بازی های رایانه ای، رقیب سفت و سخت کتاب کودک
به گزارش شیرازه، خبر جنوب نوشت: ادبیات پارسی با ادبیات کودک بیگانه نیست؛ با این حال ادبیات فارسی
کمابیش در حوزه ادبیات کودک وامدار ادبیات غربی است و در ادبیات کلاسیک
پارسی کمتر نشانی از داستان های ویژه کودکان دیده می شود البته شاید این،
نتیجه نبود سیستم آموزشی ویژه کودکان در سده های گذشته باشد. به همین خاطر
سراغ ادبیات کودک را در ایران سده های گذشته بیشتر باید در قصه هایی جست و
جو کرد که سینه به سینه نقل شده اند و کمتر مجال کتابت یافته اند. در واقع
در ادبیات كلاسيك فارسی حتی مخاطب قصه ها هم بزرگسالان هستند. مانند قصه
های هزار و یک شب و داستانهای عارفانه در شعرهای مولانا. به مناسبت
فرارسیدن روز ادبیات کودک با فریبا خوشبخت، دانشیار بخش پیش دبستاني و
دبستان دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی و همچنین عضو مرکز مطالعات ادبیات
کودک دانشگاه شیراز گفت و گو کرده ایم. به باور خوشبخت شاعران کلاسیک
ادبیات پارسی بیشتر متناسب با مخاطبان خود نوشته اند. در گفت و گو با این
دانشیار دانشگاه شیراز همچنین از او درباره وضع ادبیات کودک در سال های
اخیر پرسیده ایم که مشروح آن را در ادامه می خوانید.
به نظر می رسد بزرگان ادبیات کودک در زبان پارسی کمتر به کودکان توجه داشته اند. چرا؟
هر
کسی بر اساس مخاطب خود یک اثر ادبی می آفریند. به همین خاطر وقتی به آثار
این بزرگان نگاه می کنیم می بینیم که مخاطب آنان کودکان و نوجوانان نیستند.
در واقع اگر کسی بخواهد برای کودک بنویسد باید 3 شاخص را در نظر داشته
باشد. یکی داشتن توانایی برای نوشتن در حوزه کودک، مخاطب کودک و ویژگی های
خود نویسنده که به کار درباره کودک علاقه مند باشد. وقتی به ادبیات کلاسیک
نگاه می کنیم می بینیم که مخاطب آنان کودکان نیستند. البته حکایت هایی از
سعدی داریم یا داستان هایی که در مثنوی معنوی روایت شده اند و امروز می
توانند در قالب ادبیات کودکانه بازنویسی شوند که البته این کار، کار ساده
ای نیست.
به نظر می رسد در دوره کنونی ما از داشتن نویسنده های بزرگی چون صمد بهرنگی محروم شدهایم. آیا این گونه است؟
باید
بگویم نویسندگان خوبی در ایران داریم که در زمینه ادبیات کودک فعالیت می
کنند. در این زمینه می توان آقای اکبرپور را نام برد. همچنین می توانم کتاب
«دیو سیاه دم به سر» را نمونه بیاورم یا کتاب «خانم سیب، آقای هندوانه» یا
کتاب «کرم سه نقطه». به همین خاطر نمی توانیم بگوییم نویسندگان و آثار
بزرگ در دوره کنونی نداریم.
پس چرا این کارها چنان که باید دیده نمی شوند؟
ما
هم اکنون نویسنده های توانمندی داریم و آنان در میان کسانی که ادبیات کودک
کار می کنند شناخته شده هستند. با این حال باید یک نکته دیگر را هم در نظر
داشت. اینکه کتاب کودک یک کل واحد است و این موضوع را نویسنده، تصویرگر و
گروه هنری که روی کتاب کار می کنند باید در نظر داشته باشند. آنچه در
ادبیات کودک از آن غافل شده ایم این است که گاهی می بینیم در یک اثر
نویسنده و تصویرگر هر کدام کار خودشان را می کنند و شاهد یک عمل واحد در یک
کتاب نیستیم. اگر نویسنده و تصویرگر با هماهنگی یکدیگر عمل کنند یک کتاب
به کتابی برجسته تبدیل می شود. در واقع در کتاب کودک همان اندازه که متن
اهمیت دارد، تصویر هم اهمیت دارد ولی اگر این دو در یک اثر با هم در ارتباط
نباشند به دو رودخانه مختلف شباهت پیدا
می کنند که هر کدام راه خود را
می رود؛ در نتیجه کتاب به یک اثر برجسته تبدیل نمی شود. گاهی پیش آمده که
نویسنده و تصویرگران برجسته ای در یک اثر کار می کنند ولی کتاب برجسته نمی
شود ولی اگر این دو با هم کار کنند می توانند اثر بزرگی بیافرینند. به نظر
من براي نمونه در کتاب «دیو سیاه دم به سر» به این ویژگی توجه شده است.
چه مشکلات دیگری در این زمینه وجود دارد؟
به
نظر من مهمترین مشکل همین است که گفته شد؛ وقتی شما کودک را به کتاب فروشی
ببرید نخستین چیزی که توجه او را جلب می کند، زیبایی دیداری کتاب است. در
واقع یک کودک به خاطر رنگ های زیبای به کار رفته در یک اثر جذب آن میشود.
یکی دیگر از عوامل اثر گذار استفاده از تصویر شخصیت هایی است که کودکان از
آنها تصویر خوشی دارند؛ مانند شخصیت های یک پویانمایی که کودک آنها را در
تلویزیون دیده باشد. در یک کتاب کودک باید بحث فرامتن را هم در نظر داشت.
از جمله طرح روی جلد؛ اینکه تصویر و متن در کجای صفحه قرار بگیرند. همچنین
یکی از ویژگی هایی که کودک را به کتاب جذب می کند تصویر روی جلد است. اگر
در کتاب های کودک به طرح روی جلد هم توجه شود در موفقیت آن بسیار اثرگذار
خواهد بود.
به نظر شما در شرایط امروزی ادبیات کودک چقدر در برابر
رقیبان قدرتمندی چون بازیهای رایانهای و پویانمایی های سینمایی شانس
ماندگاري دارد؟
بازی، قدیمی ترین راه سرگرمی برای کودک است و از نیاکان
ما تا امروز بازی برای پر کردن اوقات فراغت کودک مورد استفاده قرار می
گیرد. کودکان امروزی افزون بر بازی به بازیهای
رایانه ای، گوشی های
همراه و البته قصه گویی و قصه خوانی دسترسی دارند. به نظر من چنانچه کودک
با قصه و داستان آشنا شود و لذت آن را بچشد و به نوعی جذب داستان شود از
مقدار زمانی که صرف بازی با رایانه و گوشی همراه می کند، کاسته خواهد شد.
البته داستان های کودک نباید یک بار مصرف باشند. وقتی کودک یک کتاب خود را
برای بار نخست می خواند از آن تجربه به دست می آورد و وقتی بار دوم آن را
بخواند و کشف کند از آن لذت می برد. به این ترتیب کودک از اینکه دوباره
سراغ داستان برود لذت می برد. با این حال اگر ما کتاب مناسب در اختیار
کودکان نگذاریم و ذائقه ادبی آنان را تقویت نکنیم خواهیم دید که کودک بیشتر
به بازی های رایانه ای خواهد پرداخت که آسان تر در دسترس اوست.