کد خبر: ۶۶۲۸۹
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۳ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۳
اعترافات تکان دهنده خواهر شاه:

اعضای دربار با هم رابطه جنسی داشتند/ یک افسر جوان را کشتم چون گفت شوهر داری!

بخش های ذیل در روز دوم جلسات اشرف بیان شده است. در این جلسات اشرف مورد هیپنوتیزم قرار گرفته است.
شیـــرازه: در روزهای قبل به فسادهای مالی و جنسی اشرف پهلوی اشاره کردیم.

در یکی از این سلسله گزارش ها به پرونده پزشکی اشرف و اعترافات وی به مصرف مواد مخدر اشاره کردیم.

در این گزارش که ره به ری منتشر کرده بخش هایی دیگر از این مسایل عنوان می شود:

438949838989 (2)

اشرف با حضور در المان و حضور در کلینیک روانشاسی پروفسور ژولیوس سوالاتی را پاسخ گفته است که شرح برخی از انها بر اساس اسناد و مدارک به جامانده (پرونده پزشکی وی) به شرح زیر است:

بخش های ذیل در روز دوم جلسات اشرف بیان شده است. در این جلسات اشرف مورد هیپنوتیزم قرار گرفته است.

این معالجه ۱۴ روز به طول انجامید که در ان دو روان شناس او را ۲۲ ساعت روانکاوی کردند.

روانکاو: آیا تا کنون شاهد قتل بوده اید؟
اشرف: بله
روانکاو: خودتان از نزدیک؟
اشرف: بله

روانکاو: آیا در قتل شرکت داشته اید؟
اشرف: بله
روانکاو: بیشتر توضیح بدهید؟

438949838989 (3)

اشرف: یک بار سربازان گارد یک مرد روستایی را که به طرف پدرم می آمد و به اخطار کسی توجه نداشت با گلوله کشتند ، من جنازه او را از نزدیک دیدم.

بار دوم در زمان نزدیکی های جنگ بود که پدرم در محوطه قصر زمستانی پس از بحث و گفتگوی تند با یکی از محافظان او را با شلیک دو تیر کشت. یک بار هم خودم یک افسر جوان را به قتل رساندم.

روانکاو: چرا او را کشتید؟
اشرف: برای اینکه به امر من توجه نکرده بود.
روانکاو: از او چه خواستید؟
اشرف: (سکوت…)
روانکاو: خواهش می کنم به یاد بیاورید؟
اشرف: او افسر جوان و زیبایی بود. به من هم بسیار علاقه داشت، از او خواستم که به اتاق خوابم بیاید. آمد، از او خواستم که با من... کند، اما فرمان مرا انجام نداد، مرا عصبی و از خود بیخود کرد.
روانکاو: چرا دستور شما را اطاعت نکرد؟

اشرف: می ترسید. می گفت که همسر دارم!

438949838989 (4)

 بعد اصرار کردم و حتی خواهش کردم. او از ترس می لرزید و امر مرا انجام نمی داد. عصبی و از خودبی خود شدم اسلحه کمری او را گرفتم و از فرط خشم تیری در سینه او خالی کردم. او در زیر پای من افتاد و وقتی نگهبان ها و محافظان دیگر آمدند او مرده بود.

روانکاو: آیا کسی شما را مؤاخذه نکرد، آیا محاکمه نشدید؟
اشرف: نه
روانکاو: حتی بازجویی نشدید؟
اشرف: نه... (سکوت)...

برای اینکه احتیاجی نبود. او در اتاق من که یک شاهزاده بودم و خواهر شاهنشاه بودم حضور یافته بود.این حضور می توانست موجب مرگش شود.
روانکاو: آیا شما از این حادثه متأثر و ناراحت هم شدید؟
اشرف: بله ناراحت شدم. ولی خیلی زود فراموش کردم.

روانکاو: من دکتر ژان هستم شما مرا نمی شناسید؟

438949838989 (1)

اشرف: نه
روانکاو: آیا در خانواده شما از اینکه زنی به شوهرش خیانت کند کاری عادی بود؟
اشرف: کار مهمی نبود.
روانکاو: آیا مادر خودتان هم معشوق داشت؟
اشرف: بعد از مرگ پدرم بله، ولی این موضوع را کسی نمی دانست جز خود من…

یکی از خواهران من هم معشوق داشت.

روانکاو: آیا اعضای دربار با هم رابطه جنسی داشتند؟
اشرف: بله!
روانکاو: با محارم؟
اشرف: نه نه، من از این کار خوشم می آید، یعنی لزومی نبود که تن به چنین کاری بدهیم.

 

منبع: نوشته آلبرتو بلیچی، ترجمه دکتر م. الهام، مندرج در هفته نامه جوان، شماره ۲۱، مورخه ۲۱/۲/۱۳۵۸، ص .
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ناشناس
United States of America
يکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳
0
دوران شاه دوران بدی بود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
يکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳
0
تصویرهایی که پوشش اسلامی رعایت نشده را اینطور بدون ویرایش نشون ندید.به هرحال گرچه مهمه که مستند باشه اما حریم را هم رعایت کنید