کدام مادر شهید سوژه فیلم «شیار ۱۴۳» بود+ عکس
«شیار 143» جبههای دیگر را روایت میکند، جبهه زنان صبور و شکیبایی که روزها را به امید بازگشت فرزند بیتوقع سپری کردند. حقایق و واقعیت جنگ این بار با روایت «نرگس آبیار» بهگونهای تصویر شده که تاریخ آن سالها را به گونهای دیگر نمایان میکند.صبر و شکیبایی مادران در دوران دفاعمقدس از لایههای مغفول و مهجور مانده جنگ است که در این فیلم بهخوبی میتوان آن را مشاهده کرد.
به گزارش شیرازه، مشرق نوشت: در یک صبح پاییزی مهمان مادری شدیم اهل شهرستان بیجار
کردستان که در خانه محقرش چیزی جزء صفا و صمیمیت نبود. زینت خانهاش عکس و
نام شهیدی بود که روی طاقچه اتاقش می درخشید. خانم اختر نیازپور مادر
شهیدی است که 15 سال رادیوی کوچکش همنشین تنهاییش بود تا شاید "رادیو
بغداد" خبری از اسارت محمد جعفر برایش بگوید.
اختر نیازپور زنی است رنجکشیده، قدی خمیده دارد و عصا بر دست با لهجهی شیرین کردی، فارسی صحبت میکند. وقتی صحبت از محمدجعفر رضایی، فرزند شهیدش به میان میآید صدایش میلرزد و برق چشمانش را میتوان به وضوح دید. او در پاسخ به این سوال که چند سال در انتظار خبری از فرزندش بود، گفت: سواد ندارم به همین دلیل خیلی نمیتوانم دقیق بگویم. در سال 61 به همراه دوازده نفر از دوستانش که شش نفر آنها شهید و شش نفر دیگر به اسارت دشمن درآمدند و یک نفر دیگر از همرزمانش که به درجه جانبازی نائل آمد، به جبهه اعزام شدند. من 15 سال چشمانتظارش بودم. تابستان سال 76 پایانی بود بر چشم انتظاری 15 ساله ام. از پاره دلم محمد جعفر فقط چند تکه استخوان و پوتینهایش که لابه لای یک تکه پارچه سفید بود برایم آوردند.
اختر نیازپور زنی است رنجکشیده، قدی خمیده دارد و عصا بر دست با لهجهی شیرین کردی، فارسی صحبت میکند. وقتی صحبت از محمدجعفر رضایی، فرزند شهیدش به میان میآید صدایش میلرزد و برق چشمانش را میتوان به وضوح دید. او در پاسخ به این سوال که چند سال در انتظار خبری از فرزندش بود، گفت: سواد ندارم به همین دلیل خیلی نمیتوانم دقیق بگویم. در سال 61 به همراه دوازده نفر از دوستانش که شش نفر آنها شهید و شش نفر دیگر به اسارت دشمن درآمدند و یک نفر دیگر از همرزمانش که به درجه جانبازی نائل آمد، به جبهه اعزام شدند. من 15 سال چشمانتظارش بودم. تابستان سال 76 پایانی بود بر چشم انتظاری 15 ساله ام. از پاره دلم محمد جعفر فقط چند تکه استخوان و پوتینهایش که لابه لای یک تکه پارچه سفید بود برایم آوردند.
میگوید که سواد خواندن و نوشتن فارسی ندارد اما میتواند اعداد را
بخواند،بخاطر همین در دفترچه تلفنش،کنار شماره هر کس عکسی از او چسبانده
ست.
خاله اختر میگوید که این عکس را محمدجعفر در 12بهمن سال 57 وقتی برای استقبال از امام(ره) به تهران رفته بود،گرفت.
یکی از یادگارهای محمد جعفر که برایش مانده،گلیمی است که دو عبارت
"درود بر خمینی" روی آن بافته شده.میگوید این گلیم را تا "درود بر
خمینی"اول محمدجعفر بافت و نیمه کاره رهایش کرد و اعزام شد به جبهه و مابقی
را خود بافته است.
نظرات بینندگان