چشمهای خستهات
نظرات بینندگان