نگاهی به حواشی فوت مرتضی پاشایی
لااقل ما به مرتضی پاشایی خیانت نکنیم
مساله زمانی رنج آور میشود، که مراسم تشییع و آیین اندوه و عزای پاشایی بخواهد دستمایه ی سوء استفادههای رسانه ای دولتهای استعمارگر گردد.
دوست
داشتنی بود اما نه چندان سرشناس. هرچند هنرمند بود و اغلب مردم - اگر نه
آلبومهایش اما - صدایش را در تیتراژ ماه عسل و در سی روز ماه خدا شنیده
بودند؛ و هرچند سیدجواد هاشمیِ بازیگر معروف و سید مرتضی حسینیِ مجری
شناخته شده تنها دو نفر از چندین و چند هنرمند و مجری و بازیگر و کارگردانی
بودند که از اولین ساعات اعلام خبر فوت او مقابل بیمارستان بهمن حاضر شده
بودند، اما غیر از مردم کوچه و بازار، حتی در میان هنرمندان هم بودند کسانی
مثل رحیم نوروزی بازیگر سینما و تلویزیون که از جمله در برنامه زنده ی
تلویزیونی «خوشا شیراز»، صمیمی و صادقانه گفتند که «او را نمیشناختند» و
البته گله هم کردند از اینکه چرا افراد پس از مرگشان بر سر زبانها می
افتند.
به گزارش شیرازه به نقل از فرهنگ نیوز؛ مرتضی
پاشایی خواننده جوان کشورمان که پس از گذراندن سی امین سال زندگیاش در
دست و پنجه نرم کردن با سرطان، سرانجام در آغاز آخرین هفته از دومین ماه
پاییز سال 1393 و در ساعات مبارک سحرگاه، جان به جان آفرین تسلیم کرد، به
شهادت نزدیکانش، و خصوصاً پدر و عمویش «جوان خوبی بود». پدرش که یقیناً به
اقتضای پدری یکی از نزدیکترین روابط را با او تجربه کرده است، مقابل
دوربین سیمای جمهوری اسلامی از «خوش اخلاقی» و «مردم دوستی» او یاد کرد و
پرهیز خاص او از «غیبت» و «رنجاندن دیگران».
ناصر
خان پاشایی که بهتازگی فرزندش را از دست داده بود، از «نماز سر وقت»
مرتضی سخن گفت و «علاقه ی او به حضرت سیدالشهدا ع» و حتی یاد کرد از بیتی
که مرتضی از پدربزرگش یاد میگیرد و همیشه در محرمها زمزمه میکند: «هر آن
کسی که قدم زد در آستان حسین / عزیز هر دو جهان شد، قسم به جان حسین»
پدر
داغ دیده ی خواننده ی فقید کشورمان حتی از سفر کربلایی نیز گفت که
برنامهاش ریخته شده بود، اما اجل به مرتضی فرصت همراهی با پدر را نداد.
پدری که در آخرین خداحافظی نیز به شایستگی «پدری کرد» و مراسم تشییع پسر
هنرمندش را هنرمندانه به مجلس عزای علی اکبر ع تبدیل کرد تا حق پدری را
تمام و بهترین مایه را برای آرامش و قرار روح پسرش و جلب رحمت و لطف الهی
برای او فراهم کرده باشد.
غیر
از پدر، البته عموی مرتضی نیز از علاقه ی او به مردم گفت و برابر دوربین
تلویزیونی نقل کرد که در همان دوران پایان بستری بودن اش، دلنگران دوستان و
علاقهمندانی بوده است که در هوای سرد و در بیرون از بیمارستان بهمن به
خاطر او جمع میشدند.
با
این اوصاف بر هر جوینده ای واضح و روشن است که مرتضی پاشایی یک شیعه ی
علاقمند به اهل بیت، یک جوان اهل نماز و روزه، و یک انسان اخلاقگرا و دوست
داشتنی بوده است که هرچند، چندان او را نمیشناختیم، اما مردی از جنس مردم
پاکدل ایران بوده و یکی از خیل شیفتگان حرم علی بن موسی الرضا (ع).
مساله
اما دقیقاً زمانی رنج آور میشود، که مراسم تشییع و آیین اندوه و عزای
چنین فردی بخواهد دستمایه ی سوء استفادههای رسانه ای دولتهای استعمارگر و
موج سواریهای جریانات دین گریز داخلی گردد. آن هم با چه بهانه ای؟
موسیقی.
موسیقی
بهعنوان یکی از برندهترین شمشیرهای دولبه ی رشد یا سقوط آدمی، همیشه
دستمایه ی مناسبی بوده است برای چنین سوء استفادههایی. شوربختانه در
مراسمات مرتبط با اندوه و حزن درگذشت این هنرمند کشورمان نیز شاهد انواع
رفتارها و کنشهایی هستیم که نه تنها تناسب چندانی با دین و فرهنگ ایرانی
ندارند، بلکه بعضاً با آن مغایرند، که بدین ترتیب، ظلم مضاعفی به هنر ملی و
هنرمند آیینی صورت میگیرد.
مرتضی
پاشایی هرچند «حرفه» اش هنر موسیقی بود و خوانندگی، و هرچند یکی از
استعدادهای مهم خدادادی او «صدا» ی او بود، اما هیچگاه حرفه و شغل کسی جای
«نرم افزار انسانی وجود» او را نمیگیرد. در حقیقت خلاصه کردن مرتضی
پاشایی و مرتضی پاشاییها در «حرفه و شغل و علاقه و استعداد» آنها یک
تقلیل کاملاً ناجوانمردانه است.
برابر
با وصف نزدیکترین نزدیکان مرتضی، او ابتدا «بنده ی خدا» بود، سپس
«علاقهمند به اهل بیت پیامبر س» بود، و به همین دلیل، «اهل اخلاق بود» و
«از غیبت و مردم آزاری گریزان». آنچه نرم افزار وجودی مرتضی را شکل میدهد و
اتفاقاً امروز که به ملاقات خدای متعال رفته است نیز «نجاتبخش او» است،
دقیقاً این معانی و عناصر است. اشتغال او حرفه ی موسیقی در تناسب با نرم
افزار وجودی او چیزی است در حد یک «افزونه». افزونه ای که اگر متناسب با
اقتضائاتِ نرم افزار، ساخته شده باشد، بر کارایی نرم افزار میافزاید و
شاهدیم که تیتراژ برنامه ی روزانه ی رمضان نیز عرصه ای میشود برای نمایش
هنر متعهد او و نمودی میشود از تناسبِ «افزونه ی هنر» با «نرم افزار
وجودی» مرتضی پاشایی مرحوم.
اینکه
عده ای مشخصاً نه مانند مرتضی پایبندیهای خاص و حتی حداقلی به دین و
دیانت دارند، نه مرتضی و ابعاد وجودی او را درست میشناسند، بلکه احتمالاً
صرفاً آن سه آلبوم موسیقی او را شنیدهاند و تنها از این «زاویه ی تنگ» به
وجود چندجانبه ی این بنده ی سفر کرده ی خدا نگاه میکنند، دور هم جمع شوند،
دست جمعی و وسط خیابان شعر بخوانند و دست افشان کنند و صحنه را هم مثلاً
کارگردانی کنند که «دستها همه بالا!»، و به بهانه ی عزای درگذشت یک هنرمند
مسلمان و خداپرست، عملاً کارناوال راه بیندازند و گیتار به دست، زن و مرد و
دختر و پسر نامحرم مردم را با وضعی که قطعاً مرضی رضای خدای «مرتضی» نیست
مجتمع کنند و دست آخر هم با شیوههای نخ نمای هشتاد و هشتی، وقتی مأمور
نیروی انتظامی به میان شان میآید تا کسی را بازداشت کند، انگار نه انگار
که مراسم عزا است، دست جمعی فریاد «ولش کن! ولش کن!» راه می اندازند،
اینها نشان میدهد که مرتضی نه فقط بنده ی خدا، و نه تنها هنرمند خوش ذوق،
که انسانی «مظلوم» بود. مظلوم بود چون کسانی که خط فیسبوکی شان نه
«بزرگداشت او و شخصیت انسانیاش» که «برگزاری گردهمایی خیابانی به هر
قیمتی» است، این بار تلاش کردند که به بهانه ی فوت او و به بهانه ی موسیقی و
هنر و همخوانی، «کارناوال خیابانی» راه بیندازند.
مردم
ایران فراموش نکردهاند کارناوالهای «هم فال و هم تماشا» ی ماه گذشته را
به بهانه ی مخالفت با اسیدپاشی! و خوب است که همینجا مشخص شود که اگر
منظور آقای دکتر محمدرضا عارف از «نمایش بلوغ فکری» و «حفظ نظم و حیثیت
جامعه» در مراسمات مرتبط با درگذشت مرحوم پاشایی، رخداد اتفاقات
نامیمونی مانند موارد فوق الذکر است، هرچند قبول میکنیم که ابراز تمجید
نسبت به این کنشها ممکن است برای برخی افراد به نوعی «رأی ساز» باشد، اما
واقعیت این است که این دست رفتارها غیر از «مصادره ی فرصتطلبانهی مراسم
عزای یک هنرمند مسلمان» چیز دیگری نیستند و به هر موضوعی که ارتباط پیدا
بکنند، به «بلوغ فکری و حفظ حیثیت جامعه» ارتباطی پیدا نمیکنند. و اتفاقاً
میتوان بهخوبی نشان داد که «درگیری با نیروی انتظامی» نیز هیچ جایی برای
تلقی «وجود انگیزه برای حفظ "نظم" جامعه» باقی نمیگذارد، که این جمعیت
قلیل و فرصت طلب، اگر فضای مناسب پیدا کنند، از اولین مخلان نظم و امنیت
عمومیاند.
اینکه
عده ای برنامهشان همیشه و دقیقاً این است که «به هر شیوه ای که ممکن است»
گردهماییهای خیابانی راه بیندازند و با کمک شبکههای اجتماعی، به سرعت
افرادی را با بهانه ای – که اصلاً موضوعیتی ندارد - دور هم جمع کنند،
شوربختانه اجازه نمیدهد میان قائله ای مثل «آب بازی در پارک آب و آتش» و
«برخی از تجمعات بی ربط به بهانه ی فوت مرتضای عزیز» تفاوت چندانی وجود
داشته باشد که این نیز خود سند مظلومیت مضاعف مرتضی پاشایی و مرتضی
پاشاییهاست.
او
نه مشهورتر و محبوب تر از مرحوم غلامحسین مظلومی بود، نه خدوم تر و شناخته
شده تر از مرحوم آیت الله مهدوی کنی. او هنرمند خوش اخلاق و خوش ذوقی بود
که هرچند عمرش مانند عمر گل کوتاه بود اما با این وجود میشد که مظلوم واقع
نشود، اما مظلوم هم واقع شد چون عده ای بیرحمانه همیشه حاضرند «همه چیز»
را بهانه ی کنشهای غیرعرفی و غیرفرهنگی خود کنند، و اگر نبود هوشمندی و
دلسوزی پدر بزرگوارش که مراسم او را به عزای علی اکبر (ع) بدل کرد تا ثوابی
واقعی و گرانسنگ به روح او واصل شود، خدا میداند که مظلومیت مرتضی چند
برابر وضع فعلی بود.
از
کنار رفتارهای کفتارصفتانه ی بی بی سی فارسی و وقاحت برخی از دیگر
رسانههای استکباری این بار البته آرام میگذریم که آنها کارشان سودجویی و
دشمنی است و از این طریق نان میخورند، اما رفتار آنها هیچگاه به اندازه
ی ناجوانمردیها و مردارخواریهای داخلی از این دست دردناک نبوده و نیست.
منصور
پاشایی عموی مرتضی وقتی برابر دوربینهای تلویزیونی قرار گرفت، هرچند از
خوبیهای او گفت، اما نهایتاً نتوانست شعلههای دلِ سوختهاش را مهار کند و
سکوت در پیش بگیرد، و جوری که انگار بخواهد خلاصه ی حرف دل پدر و مادر و
همه ی خانواده ی داغدار مرحوم مرتضی پاشایی را گفته باشد اضافه کرد: «ما
مرتضی را صرفاً فرزند این خانواده نمیدانیم بلکه فرزند این ملت میدانیم،
لذا خواهشم از طرفداران این است که "حرمت مرتضی" را عین حرمت فرزند خودشان
حفظ کنند»؛ «خواهشی» که اگر نه از سوی همه، اما از سوی عده ای بی انصاف و منفعت طلب هرگز پذیرفته نشد.
نظرات بینندگان