آلیس در سرزمین راکفلر
به گزارش شیرازه ، روزنامه «وطنامروز» در یادداشتی نوشت:
همه «دیپلماتها» وارد فاز نظریهپردازی و تئوریسازی نمیشوند، چرا که این مقوله نیازمند پیشگویی آینده و تا حدی تضمین موفقیت استراتژی است. شرایطی که میتواند بر سرنوشت ملت یا تمدنها تاثیر گذاشته و موفقیت و شکست دولتها را رقم بزند. اما بلاشک، همه سیاستمدارانی که وارد فاز آیندهپژوهی و ارائه دکترین میشوند، به این مساله غیرقابل انکار واقفند که حساب و کتاب «بهترینها» نیز در برخی شرایط درست از آب درنمیآید. از اینجا به بعد است که تفاوت رفتار استراتژیستها در مواجهه با واقعیات، کلاس یا رتبه کاری آنها را در ساختار جهانی مشخص میکند. ضعیفترها زمین و زمان را به هم متصل میکنند تا شکست نظریه خود را در مرحله اجرا توجیه کنند و با تاکید بر ادامه پیمایش مسیر اشتباه، پای سیاستورزیهای غلط اندر غلط را به اتاق فکر سیستم خودی باز میکنند.
اما عاقلها با اعتراف به شکست، درصدد اصلاح محاسبات نامتناسب و بیگانه با واقعیات برمیآیند و به واسطه فرصتسازیهای جدید، «تاریخ مصرف» و «ماندگاری» سیستم فکری خود را ارتقا میدهند. به عبارت سادهتر، هوشیاری در مواجهه با واقعیات و «عبرت گرفتن» از آیندهای که به سرعت به گذشتهای تاریخی تبدیل میشود، نشانه «تکامل عقل» است. به قول صحیح امیرالمومنین علی(ع) تجارب آدمی پایان ندارد و معلومات انسان عاقل به وسیله تجربه همواره در افزایش و فزونی است.
نسخه انزوای داوطلبانه
اما در موضوع مهم «معامله با استکبار»، به نظر میرسد مرحله تجربهگری جامعه به خط پایان نزدیک میشود و اکنون تنها از جانب گروهی از نظریهپردازان که خود را در آفرینش تجربه مذکور موثر ارزیابی میکنند، شاهد اصرار بر ادامه پیمایش مسیر غلط هستیم. آنها تاکید میکنند برای هماهنگ شدن با «نظم آمریکایی» باید در مسیر اصلاحات مورد علاقه غرب قدمهای بلندتری برداریم تا فرصت برای تغییر و دگردیسی در «تجربه تلخ برجام» ساخته و پرداخته شود. صحبت از اقداماتی همچون بایگانی مولفههای قدرت نرم نظام جمهوری اسلامی در منطقه و تن دادن به انزوایی خودخواسته است. مبدعان این به اصطلاح «تدبیر» معتقدند در پایان فاز مذکور، کدخدا «احتمالا» نقشی شایسته در نظم جدید خاورمیانه، به ایران اعطا خواهد کرد!
استراتژی آنها آشکارا بر فرضیات پیش از تجربه برجام استوار است و مطلع آن استفاده از اختلافات بروز یافته میان «آمریکا» و «عربستان» و «رژیم غاصب صهیونیستی» به عنوان فرصتی برای نزدیکتر شدن به نقاط عطف نقشه «خاورمیانه جدید» است. اما چرا نظریه مذکور به اصلاح تجربه تلخ قبلی و تقویت دکترین «اعتماد بر آمریکا» منجر نمیشود؟
دکترین دشمن ساخته
اتاق فکر «وطن امروز» از همان زمان که زمزمه مذاکرات بیواسطه با آمریکاییها در دولت قبل، در رسانههای غربی پیچید، «دکترین جدید تیم راکفلر» با هدف بازسازماندهی وجهه هژمونیک آمریکا به واسطه تعامل با تنها قدرت آیندهدار منطقه- ایران- را غیرقابل اعتماد و استوار بر پایههای دروغین ارزیابی کرد. صحبت از طرحی است که باند سیاستمداران نیویورکی ایران آن را ساخته و پرداخته اتاق فکر داخلی برمیشمردند اما حقیقت چیز دیگری بود!
نیویورکیها دروغ نمیگفتند اما از بازگو کردن همه حقایق نیز اکراه داشتند. برخی سیاستمداران و دیپلماتهای حامی پروژه «آشتی با آمریکا» که در برابر مردم با نامگذاری شیک و سیاستورزانه «تعامل صحیح ایران با جامعه جهانی» رونمایی شد، حقیقتا در هنگامه چکشکاری دکترین نئولیبرالها در اتاق فکر تشکیلشده در «ساختمان برادران راکفلر» رفت و آمد داشتند. اما اطلاع از بخشی از واقعیت به جای تمام آن، به واسطه مهندسی محاسبات، به نظریهپردازی و پیشگوییهای پرغلط میانجامد.
پیشگوییای که بر این پایه استوار بود که اختلاف در هیات حاکمه آمریکا، میان گروههای شدیدا صهیونیست و کمتر صهیونیست، به تشکیل 2 جبهه کاملا مستقل حامی «صلح با ایران» و خواهان «جنگ با ایران» منجر شده است. اصرار میورزیدند ریاست صلحطلبان با اوبامای «مودب و باهوش» است و پشتپرده نیز قطعا ساز و برگ جنگی بزرگ و احیانا «اتمی» ضد ایران، حاضر و آماده شده است! گمانهزنیها استوار بر این تحلیل بود که از ترس آنچه در زیر دستکش مخملی پنهان شده «باید» امتیاز بدهیم و به بایگانی ابزارهای قدرت خودی تا آنجا که دشمن «بیخیال» شود، ادامه دهیم.
پروژه ارتباط موثر
البته فیالواقع نباید پروژه «ارتباط موثر» دشمن برای ایجاد تغییر در تفکرات و مهندسی محاسبات گروههای در معرض دیپلماسی عمومی را سبک شمرد. کمااینکه رهبر حکیم انقلاب در توصیف این پروسه
14 بهمن 90 فرمودند: «در این 30 سال، تجربه هم پیدا کردهایم. گاهی به روی ما لبخند زدند. اوایل گاهی بعضی از ما باور میکردیم. یواشیواش فهمیدیم پشت صحنه چیست. فریب لبخند دشمن را، فریب وعدههای دروغ دشمن را نخوریم. جبهه قدرت مادیای که امروز بر دنیا مسلط است، راحت عهد میشکند. زیر قولشان میزنند، نه از خدا خجالت میکشند، نه از خلق خجالت میکشند، نه از طرف مذاکره خجالت میکشند؛ راحت دروغ میگویند! من نمونههای زنده دارم- که شاید آن وقتی که لازم باشد، عرض کنم- همین اظهاراتی که آمریکاییها کردند، رئیسجمهور آمریکا کرد؛ نامهای که به ما نوشت، جوابی که ما دادیم؛ بعد عکسالعمل و اقدامی که آنها با مضمون آن نامهها کردند. اینها یک روزی در اختیار افکار عمومی دنیا قرار خواهد گرفت؛ خواهند دید که اینها چه جوریاند، حرفشان چقدر اهمیت و ارزش دارد، وعدهشان چقدر ارزش دارد. بنابراین یکی از کارهای اساسی ما این است که فریب لبخند و وعده دروغ اینها را نخوریم».
نسخه فروپاشی شوروی
بعد از این افشاگری رهبر انقلاب درباره 2 نامه ارسالی توسط شخص باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا دستکم 3 نامه رسمی دیگر به امام خامنهای با مضمون تحریک نظام به شراکت ظاهری با ایالات متحده در «مدیریت جهان» و حلوفصل «سوءتفاهمها» نوشت. استراتژیستهای واقعبین جهان در اهمیت هجمه جدی دستگاه فکری سیاست خارجی آمریکا برای تاثیرگذاری بر رقیب خوشآتیه- ایران- پروژه مذکور را با آنچه آمریکا براساس استراتژی برژینسکی در برابر شوروی اجرایی کرد، مقایسه کردهاند.
با این مفهوم که چهبسا اگر مطابق محاسبهگری غلط رهبران شوروی سابق، جمهوری اسلامی نیز در پازل «دیپلماسی عمومی» آمریکا، اسیر تئوریهای غلوآمیز اقلیت مذکور مبنی بر «پذیرش حق ابرقدرتی» با عقبنشینی داوطلبانه از مولفههای قدرت میشد، امروز به جای صحبت از «عبرتهای برجام» از تجربه تاریخی فروپاشی ایران و عوامل آن بحث در جهان در گرفته بود!
رهبر حکیم انقلاب در کل این مدت هرگز به سیاستورزی «محرمانه» با ملت رضایت ندادند و مرحله به مرحله دروغهای مکتوب هیات حاکمه آمریکا را یادآور شدند. ایشان در سخنرانی بسیار مهم 11 مرداد سال جاری در دیدار با اقشار مختلف مردم، مجددا به نامهنگاری آمریکاییها با ایشان اشاره کردند و فرمودند: «...در ظاهر وعده میدهند، با زبان چرب و نرم حرف میزنند اما در عمل توطئه میکنند، تخریب میکنند، مانع پیشرفت کارها میشوند؛ این شد آمریکا؛ این شد تجربه. حالا آمریکاییها میگویند بیایید درباره مسائل منطقه با شما صحبت کنیم! خب! این تجربه به ما میگوید این کار برای ما سمّ مهلک است».
آشتی با واقعیات
پس، استراتژیست عاقل فارغ از اینکه «دیپلمات» باشد یا «انقلابی»، ایرانی باشد یا آمریکایی، به جای تمرکز بر شنیدهها، واقعیات را مبنای ارائه تحلیل قرار میدهد. واقعیت این است که اخبار و اقوالی که پیش از برجام و در دوره پسابرجام از اتاق فکر آمریکاییها به جامعه ایرانی تحت عنوان «علاقه دشمن به رفع تخاصم» ارائه شد، حقیقی نبوده و هدف از بیان آنها صرفا فراهمسازی مقدمات ضروری نقشههای آینده ایالات متحده بوده است.
نقشه «خاورمیانه جدید» به عنوان پروژه مشترک آمریکا و اسرائیل تنها در صورتی موفق اجرا میشود که ایران، به عنوان بزرگترین مانع پیش رو، به صورت داوطلبانه از مواضع انقلابی در منطقه عقبنشینی کند. یمن، سوریه، عراق و سایر فرامرزهای امنیتی را به خواست و اراده کدخدا واگذار کرده و گروههای مقاومت را بدون حمایت تاکتیکی تنها رها کند تا گرگهای صهیونیست تسویه حسابی تاریخی را در منطقه رقم بزنند. رهبر عالیقدر جمهوری اسلامی ایران، سال 83 در توصیف طرح مذکور میگویند: «مساله خاورمیانه بزرگ، یک آرزوی آمریکایی است. خاورمیانه بزرگی که آنها میگویند، یعنی کشوری بزرگ در خاورمیانه به مرکزیت اسرائیل. البته منظور آنها این نیست که یک دولت واحد تشکیل شود؛ نه! همین دولتهایی که در مرزهای جغرافیایى کنونی قرار دارند، باشند؛ منتها دولتهایی که توی مشت آمریکاییها باشند؛ مردم بهظاهر آنها را انتخاب کرده باشند، اما آمریکاییها خواسته باشند».
اکنون در سال 95 عملیات دشمن برای تحقق نقشه مذکور به وضوح در منطقه قابل مشاهده است. اما در بحبوحه درگیری همه کشورهای صاحب قدرت منطقه اعم از روسیه و ایران و ترکیه و عراق و حتی نگاه نگران چین و هند، بخشی از دیپلماتهای آفریننده تجربه برجام، ناباورانه بر رویای مدیریت اشتراکی خاورمیانه جدید با مستکبران صهیونیست اصرار میورزند! سوال اصلی این است: چند بار تجربه «معاهده سعدآباد» برای عقبنشینی از تزهای پرغلط سیاست خارجی کفایت میکند؟ آیا در چنین شرایطی میتوان به صحت آیندهنگری و دکترین تقلیدی چنین اقلیتی اعتماد کرد؟ آیا عاقلانه است که از نظام بخواهیم برای رتق و فتق تجربه تمامشده برجام، امنیت و اقتصاد و آینده ایرانیان را بر سر میز قمار «بازی آمریکایی- صهیونیستی» به معامله بگذارد؟!