کد خبر: ۹۵۰۶۱
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۹ - ۰۶ شهريور ۱۳۹۵
سخن‌روز مطبوعات کشور؛

چرا اردوغان به سوریه لشکر کشید؟/ خطای راهبردی ترکیه در بحران سوریه

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌
به گزارش شیرازه، روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*******

احیای امپراتوری عثمانی آرزوی دردسرساز اردوغان!

 جعفر بلوری در کیهان نوشت:
 
تحولات سوریه از کمی قبل از وقوع کودتای نافرجام ترکیه به این سو، دچار پیچیدگی‌های خاصی شده و رفته رفته نیز بر این پیچیدگی‌ها افزوده می‌شود. اکنون در سوریه بر خلاف قبل که غالبا دو جبهه «حامیان اسد» و «مخالفان اسد» با یکدیگر مواجه بودند، چندین جبهه همزمان در حال نبرد با یکدیگرند. برخی از این جبهه‌ها پیش از این چه بسا جزو دوستان هم نیز بودند.

مثلا پیش از این کردهای سوریه در کنار ارتش این کشور با تکفیری‌ها می‌جنگیدند و در برخی مواقع، این دو از حمایت‌های یکدیگر بهره می‌بردند. ماجرای آزاد‌سازی کوبانی، شهر کردنشین سوریه به کمک «حامیان اسد»، تنها نتیجه یکی از این همکاری‌ها بود.  اما مدتی است با افول تروریست‌های تکفیری، هوای تجزیه‌طلبی مجدداً به سر گروهی از کردهای تجزیه‌طلب زده و عده‌ای از آنها با ارتش سوریه و تروریست‌های داعش به طور همزمان می‌جنگند. یا مثلا آمریکا از یک طرف به ترکیه در جنگ با تروریست‌هایی که امنیت آنکارا را به خطر می‌اندازند، کمک می‌کند اما از طرف دیگر، از دشمن اصلی ترکیه یعنی کردهای سوریه علنا حمایت می‌کند.
 
آمریکا حتی بعضا، علیه همین کردها نیز ورود می‌کند، مثل ماجرای جرابلس که آمریکا از پشت به کردها خنجر زد و آن را تقدیم ترکیه کرد. به این وضع، نزدیکی روسیه به ترکیه را نیز اضافه کنید. روسیه در جبهه «حامیان اسد» یعنی ایران و حزب‌الله قرار دارد اما هم مسکو و هم آنکارا اعلام می‌کنند روابط خود را در ماجرای سوریه بهبود بخشیده و در این مسئله، به یکدیگر نزدیک شده‌اند؛ این در حالی است که ترکیه در حال جنگ با بشار اسد یعنی دوست پوتین است! اما درباره این پیچیدگی‌ها گفتنی‌هایی هست:

1- تاکید مکرر مقامات ترکیه بر لزوم تغییر در سیاست خارجی این کشور به ویژه در موضوع سوریه، برخی تحلیلگران را بر آن داشت تا با نیم نگاهی به مشارکت آمریکا در کودتای ترکیه و نا‌آرامی‌های بی‌سابقه‌ای که در نتیجه همان سیاست‌های غلط دامن این کشور را گرفته،  به این نتیجه برسند که آنکارا با فاصله گرفتن از آمریکا به فکر تغییر در حوزه سیاست خارجی خود افتاده است. آشتی با بشار اسد، توقف حمایت‌ها از تروریست‌های تکفیری و غیرتکفیری و احترام به تمامیت ارضی سوریه، سه اقدام اساسی بود که هنوز این دسته از تحلیلگران انتظار دارند از سوی اردوغان به شکل عملی- نه فقط زبانی- اعمال شود.
 
اما تجاوز نظامیان ترکیه به شهر جرابلس سوریه آن هم با حمایت‌های نظامی آمریکا و تروریست‌های ارتش آزاد، این تحلیل را که ترکیه دست از ماجراجویی‌های خود در سوریه برداشته، دستخوش تردید جدی کرده است. ترکیه پس از تجاوز به خاک سوریه هم اعلام کرده بر حفظ تمامیت ارضی سوریه تاکید دارد و در این اقدام(ورود به خاک سوریه) با روس‌ها هماهنگ است؛ اما مقامات دولتی سوریه ورود ترکیه به جرابلس را «تجاوز آشکار» به خاک خود می‌دانند و روس‌ها نیز گفتند پاسخشان به این تجاوز، نرم نخواهد بود تا بدین ترتیب خط بطلانی کشیده شود روی ادعاهای مقامات ترکیه.

2- البته اینکه ترکیه در برخی حوزه‌ها تغییراتی اساسی و مهم داشته، غیرقابل انکار است. نزدیکی ترکیه به روسیه یکی از این تغییرات مهم است. نباید فراموش کرد منشا دشمنی 7 ماهه میان ترکیه و روسیه  همین بحران سوریه و سرنگونی سوخوی روس در خاک سوریه بود. مسکو یکی از متحدین سوریه است و به نوبه خود حمایت‌های بسیار زیاد و موثری از ارتش و دولت این کشور بجا آورده است. از طرفی سفر چهارشنبه گذشته جو‌بایدن به ترکیه اصولا، با هدف قانع کردن اردوغان برای فاصله نگرفتن از غرب به ویژه آمریکا  و جلوگیری از نزدیک شدن این کشور به اسد صورت گرفته است (کریستین ساینس مانیتور) بنا بر این نمی‌توان گفت اردوغان در سیاست‌های خود هیچ تغییراتی اعمال نکرده است.

3- با کنار هم قرار دادن دو مسئله فوق می‌توان چنین نتیجه گرفت که «احتمالا» اردوغان یک سیاست کج‌دار و مریز را در مواجهه با این تحولات اتخاذ کرده، سیاستی که از کنار آن هم بتواند از فواید نزدیکی به روسیه و ایران بهره ببرد هم شانس هرچند اندک بهره‌برداری از نزدیکی با غرب مثل عضویت در اتحادیه اروپا را از دست ندهد. به عبارت دیگر می‌توان گفت، ترکیه از تجاوز به جرابلس، شهر مرزی سوریه هم قصد دارد با از بین بردن داعشی‌هایی که هر از چند گاهی عملیات تروریستی در خاک ترکیه ترتیب می‌دهند، امنیت را به کشورش باز گرداند و هم با جایگزین کردن تروریست‌های ارتش آزاد که هدف راهبردی آنها، از بین بردن اسد، یکی از اصلی‌ترین بازوهای مقاومت است، فشارها به بشار اسد را همچنان نگه دارد آن هم با این توهم که، شانس بهره‌برداری از نزدیکی با غرب را از دست ندهد. عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی نیز در همین چارچوب یعنی بهره‌برداری از نزدیکی به غرب، قابل تحلیل است. کمک‌های ائتلاف به اصطلاح ضد داعش آمریکا به ترکیه در جرابلس نیز با توجه به اینکه قرار است «ارتش آزاد» جایگزین «داعش» شود، مطلوب آمریکایی‌ها هست.

4- نکته بسیار مهم دیگر که نباید از آن غافل شد این است که، کار تروریست‌های تکفیری در سوریه (و حتی عراق) تقریبا رو به پایان است و این مسئله شاید تا حدودی مطلوب ترکیه زخم خورده از داعش باشد؛ اما قطعا مطلوب آمریکا و رژیم صهیونیستی نیست. تقریبا همه متفق‌القولند که اصلی‌ترین هدف از راه‌اندازی قائله داعش و تروریست‌های تکفیری، تجزیه کشورهای مستقل منطقه برای ضربه زدن به ایران و در نتیجه، ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی است.
 
این هدف، چیزی نیست که آمریکایی‌ها بتوانند به راحتی از کنار آن بگذرند. نگاه آمریکا و رژیم صهیونیستی از این پس، آن است که اگر داعش قرار است از بین برود، هدفِ داعش نباید از بین برود. با همین نگاه، و با افول تروریست‌های تکفیری، سرمایه‌گذاری روی کردهای تجزیه‌طلب آغاز شده و سعودی‌ها نیز اعلام کرده‌اند، حاضرند روی اسب کردهای تجزیه‌طلب، سرمایه‌گذاری کنند. جایگزینی تکفیری‌های ضعیف شده با کردهای تجزیه‌طلب، تروریست‌های ارتش آزاد یا حتی جبهه النصره، کاری است که در سوریه به یک شکل و در عراق به شکلی دیگر دنبال می‌شود.
 
ترکیه در جرابلس سوریه، در حال پیاده کردن همین سناریو است، یعنی جایگزین کردن داعش رو به موت با تروریست‌های ارتش آزاد، بدون اینکه متوجه باشد، فرق زیادی بین این دو نیست. فراموش نکنیم آن کودک 11 ساله فلسطینی را گروه‌های مرتبط با همین ارتش آزاد سر بریدند.

5- به نظر می‌رسد ترکیه اینجا نیز دچار اشتباه راهبردی شده است. زمان زیادی از کودتای اوباما در ترکیه نمی‌گذرد؛کودتا در کشوری که از هیچ اقدامی در جهت منافع غرب و رژیم صهیونیستی مضایقه نکرده است. ترامپ همین دو روز پیش گفت که اسناد دخالت دولت اوباما در کودتای ترکیه را به زودی منتشر می‌کند. آمریکا در ماجرای جرابلس حتی  به کردها هم خیانت کرد، چرا که تا روز سه‌شنبه یعنی یک روز قبل از حمله به این شهر کردنشین سوری، از کردها حمایت می‌کرد! ترکیه امروز باید فهمیده باشد که آمریکا دوست و دشمن نمی‌شناسد و هر جا منافعش اقتضا کند، نزدیکترین متحدانش را قربانی می‌کند بنابراین چاره کار، نزدیکی به این کشور نیست. به نظر می‌رسد وسوسه احیای امپراتوری عثمانی مجددا به سراغ اردوغان آمده و وی قصد دارد با آگاهی از ماهیت ذاتی آمریکا، مجددا به همان راه شکست خورده و خسارت‌آفرین قبل بازگردد؛ غافل از اینکه حتی راه احیای امپراتوری اردوغان نیز فاصله گرفتن از آمریکاست!


چرا اردوغان به سوریه لشکر کشید؟
 
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:

ارتش ترکیه ساعات اولیه صبح روز چهارشنبه به وقت محلی با پشتیبانی هوایی ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا عملیاتی را کلید زد که در روزهای اخیر بسیاری انتظار آن را داشتند: «حمله از خاک ترکیه به شهر جرابلس در شمال سوریه». البته این عملیات یک غافلگیری بزرگ را به همراه داشت: "حضور مستقیم نیروهای ترکیه در کنار مزدوران سوری"! به نظر می‌رسد دولت بن علی اییلدریم و مشخصا مولود چاووش اوغلو ،وزیر خارجه جدید ترکیه توانسته‌اند نظر خود را به کرسی بنشانند و ارتش و اردوغان را قانع کنند که به جای دل بستن به گروه‌های معارض سوری، ارتش ترکیه به صورت مستقیم به خاک سوریه وارد شود تا بتواند امتیازات بیشتری برای آینده سوریه دریافت کند.

معادلات سوریه هر روز پیچیده تر می‌شود. بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی در حال مشخص کردن نسبت خود با این بحران هستند. چین اخیرا اعلام کرده که آموزش نیروهای سوری را برعهده خواهد گرفت. جان کری وزیر خارجه آمریکا و سرگئی لاوروف همتای روس او  روز گذشته در شهر ژنو سوئیس با یکدیگر ملاقات کردند تا آغاز کننده دور جدید مذاکرات در رابطه با آینده سوریه باشند. از سوی دیگر ترکیه تصمیم گرفته تا رسما وارد معرکه شود. این کشور مذاکرات دیپلماتیک متعددی در این ارتباط داشته است. به جز معاون رئیس جمهور آمریکا که اخیرا به آنکارا رفته، وزرای خارجه ایران و ترکیه در هفته‌های اخیر دو بار دیدار کرده‌اند. همچنین مسعود بارزانی، رئیس اقلیم کردستان عراق، سه‌شنبه سفری به ترکیه داشته است.

 تا پیش از این آمریکا در جبهه شمال بدون توجه به منافع ملی ترکیه، ائتلافی تحت عنوان "نیروهای سوریه دموکراتیک" را که هسته اصلی آن متشکل از نیروهای کرد تجزیه طلب سوری بودند تشکیل داده بود. این اتفاق بعد از آن افتاد که" ارتش آزاد سوریه" که از مزدوران تحت فرمان ترکیه و با گرایش اخوانی می‌باشند، علی رغم هزینه بالای آمریکایی‌ها نتوانستند عملکرد مناسبی در حوزه میدانی داشته باشند. اما حالا ترکیه تصمیم گرفته تا دوباره تروریست‌های ارتش آزاد را از نو سازمان دهی کند. گروهک‌های «لواء صقور الجبل»، «نورالدین زنکی»، «لواء سلطان مراد» و «فیلق الشام» چهار گروه اصلی هستند که تحت عنوان «ارتش آزاد سوریه» پیاده نظام ترکیه شده‌اند.
 
گروه اول، همان «بازهای کوهستان» هستند که در ترکیه زیر نظر آمریکا برای نبرد در لاذقیه آموزش دیده‌اند. گروه دوم،‌ زنکی، همان گروهی است که در آخرین جنایت سنگدلانه «عبدا...» نوجوان فلسطینی اردوگاه حندرات در شمال حلب را که به کم‌خونی مبتلا بود، از درمانگاه بیرون کشید و پشت یک وانت «سر بُرید».  ترکیه 250 تن از کماندوهای خود را در کنار 1000 تن از این تروریست‌ها به داخل خاک سوریه گسیل داشته است.

 اما دلیل این رویکرد جدید ترکیه چیست؟ به صورت مشخص پشت پرده لشکر کشی جدید ترکیه به سوریه چه اهدافی نهفته است؟

دلایل مداخله لشکرکشی اخیر ترکیه به سوریه

به صورت مشخص سه دلیل برای لشکر کشی اخیر ترکیه به داخل خاک سوریه می‌توان ذکر کرد.

1 - تلاش ترکیه برای ارتقای جایگاه خود در مذاکرات آینده سوریه

پیروزی‌های میدانی ارتش سوریه و نیروهای مقاومت از یک سو و آشکار شدن ماهیت گروه‌های تروریستی در عرصه بین‌المللی و لزوم مقابله با آنها، باعث شده تا در ماه‌های اخیر روند حل بحران سوریه در مسیری درست قرار بگیرد. ترکیه به عنوان  همسایه سوریه که مداخله و نقش گسترده‌ای در ناآرامی‌های این کشور داشته تاکنون نه در عرصه میدانی و نه در عرصه دیپلماتیک دستاوردی نداشته است، این در حالی است که علائمی از پایان بحران در حال نمایان شدن است. ولادیمیر پوتین اخیرا طرحی را مطرح کرده که در آن از امکان ایجاد ائتلاف منطقه‌ای جهت مبارزه با تروریسم سخن گفته شده است.
 
طرحی که مورد توافق قدرت‌های منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران نیز می‌باشد.  لذا  یکی از گمانه‌های مطرح پیرامون چرایی مداخله نظامی ترکیه و تجاوز ارتش این کشور به خاک سوریه می‌تواند، تلاش ترکیه برای امتیاز گیری در آینده باشد. ترکیه تلاش می‌کند تا نشان دهد ادعاهای این کشور تنها حرف خالی نیست. بلکه بر روی زمین هم نیروهایی هستند که از آنکارا فرمان می‌گیرند.

2 - بی‌اعتمادی به ناتو و آمریکا

دلیل دوم بی‌اعتمادی ترک‌ها به ناتو و آمریکا برای دفاع از منافع ملی شان می‌باشد. ترکیه هم عضو ناتو و هم بخشی از ائتلاف بین‌المللی علیه داعش به رهبری آمریکا در عراق و سوریه است.  همچنین این کشور یکی از اهداف مکرر داعش برای انجام حملات تروریستی به شمار می‌آید. به تازگی بیش از 50 نفر در یک عملیات انتحاری در شهر غازی آنتپ در جنوب شرقی ترکیه کشته شدند.
 
با این حال ترکیه مدتی است که با نوعی بی‌اعتنایی از سوی غرب مواجه است. آمریکا با کردهای سوریه که دشمن شماره یک آنکارا محسوب می‌شوند، ائتلاف کرده است و به آنها سلاح می‌دهد. امری که باعث بی‌اعتمادی ترک‌ها نسبت به واشنگتن شده است.
 
از سوی دیگر کودتای اخیر در ترکیه، مسترد نکردن فتح ا... گولن و انتقاد رسانه‌های غربی از برخورد با کودتا چیان در کنار این گمانه که احتمالا آمریکا در این کودتا نقشی داشته باعث شده تا روابط دو کشور تیره شود.
 
تا پیش از این آنکارا بر این باور بود که می‌تواند به عنوان عضوی از ناتو بر توانایی نظامی این سازمان در دفاع از منافعش تکیه کند، اما تحولات سیاسی امنیتی چند سال گذشته نشان داد که حضور ترکیه در ناتو تنها از آن جهت است که از ظرفیت ترکیه در راستای منافع غرب بهره گرفته شود و نه بالعکس. بی‌جهت نیست که این روزها ترکیه به دنبال یک شریک دفاعی در خارج از سازمان ناتو می‌گردد. لذا ترکیه تلاش می‌کند تا فارغ از این که آمریکا چه برنامه‌ای در سوریه دارد راسا وارد سوریه شود و منافع خودش را که ظاهرا با منافع آمریکایی‌ها در تعارض است دنبال کند.

3 - مقابله با ایجاد یک کردستان مستقل در سوریه
 
دلیل سوم را می‌توان مقابله با ایجاد یک کردستان مستقل عنوان کرد. کردهای تجزیه طلب مدتی است که مقدمات ایجاد یک کشور مستقل را ترتیب داده اند. امری که بیش از همه کابوسی برای اردوغان محسوب می‌شود. نخست‌وزیر ترکیه گفته تا عقب‌نشینی نیروهای کرد به شرق رود فرات عملیات ارتش این کشور در شمال سوریه ادامه خواهد داشت.  به گفته نخست‌وزیر ترکیه، طبق قراری که این کشور با آمریکا گذاشته است، نیروهای کرد باید از منبج در غرب فرات به سمت مناطق شرقی رود فرات عقب‌نشینی کنند. به گفته اییلدریم این "ضمانتی" است که آمریکا به ترکیه داده است اما ظاهرا این تضمین عملی نشده است. مداخله مستقیم در جنگ داخلی سوریه احتمالا آخرین حربه ترکیه برای جلوگیری از تثبیت و گسترش پروژه 'کنفدرالیسم دموکراتیک' در سوریه به رهبری کردها است.

ترکیه عملیات جرابلس را که به آن نام "سپر فرات" داده درست همزمان با سفر جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا به ترکیه شروع کرد. آنکارا پنهان نمى کند که یکى از مهمترین دلایلش براى این حمله عبور نیروهاى کرد سورى به کرانه غربى رود فرات است که ترکیه آن را همواره خط قرمز خود خوانده. تحلیل گران معتقدند هرچند در این وهله اشغال جرابلس باعث شده تا دغدغه اصلى ترکیه از تشکیل یک "نوار کردى" در مرزهایش برطرف شود اما رویا رویی جدی میان کردهای سوریه و نیروهای ترک می‌تواند، صحنه درگیری‌ها در شمال سوریه را دچار تغییر کند. ضمن اینکه این مداخله می‌تواند خشونت‌های جاری در ترکیه را به سمت یک جنگ تمام عیار داخلی سوق دهد و به نقض غرض بینجامد.

شروع یک جنگ آسان است اما پایان دادن به آن نه در بحران قبرس برخی از افسران جوان و ملی گرایان ترک به مصطفی عصمت اینونو، نخست وزیر و دومین رئیس‌جمهور ترکیه،  مراجعه کرده و خواهان ورود ارتش ترکیه به قبرس شدند. وی در پاسخ گفت وارد شدن به قبرس آسان است اما شما بگویید چگونه می‌توان از آن خارج شد. امروز با گذشت چهار دهه از اشغال قبرس در دولت اجویت، همچنان بخش مهمی از ظرفیت سیاست خارجی ترکیه گرفتار این بحران است.

 این همان اصلی بود که بعدها توسط کالین پاول در سال‌های 1990 زمانی که وی رئیس ستاد مشترک آمریکا بود با عنوان "استراتژی خروج" مطرح شد؛ پاول تاکید داشت که  پیش از هر اقدام نظامی و مداخله جویی در امور داخلی کشورها بایستی از خود پرسید آیا یک استراتژی خروج قابل قبول برای اجتناب از گرفتاری‌های بی‌پایان وجود دارد؟ آیا همه عواقب اقدام ما به طور کامل مورد بررسی قرار گرفته است؟ به واقع عدم محاسبه ابعاد ورود به بحران و چگونگی خروج از آن و شرایط و پیچیدگی‌های حاکم مترتب بر صحنه سیاست، بعضا می‌تواند هزینه‌های سنگین بر نسل‌های متوالی یک کشور تحمیل نماید.
 
این همان اشتباهی بود که اردوغان در جریان اعتراضات عربی سال 2011 به صورت کلی و در بحران سوریه به صورت خاص مرتکب شد.او در محاسبه ورود و چگونگی خروج از بحران سوریه دچار خطای راهبردی گردید. خطایی که جنگ داخلی با کردها، فعال شدن گسل‌های سیاسی - اجتماعی در ترکیه و باز شدن پای هیولای تروریسم به این کشور بخشی از تبعات آن است. حضور مستقیم نظامی در سوریه نیز چنان چه بدون یک استراتژی خروج مشخص انجام شده باشد می‌تواند سرنوشتی بدتر برای ترکیه رقم بزند. شروع یک جنگ آسان است اما پایان دادن به آن نه.

 
 سنگ اعتدال بر شیشه قطار!

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
 
چگونه می‌شود مردمی که خود به رئیس‌جمهور رأی داده‌اند، سخن او را با فریاد اعتراض قطع می‌کنند؟! تا به این سوال جواب دهیم، لاجرم باید پرسش دیگری طرح کنیم؛ چگونه می‌شود که «بیکاری» به‌وجود می‌آید؟! و جوان ایرانی شغل خود را از دست می‌دهد و «بیکار» می‌شود؟! من حالا در ادامه برای شما توضیح می‌دهم که چگونه می‌شود دولت اعتدال با دست خود جوان شاغل ایرانی را بیکار می‌کند! منتهای مراتب، قبل از ارائه توضیح، شما خواننده عزیز را دعوت می‌کنم به بازخوانی 2 جمله از 2 عضو ارشد کابینه. علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی: «دقیقه به دقیقه بر تعداد بیکاران افزوده و هر 5 دقیقه یک نفر به متقاضیان کار اضافه می‌شود»! اکبر ترکان، مشاور رئیس‌جمهور: «ما فقط در تهیه قرمه‌سبزی و آبگوشت بزباش توانایی رقابت با دنیا را داریم»! حالا برویم سروقت توضیح! روز 24 مرداد، وزیر راه‌وشهرسازی ایضا مدیرعامل راه‌آهن در معیت سفیر کشور اتریش ضمن افتتاح کترینگ بین‌المللی دونا، رسما و علنا تهیه و پخت غذای حمل‌ونقل ریلی مردم ما را هبه می‌کنند به یک شرکت اتریشی! یعنی از این پس درون قطار که غذا می‌خوریم، پولش می‌رود در جیب شرکت اتریشی! و سرآشپز اتریشی! یعنی منتفع شدن بیگانه از غذای درون قطار خودمان! این مهم هدیه وزارت راه دولت اعتدال است به ملت ایران در آستانه هفته دولت! خب حالا! چند خط بروید بالا! «اکبر ترکان، مشاور رئیس‌جمهور: ما فقط در تهیه قرمه‌سبزی و آبگوشت بزباش توانایی رقابت با دنیا را داریم.» و باز یک خط بالاتر!
 
«علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی: دقیقه به دقیقه بر تعداد بیکاران افزوده و هر 5 دقیقه یک نفر به متقاضیان کار اضافه می‌شود.» و باز هم! «چگونه می‌شود که «بیکاری» به‌وجود می‌آید؟! و جوان ایرانی شغل خود را از دست می‌دهد و «بیکار» می‌شود؟!» حالا گمانم ملتفت شده باشیم که «چگونه می‌شود مردمی که خود به رئیس‌جمهور رأی داده‌اند، سخن او را با فریاد اعتراض قطع می‌کنند؟!» آری! اینگونه می‌شود! فی‌الحال یاد آن جمله معروف فلان منورالفکری افتاده‌ام که برای من و توی ایرانی، از فرق سر تا نوک پا، امثال همین نسخه را پیچیده بود! که با وجود این همه شرکت ایرانی و این همه جوان ایرانی- که بنا به اعتراف خود جماعت، لااقل در زمینه تهیه و پخت غذا توان رقابت با دنیا را دارند!- حتی پول غذای قطارمان را هم باید نوش جان شرکت غربی کنیم! مع‌الاسف نمایش غربزدگی و بی‌تدبیری و کیلومترها فاصله داشتن از بدیهیات ملی‌گرایی توسط آقایان، تنها محدود به همین مقوله کاملا دم‌دستی و پیش‌پاافتاده نمی‌شود! حضرات اساسا همین است دست‌فرمان‌شان! و نوع نگاه‌شان! برجام را هم همین‌گونه امضا کردند که به روایت خودشان «تقریبا هیچ» سودی برای ملت ایران نداشته! کرسنت را هم! قراردادهای نفتی اخیر را هم! عاقبت اگر غیر از این بود، پس چیست صدای اعتراض متخصصان و خاک‌خورده‌های صنعت نفت به قراردادهای نفتی آقای زنگنه و شرکا؟! پس بحث، بحث غذای قطار و صنعت هسته‌ای و هواپیمایی و نفت و... نیست! امر، خواه امری نازل باشد، خواه امری متخصصانه! خواه دستور پخت قرمه‌سبزی باشد، خواه غنی‌سازی

20 درصد! خواه عرق کارگر جوان وطن در فلان شرکت تهیه غذای ایرانی باشد، خواه خون شهریاری! خواه دیگ و قابلمه سرآشپز مملکت خودمان باشد، خواه قلب رآکتور اراک! خواه لپه و عدس آشپز ایرانی باشد، خواه دفتر حساب و کتاب هسته‌ای احمدی‌روشن! اصحاب اعتدال در همه این موارد، این توانایی را دارند که سیمان بریزند بر دسترنج ایرانی! آن از تحریم دولت آمریکا، این هم از تدبیر دولت اعتدال! دولتی که صرف نظر از هسته‌ای، نفت و صنایع مهم، حتی در امر معمولی و کاملا ساده تهیه غذا هم به فکر شرکت‌های غربی است! وقتی قرار است متأثر از تدابیر آقایان، تحقیقا همه سود حتی در مقوله قرمه‌سبزی و آبگوشت بزباش هم وارد جیب طرف غربی شود، وقتی دقیقه به دقیقه، این باشد تدبیر دولت، معلوم است که دقیقه به دقیقه بر تعداد بیکاران افزوده می‌شود!

شرکت ایرانی منزوی اما شرکت اتریشی برای ما بشود سرآشپز قطار! واقعا جا دارد وزیر راه بر ما معلوم کند که این واگذاری عجیب و غریب، دقیقا ذیل کدامیک از بندهای اقتصاد مقاومتی تعریف می‌شود! اقتصاد مقاومتی به کنار! بفرمایند معلوم کنند نسبت این شاهکار با عقل یا آنچه به آن «تدبیر» می‌گویند چیست؟! یعنی قرمه‌سبزی را هم شرکت غربی باید برای ما درست کند؟! برای غریبه‌ها و غربی‌ها، حقا که اسلام دولت اعتدال «اسلام رحمانی» است! سیمان اسلام رحمانی درون قلب رآکتور اراک و حتی درون دیگ آشپزخانه ایرانی، آنوقت سود اسلام رحمانی برای جیب گشاد شرکت‌های غربی! تشهدت را بخوان آقای اوباما! اسلام رحمانی راست کار استکبار است! و چه بی‌رحم با جوان ایرانی! خواه جوانی ایرانی نخبه و متخصص رآکتور اراک باشد، خواه حتی کباب‌پز یک شرکت تهیه و پخت غذا! گفتم که! تشهدت را بخوان آقای اوباما! اسلام رحمانی راست کار استکبار است! 
 
 
ريشه ضعف‌ها در عرصه فرهنگ کجاست؟

عباس حاجي‌نجاري در جوان نوشت:

مسئله‌ «فرهنگ» اگرچه پنجمين سرفصلي بود که رهبر معظم انقلاب در ديدار هيئت دولت به آن پرداختند، اما ايشان در سال‌هاي اخير بارها بر اهميت موضوع فرهنگ در مقايسه با ديگر عرصه‌ها اشاره کرده‌اند و حتي آن را در مقايسه با ديگر مسائل کشور در اولويت مي‌دانند. ايشان در ديدار سال گذشته با نمايندگان مجلس خبرگان وقتي نمايندگان اين مجلس نسبت به مسائل فرهنگي کشور و عملکرد دستگاه‌هاي فرهنگي ابراز نگراني کرده بودند، مي‌فرمايند: بنده هم در اين نگراني با شما سهيم هستم و اميدوارم که مسئولان فرهنگي توجه داشته باشند که چه مي‌کنند.

با مسائل فرهنگي شوخي نمي‌شود کرد، بي‌ملاحظگي نمي‌شود کرد؛ اگر چنانچه يک رخنه‌ فرهنگي به ‌وجود آمد، مثل رخنه‌هاي اقتصادي نيست که بشود [آن را] جمع کرد، پول جمع کرد يا سبد کالا داد يا يارانه‌ نقدي داد، اين‌جوري نيست، به اين آساني ديگر قابل ترميم نخواهد بود، مشکلات زيادي دارد. ايشان در ديدار مسئولان فرهنگي تأکيد کرده‌اند که من از خوف و دغدغه مسائل فرهنگي گاه نيمه‌شب‌ها از خواب بيدار مي‌شوم! اين صحبت رهبري ناشي از يک نگراني موقتي نيست؛ چراکه رهبر انقلاب نشان داده‌اند با صبر و شکيبايي خود ضمن پرهيز از ايجاد هرگونه نگراني و هشدار، به جز در مواقع لزوم و هنگام خطر، از چنين واژگاني براي موضوع حساسي چون فرهنگ استفاده نمي‌کنند.

ارزيابي رهبر انقلاب در ديدار هيئت دولت در هفته گذشته از اقدامات در عرصه فرهنگ و عملکرد دستگاه‌هاي فرهنگي نيز اين است که در هر دو سطح «آفندي» و «پدافندي» آن را ضعيف ارزيابي کردند. محورهايي که رهبر انقلاب در عرصه مسائل فرهنگي در ديدار هيئت دولت به آن اشاره کردند به شرح زير است:

- فرهنگ شامل ادبيات، هنر، سبک زندگي، رفتار و اخلاق اجتماعي است و دستگاه‌هاي فرهنگي در تمام اين بخش‌ها مسئوليت و وظيفه دارند.

- بنده طرفدار جزم‌انديشي، فشار و اختناق در عرصه فرهنگ نيستم بلکه به آزادانديشي اعتقاد راسخ دارم، اما آزادانديشي به معناي ولنگاري و اجازه دادن به دشمن براي لطمه زدن نيست.

- ايشان با اشاره به انجام اغلب کارهاي خوب و مفيد کشور به‌دست جوانان مؤمن و انقلابي اين سؤال را مطرح کردند که چرا بايد تئاتر يا فيلمي توليد شود که تيشه به ريشه ايمان اين جوان بزند؟

-  آيا نبايد مسئولان فرهنگي، آن کسي را که عمرش را در خدمت به دين و انقلاب اسلامي گذرانده به فردي که در تمام عمر خود قدمي در راه دين و انقلاب برنداشته و حتي گاهي ضربه نيز زده است، ترجيح بدهند؟

- در فرهنگ بايد روحيه آزادانديشي همراه با برنامه‌ريزي عادلانه وجود داشته باشد و با هدايت و کمک به رويش‌هاي خوب جلوي ضربات فرهنگي گرفته شود.

رهبر معظم انقلاب در پيام به مجلس دهم و همچنين در جريان ديدار نمايندگان در خردادماه امسال با تأکيد بر دو اولويت کاري مجلس دهم، موضوع فرهنگ را جزو اساسي‌ترين مسائل دانستند و يادآور شدند: مسئله‌ اقتصاد، اولويت فوري و کنوني کشور است، اما فرهنگ در بلندمدت از اقتصاد نيز مهم‌تر است. در موضوع فرهنگ نوعي ولنگاري و بي‌اهتمامي در دستگاه‌هاي فرهنگي به چشم مي‌خورد، زيرا در توليد کالاي فرهنگي مفيد و جلوگيري از توليد کالاي فرهنگي مضر، کوتاهي‌هايي انجام مي‌شود. ايشان در بيان مصداق اين بي‌توجهي افزودند: در برخي مواقع تأکيدهايي که بر پرهيز از استفاده‌ کالاهاي مضر غيرفرهنگي همچون برخي مواد غذايي مي‌شود، بيشتر از هشدار درباره‌ کالاهاي فرهنگي مضر است، در حالي‌که تأثيرات سوء اين کالاها بر مردم خطرناک‌تر و گسترده‌تر است.

ايشان خاطرنشان کردند: برخي مواقع در مقابل توليد يا ورود کالاهاي فرهنگي مضر، موضع‌گيري و اقدامي نمي‌شود، زيرا اين ترس وجود دارد که متهم به جلوگيري از جريان آزاد اطلاعات شوند. رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به اقدامات سختگيرانه در اروپا و امريکا براي کنترل اطلاعات گفتند: ما در حالي از اتهام‌هاي بي‌اساس آنها در خصوص جلوگيري از جريان آزاد اطلاعات هراس داريم که کنترل‌هاي ما يک دهم سختگيري‌هاي آنها نيست.

در اين زمينه توجه به چند نکته ضروري است:

 1- در دوران پس از پيروزي انقلاب و به دليل ناکامي دشمنان در جنگ نظامي و تهديدات امنيتي تمرکز آنان بر تهاجم فرهنگي و جنگ نرم بود و حتي در مقاطعي به دليل نوع و نحوه اثرگذاري، مقام معظم رهبري از آن به عنوان شبيخون فرهنگي دشمن نام مي‌برند. ايشان در ديدار رؤساي دانشگاه‌ها، در 17/10/1383 با توجه به راهبرد دشمنان در ترويج لاابالي‌گري جنسي و بي‌بندوباري اخلاقي و سست کردن پايبندي افراد به عقايد و ارزش‌هاي ديني مي‌فرمايند: بنده بارها گفته بودم که دشمنان ملت ايران، بيش از آنچه به توپ و تفنگ و اين چيزها احتياج داشته باشند، به اشاعه بنيان‌هاي فرهنگي فاسدساز نياز دارند.
 
در خبرها خواندم که يکي از مسئولان يک مرکز مهم سياسي در امريکا گفته به جاي انداختن بمب، دامن‌هاي کوتاه برايشان بفرستيد! راست مي‌گويد؛ اگر براي کشوري شهوات جنسي و آميزش بي‌رويه زن و مرد و دختر و پسر را ترويج کردند و جوان را به راه‌هايي بکشانند که غريزه او هم به طور طبيعي متمايل به آن است، ديگر احتياج به استفاده از توپ و تفنگ عليه يک ملت نيست. فساد، يک ملت را به خودي خود، ضايع و باطل مي‌کند و آينده او را تباه مي‌سازد. مبتني بر اين راهبرد دشمنان نظام اسلامي عملکرد مسئولان دستگاه‌هاي فرهنگي تنها اقدامات ايجابي در معرفي و تحکيم فرهنگ ايراني و اسلامي نيست بلکه بخش عمده‌اي از تلاش‌ها بايد مصروف مقابله با فرهنگ بيگانه شود که کيان ارزش‌هاي انقلابي و اسلامي را هدف قرار داده است.

2- واژه ولنگاري در اين ميدان معناي روشن‌تري پيدا مي‌کند و شايد تعبيري بهتر از ولنگاري نتواند عمق نابساماني‌هاي عرصه فرهنگي کشور را بازگو کند. به کار بردن اين واژه در بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در حالي بيان مي‌شود که معظم‌له قبل از اين بارها از تهاجم فرهنگي، شبيخون فرهنگي و در يکي، دو سال اخير از نفوذ فرهنگي دشمن نام برده‌اند.

در بيان مصاديق اين ولنگاري‌، اگرچه کارنامه بخش‌هاي فرهنگي کشور در عرصه‌هاي سينما، تئاتر، موسيقي، کتاب و... گواه آن است، اما سخنان چندي پيش وزير ارشاد در مورد فيلم «۵۰ کيلو آلبالو» به کارگرداني ماني حقيقي و آن هم بعد از سه ماه از نمايش آن در سينماهاي تهران و شهرستان‌ها مبني بر اينکه اين فيلم به‌ اشتباه پروانه‌ نمايش گرفته و نبايد اکران مي‌شد، ديگر نياز به تحليل ندارد. اين فيلم به ظاهر کمدي که در اکران نوروزي سينماهاي ايران به نمايش درآمد و در طول نزديک به سه ماه اکرانش بيش از ۱۳ ميليارد تومان در سينماهاي تهران و شهرستان‌ها فروش داشته و به دومين فيلم پرفروش سال ‌جاري تبديل شد، در طول دوران اکران با نقد‌هاي متعدد دلسوزان و معتقدان به مباني ديني مواجه شد که به آن توجهي نشد، اما پس از انتقادات متعدد، وزير ارشاد با بيان اينکه طبيعي است که من همه‌ اين فيلم‌ها را نمي‌بينم، مي‌گويد پس از اکران فيلم «۵۰ کيلو آلبالو» در مطبوعات اعتراضاتي نسبت به اين فيلم صورت گرفت. من هم با توجه به اين اعتراضات فيلم را ديدم و متوجه شدم که اعتراض‌ها درست است! او با بيان اين مطلب که ما مي‌کوشيم در ايران از تحکيم خانواده صحبت کنيم و آن را گسترش دهيم، ادامه داد: «در اين فيلم اما روابط ناسالم و نامتعارف ترويج مي‌شود که مغاير با ارزش‌هاي ملي و اسلامي ماست.»

3- ماجراي کنسرت‌ها و مواضعي که از سوي رئيس محترم جمهور در هفته گذشته در جمع پزشکان و به مناسبت روز پزشک مطرح شد نيز در همين راستا قابل ارزيابي است که در شرايطي که به دليل حفظ حرمت حرم امام هشتم(ع) وزير ارشاد پذيرفته بود که بر برگزاري کنسرت‌ها در مشهد مقدس پافشاري نکند، آقاي روحاني با انتقاد از مشکلاتي که بر سر راه برگزاري کنسرت‌هاي موسيقي به وجود آمده، مي‌گويد: «هر کسي صبح بلند شد و يک تريبوني يافت که نمي‌تواند قانونگذاري کند.
 
وزير ما هم نبايد تبعيت کند و بايد تابع قانون باشد.» اين در حالي است که حتي در زمان طاغوت نيز حرمت حرم امام هشتم(ع) حفظ مي‌شد. در اين زمينه البته گفتني است که در بسياري از برنامه‌هاي اين کنسرت‌ها اگرچه خواننده و مضامين اشکالي ندارد، اما نکته اصلي حواشي اين برنامه‌هاست که کسي مسئوليت آن را نمي‌پذيرد و با مصوبه هيئت دولت، نيروي انتظامي و دستگاه قضايي نيز در مواجهه با آن مسلوب‌الاختيار شده‌اند.

4- ريشه‌ها، دلايل و زمينه‌هاي اين ولنگاري را در چهار سطح مي‌توان مورد توجه قرار داد:
الف – سطح توليد: در عرصه فرهنگي توليد فاخر کم داريم چراکه نگاه‌ها بيشتر يا به گيشه است يا متأثر از رخنه و تهاجم فرهنگي دشمن.

ب – سطح پشتيباني: پشتيباني از جريان مؤمن در عرصه فرهنگي ضعيف است. سعي و تلاش دولت‌ها در جذب هنرمندان به هر شکل ممکن و عدم اعتقاد به وجود هنر و هنرمندان فاسد است.

ج- مديريت عرصه فرهنگ با توجه به وجود مراکز متعدد فرهنگي و رهاشدگي فرهنگي سروساماني ندارد. وجود دستگاه‌هاي متعدد و همپوشاني معمولاً به کارهاي موازي يا آماري مي‌انجامد.

د - کنترل و نظارت بسيار ضعيف است؛ دولت به دنبال پوپوليسم رأي‌خواه هست و اين امر يکي از موانع کنترل و نظارت است. در شاخص‌گذاري‌هاي نظارتي نيز همچنان استاندارد‌هاي غرب براي ما ارجحيت دارد.

و - وجود ديدگاه ملت‌گرايي به‌جاي اسلام‌گرايي در ميان مسئولان که در نهايت به مردم و به ويژه نسل جوان که بايد مخاطبان اصلي توليدات سالم فرهنگي باشند، به عنوان سبد رأي نگاه مي‌کنند.

ز- ملاحظات سياسي و نگراني از نقد و هجمه بيگانگان سبب مي‌شود، کنترل و نظارت جدي گرفته نشود. وقتي به هنر ارزشي و ضدارزشي يکسان نگريسته مي‌شود کنترل و نظارت بي‌معنا مي‌شود.

ح- عدم باور و عمل به نقش و رسالت دولت جمهوري اسلامي در عرصه فرهنگ مصرح در قانون اساسي؛ براساس بند اول اصل سوم قانون اساسي دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است براي نيل به اهداف مذکور در اصل دوم، همه امکانات خود را براي امور زير به‌کار برد: ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي براساس ايمان و تقوي و مبارزه با کليه مظاهر فساد.

ط- وادادگي در برابر گستردگي و هجوم شبکه‌هاي ماهواره‌اي و مجازي نيز از جمله ريشه‌هاي اين ولنگاري است، چراکه در شرايطي که براي اقدامات کنترلي(حتي در سطح کشورهاي غربي) تمهيدي اتخاذ نشده صحبت از آزادي ماهواره يا گسترش اينترنت پرسرعت تا روستاهاي دورافتاده است.

ي- وکلام آخر آنکه نهايت نگاه فرهنگي دولت را در ماده 23 برنامه ششم توسعه مي‌توان ديد، چراکه در عين کم‌توجهي به سياست‌هاي ابلاغي برنامه پنجم، تنها دستورات اجرايي برنامه، تسهيل صدور مجوزهاست که اميد است اين نقيصه توسط مجلس محترم اصلاح شود.
 
 
 سخني ناصحانه با رئيس جمهور
 
امير محبيان در رسالت نوشت:

رئيس جمهور محترم درقبال آن چه که جنجال هاي پيرامون سخنان امام جمعه محترم مشهد در مورد برگزاري کنسرت موسيقي بدليل حواشي غير اخلاقي آن ناميده شده؛مواضعي را اتخاذ کرده و حتي وزير ارشاد کابينه خود را مورد انتقاد در ملأ عام قرار دادند. در اين راستا؛لازم است ابتدا مسئله را مرور و در باب سخنان جناب رئيس جمهور و نيز فضاي ايجاد شده، تحليل مناسب براي واقعيت يابي صورت گيرد. آغاز ماجرا آيت الله علم الهدي در نماز جمعه 22 مرداد ماه سال جاري نسبت به برگزاري کنسرت ها در مشهد موضع اتخاذ کرده و اظهار داشت:«در همه دنيا، يک شهر مقدس به‌عنوان شهر زيارت، شرايط قداست خودش را دارد و همه افراد، همه جريان‌ها، هويت قداست آن شهر را حفظ مي‌کنند، اين شهر هم شهر زيارت است و قداست دارد، مشهدي هم که در اين شهر زندگي مي‌کند، چه جوان، چه پير، چه دختر و چه پسر، بداند که در شهر زيارت و شهر امام رضا زندگي مي‌کند.» با اين مقدمه ايشان به موضوع برگزاري کنسرت در مشهد پرداخت و گفت: « کسي که در شهر زيارت و امام رضا زندگي مي‌کند بايد اين شرايط را بپذيرد، ديگر سر لغو يك کنسرت ما نبايد چانه‌زني با برخي مسئولان بر سر کوته‌فکري‌شان داشته باشيم؛ مگر در اين مملکت شما شبکه تلويزيوني قرآن نداريد؟ موسيقي حلال و حرام هرچه هست به‌جاي خود محفوظ، هرکس پيرو مرجعش هست، مگر شبکه قرآن در اين تلويزيون نيست؟ مگر همه شبکه‌هاي تلويزيون موسيقي ندارد؟ چرا شبکه قرآن موسيقي ندارد؟

 مي‌گويند کنار قرآن نمي‌شود تار زد، اين خلاف قداست قران است، کنار گنبد امام رضا نمي‌شود کنسرت برگزار شود، اين خلاف حيثيت و هويت اين شهر است، تو کنسرت مي‌خواهي، مشهدي نباش، برو يک شهر ديگر زندگي کن؛ اگر يک آدمي مي‌خواهد در يک شهري زندگي کند، در عياشي‌هايش آزاد باشد، در عمليات فرهنگي‌اش آزاد باشد، در تفريح و خوش‌گذراني‌اش آزاد باشد، چرا يک شهر زيارتي را انتخاب کرده؟ اين شهر را انتخاب کرده که زوار اين شهر را بچاپد و همين‌جا عياشي کند؟»

آنچه که مشخص بود؛اتخاذ مواضع صريح در برابر رفتارهايي بود که قداست حريم امام رضا(ع) را مخدوش مي کند.کنسرت به عنوان مصداق اين حرکت ذکر شده است.

به‌زودي موجي از مخالفت از يک سو و موجي از موافقت از سوي ديگر برخاست.

استدلال هاي موافقان منطبق با منطق امام جمعه مشهد و استدلال هاي مخالفان عمدتا به شرح زير بود:

1.گروهي معتقد بودند که مگر همه مشکلات مشهد منجمله حاشيه نشيني و فقر تمام شده که امام جمعه فقط کنسرت ها را هدف گرفته است.

2.گروهي لحن تند امام جمعه را مورد نقد قرار مي دادند و معتقد بودند بهتر بود با لحن بهتري اين سخنان را بيان داشت.

3.گروهي معتقد بودند که اين ساز جدا زدن نوعي پديد آوري نظام ملوک الطوايفي در کشور  است.

4. گروهي معتقد بودند در حالي که نظام موسيقي را مجاز  مي داند؛چرا در مشهد امام جمعه بيرق مخالفت برپا کرده است؟

5 گروهي بر اين باور بودند که مردم مشهد نبايد به‌دليل در جوار امام رضا(ع) بودن محروم از تفريحات باشند؟

وزارت ارشاد؛يک گام به عقب در برابر تقدس به‌دنبال بالا گرفتن اين جنجال ها که به يار کشي دو طرف انجاميد؛ناگهان وزارت ارشاد که متولي و مدعي کنسرت ها بود؛عقب نشيني کرد و سخنگوي ارشاد در توجيه آن گفت:

«نظر وزير ارشاد درباره برگزارنشدن کنسرت ها در مشهد به دليل حرمت بارگاه امام رضا و حفظ حريم معنوي آن بزرگوار است."

نوبخت سخنگوي دولت هم تاکيد کرد: « تا آنجايي که اطلاع دارم دکتر جنتي فقط روي بحث شهر مشهد عقب‌نشيني کردند. به هر تقدير در شهر مشهد حرم مقدس امام هشتم شيعيان قرار دارد. حتما وزير ارشاد حرف‌هايي که زده‌اند بنا بر ملاحظات بود. ولي اين قابل تسري به همه شهرهاي ديگر نيست.»

اما مسئله به اينجا خاتمه نيافت و در پي ادامه بحث ها، ناگهان حجت‌الاسلام والمسلمين حسن روحاني که در جمع پزشکان سخن مي‌گفت، در واکنش به لغو کنسرت‌ها از موضع وزير ارشاد درباره عدم برگزاري کنسرت در مشهد انتقاد کرد و گفت "وزير بايد تابع قانون باشد.”
 
روحاني نسبت به حاشيه هاي پيش آمده بر سر برگزاري کنسرت در مشهد واکنش نشان داد و گفت: «يک جا مي‌خواهد کنسرتي برگزار شود مجلس قانون گذاري شکل مي‌گيرد در حالي که ما مجلس شوراي اسلامي داريم و هرکسي که صبح بيدار مي‌شود و يک تريبون پيدا مي‌کند نمي‌تواند قانون گذاري کند، و وزير نبايد نيز تبعيت کند چرا که وزير بايد تابع قانون باشد. هيچ وزيري در برابر هيچ فشاري نبايد کوتاه بيايد و عقب نشيني کند.»

نکاتي چند در کشف واقعيت:

1. آيا مخالفت امام جمعه مشهد با کنسرت ها ؛مخالفت با خود کنسرت هاست يا حواشي غير اخلاقي آن؟ آيت الله علم الهدي در خطبه دوم نماز عيد فطر در مورخ 16 تير امسال به اين سوال پاسخ گفته است: «کنسرت حاشيه‌اي دارد که آن حاشيه ابتذال آفرين و ابتذال گستراست؛ اين‌که عده‌اي فرياد مي‌کشند، کف و سوت مي‌زنند و اظهار هيجان مي‌کنند، اين هيجان‌هاي گناه‌آلود شکلي از گناه و غضب خداست که در زندگي اجتماعي ما بروز کرده است.»

پس هدف کنسرت نيست؛بلکه حاشيه هاي کنسرت مورد اعتراض است. چنانچه حتي در مورد ورزش هم همين را مي گويد:

« ورزش، جريان مقدسي است، حتي ورزش قهرماني مقدس است چون مشوق نسل جوان براي سلامتي، ورزش و حفظ صحت است اما اگر قرار شد در کنار اجراي برنامه ورزش قهرماني، عده‌اي دختر و پسر کنار هم جمع شوند، يک عده دختر و زن هيجان پيدا کنند، کف بزنند، سوت بکشند و به هوا بپرند، مي‌شود ابتذال و ابتذال مظهر گناه است.» ايشان حني در ديدار با فرمانده نيروي انتظامي صريحتر مي گويد:

« بحث ما، موضوع موسيقي و کنسرت نيست بلکه بحث حواشي به وجود آمده در کنسرت است.»

2.آيا اعتراض به حواشي کنسرت به معناي اعتراض ايشان به اصل موسيقي است؟

پاسخ آيت الله علم الهدي:

« مسئله کنسرت يک موضوع است و بحث مجوزي که صادر مي‌شود موضوع ديگر، موسيقي به ما ارتباط ندارد چون در آن تخصص نداريم اما حرف ما، حواشي امنيتي آن است.»

در سال 94 ايشان در ديدار با مسئولان سازمان بسيج هنرمندان گفت:

« بسياري بنده را به عنوان فردي مخالف صد در صد موسيقي مي دانند در حالي که مباني فقهي بنده نسبت به بسياري از مراجع بازتر است و هيچ شخصي به مباني فقهي که بنده عرض  مي کنم دقت و توجه نمي کند» وي حتي گام را جلوتر نهاده و با تاکيد بر اينکه در موسيقي بايد مولد باشيم نه مقلد، و نيز با بيان اينکه عده اي موسيقي ايراني را درست و موسيقي خارجي را باطل مي دانند، ادامه داد:« اين مسئله صحيح نيست چرا که در برخي موارد موسيقي خارجي از بسياري از موسيقي هاي داخلي مان بهتر است» لذا بسياري از اعتراضات با پيش فرض ذهني بوده است که با سوابق امر و گفته هاي امام جمعه همخواني ندارد.

3.آيا اين مباحث امري جديد است ؟ يا مسئول مستقيم لغو کنسرت ها امام جمعه است يا نهاد ديگري؟

آيت الله علم الهدي در سال 92 به اين پرسش پاسخ گفته است:

«من نگفتم اجراي کنسرت در مشهد حرام است .... مشهد حرم امام رضا (عليه السلام) است .... مجوز اجراي هر برنامه فرهنگي در حرم امام رضا (عليه السلام) بايد در شان اين محل باشد .... مجوز اجراي کنسرت به عهده شوراي فرهنگ عمومي است و من در اين شورا هيچ کاره ام .... مسئولين جرات ندارند بگويد تصويب نشد ، مي گويند امام جمعه نگذاشت !!»

بنا بر اين مشخص شد که مسئله حواشي کنسرت بوده است ونه خودکنسرت و يا نفي موسيقي؛فرد امام جمعه هم بيان کننده يک خواست بوده است که سه سال پيش توسط شوراي فرهنگ عمومي تصويب شده است که بدلايلي چون بروز پاره اي از رفتارهاي غير اخلاقي در بعضي از کنسرت ها مجددا و با غلظت بيشتري مطرح شده است.

4.اما در پاسخ به اين که آيا مشهد مسئله ديگري ندارد؛قطعا همگان  مي پذيريند که براي حل يک مسئله لزومي ندارد که همه مسائل حل شده باشندو زيرا با اين منطق چنانچه به حل مسائل شهري بپردازيم گفته خواهد شد چرا به مسائل فرهنگي نمي پردازيد و قس عليهذا.بنا براين همه مسائل بايد در دستور کار رسيدگي باشد؛بويژه مشکلات اشتغال و اقتصادي ولي اين به معناي ناديده انگاري مسائل فرهنگي نيست.

5.گروهي به لحن امام جمعه مشهد نقد کرده بودند؛که نگارنده هم انتقاداتي را در اين باب دارد ولي اين مسئله اي سليقه اي و بخشي از آن به خصلت خطابي بودن منابر بر گشته و ناظر به محتوا نيست.

 ارزيابي سخنان رئيس جمهور در باب سخنان رئيس جمهور محترم نکاتي قابل ذکر است:

1.ايشان فرموده اند: « يک جا مي‌خواهد کنسرتي برگزار شود مجلس قانون گذاري شکل مي‌گيرد در حالي که ما مجلس شوراي اسلامي داريم و هرکسي که صبح بيدار مي‌شود و يک تريبون پيدا مي‌کند نمي‌تواند قانون گذاري کند»

مسلما رئيس جمهور محترم از باب طنز فرموده اند «مجلس قانون گذاري شکل مي‌گيرد» زيرا در عالم واقع مجلس قانون‌گذاري براي لغو کنسرت ها شکل نگرفته است؛اگر منظور ايشان"شوراي فرهنگ عمومي» است که در سال 92 مصوبه مذکور را داشته است؛طبعا شوراي فرهنگ عمومي مجلس قانون‌گذاري نيست و رئيس جمهور محترم به عنوان يک حقوقدان اين را نيک مي دانند؛ ايشان در همان سخنراني بدرستي فرموده اند:

« افتخار ما اين است که کشورمان کشور قانون است و امام (ره) بارها بر اينکه حکومت اسلام و جمهوري اسلامي حکومت قانون است تاکيد کردند چرا که اگر قانون زير پا رود سنگ روي سنگ بند نمي شود.» اين سخن کاملا درست است؛

اما قانون در نهادهاي قانوني تبلور پيدا مي کند. اگر ايشان حکم بر اين دارند که مصوبات شوراي فرهنگ عمومي و شوراي تامين و امثالهم ضمانت اجرا و اساسا ارزش تبعيت ندارند؛رسما اعلام کنند. به گمان من اين سخنان رئيس جمهور محترم که از يک سو بايد قانون را رعايت کرد و از سوي ديگر، نهادهاي قانوني را نبايد تبعيت کرد؛کاملا متناقض است و از حقوقداني چون ايشان ناپذيرفتني! زيرا اگر نهادهاي قانوني را نفي نماييم؛ قطعا در آن زمان «سنگ روي سنگ بند نمي شود».

2.دکتر روحاني فرموده اند: «وزير بايد تابع قانون باشد. هيچ وزيري دربرابر هيچ فشاري نبايد کوتاه بيايد و عقب نشيني کند.»

بخش اول سخن ايشان کاملا درست است و وزير بايد تابع ترين فرد در برابر قانون باشد اما در مورد بخش دوم که فرموده اند:« هيچ وزيري در برابر هيچ فشاري نبايد کوتاه بيايد و عقب نشيني کند.»سئوالاتي مطرح است؛که اميدوارم پاسخي براي آنها بيابيم:

الف: آيا جناب رئيس جمهور معتقدند در برابر«هيچ فشاري نبايد کوتاه آمد» يا در برابر« بعضي فشارها» مي توان کوتاه آمد؟مثلا آيا در حوزه سياست خارجي هم قائلند که بايد در برابر فشارها ايستاد و حتي نبايد مذاکره کرد؟

يا در آنجا مي توان در برابر فشارها عقب نشيني کرد و آن را حتي «برد» دانست؟يا در برابر افکار عمومي مومنين و معتقدين بايد ايستادگي کرد و در برابر افکار عمومي با گرايش سکولار بايد فشار پذير شد؟به نظر مي رسد رئيس جمهور محترم در باب «تعريف فشار» و يا «عامل فشار» براي وزراي محترم دولت خويش بايد کمي شفاف تر سخن بگويند تا آنها بدانند مي توان در برابر اهل منبر و مومنين ،آرمان خواهان و انقلابيون ايستاد ولي ايستادگي در برابر جريانات عرفي قبيح است!

ب:  در سخنان رئيس جمهور محترم؛ايستادگي در برابر فشار(البته فشار طيفي خاص)ارزش شمرده شده است؛البته ترديدي نيست که ايستادگي در برابر باطل ارزش است ولي نه هر نوع ايستادگي! آيا ايستادگي در برابر حق هم ارزش است؟ قطعا خير واين ايستادگي در حکم لجاجت است.اگر وزير ارشاد شما با دريافت اطلاعاتي مبني بر وضعيت بعضي کنسرت ها بر حسب باور ديني اش عقب نشيني کرد؛بايد تنبيه شود يا تشويق؟
اما در نهايت:

جناب دکتر روحاني؛از نگاه مثبت نگارنده به عقلانيت و اعتدال که با آن شعار برکرسي رياست جلوس نموده ايد؛آگاهيد؛اما شنيدن نکاتي دوستانه از سوي يک خيرخواه شماشايد مفيد باشد:

1. جناب حجت الاسلام و المسلمين روحاني ؛ ايفاي هر نقشي شرايطي دارد؛ازيک روحاني آن‌هم رئيس جمهور نظام ديني پذيرفته نيست نقشي را پذيرا شود که با ماهيت او در تناقض است.آيا مي توان روحاني رسما بي دين داشت؟مسلما متناقض خواهد بود.يک روحاني البته با ادبيات مناسب بايد از دين و ارزش هاي ديني دفاع کند؛اين هم شغل اوست و هم هويت او که بر مبناي آن لباس دفاع از دين را پوشيده است.از يک روحاني پسنديده نيست نقشي را ايفا کرده و تصويري از خود ايجاد کند که او را در برابر باورهاي ديني مردم قرار دهد.مردم ما بدرستي باوري از محوريت ائمه اطهار در هويت خويش دارند؛براي آنها قداستي قائلند که حتما شما نيز بر اين باوريد؛قداست يعني پذيرش حريمي الهي و جايگاهي متفاوت براي يک شخص يا محل يا حتي يک برگ کاغذ که آيه اي برآن نوشته شده است.آيا شما اجازه مي دهيد که در کنار جايي که شما نشسته ايد هر عملي خلاف شان شما انجام گيرد؟مسلما خير! پس آيا حداقل‌ نبايد تا اين حد براي محيطي مقدس از منظر دين حريم قايل بود؟

2.شما به نقد سخنان آيت الله علم الهدي پرداخته و ناظر به آن نکاتي را فرموده ايد؛اين حق شما و حق هر انساني است که سخنان را با حق بسنجد و نه حق را با افراد؛اما لازمه درايت و انصاف آن نيست که بررسي مناسبي در اين راستا صورت گرفته و سپس در تريبون اين گونه موضع اتخاذ کنيد؟شما براي که خود را در برابر که قرار داده ايد؟آيا مشاوران شما با ارزيابي دقيق حضرتعالي را آماده اين موضع گيري کرده اند؟

3.بعضي مي گويند رئيس جمهور با استفاده از اين سخنان مي خواهند در آستانه انتخابات رياست جمهوري، روي موجي سوار شوند که ضعف هاي اقتصادي و ... را بپوشاند! من ترجيح مي دهم نسبت به شما اينطور بدبين نباشم؛اما آيا اين موج سواري هاي مقطعي همان پوپوليسمي نيست که آن را مذمت مي کرديد؟

جناب رئيس جمهور؛ به عنوان دوست پيشنهادي به شما دارم؛پوپوليسم عنصري از مردم فريبي را درون خود دارد؛بسوي آن نرويدولي اگر خواستيد نه به عنوان پوپوليسم بلکه مردم گرايي، روي موج مردمي حرکت کنيد؛در يک جامعه ديني با مردم دين گرا همراه شويد بويژه چون روحاني نيز هستيد؛ حداقل در برابر موج ديني نايستيد.ضمن آن که قطعا مي گويم آرايي که محصول بازي هاي اينچنيني است؛بي برکت خواهد بود و يا کسي را به قدرت نمي رساند ويا اگر هم برساندعاقبت خيري را براي او رقم نخواهد زد.

4.حضرتعالي در سال 92 در جمع دانشجويان دانشگاه شريف فرموده بوديد:«آمريکايي‌ها کدخداي ده هستند، با کدخدا بستن راحت‌تر است» هرچند شديدا معتقدم يک روحاني بايد با خدا ببندد نه با کدخدا؛ هر که با خدا بست؛نگران هيچ کدخدايي نخواهد بود ولي چون چنين باوري داريد ناصحانه مي گويم:اين ملک خدايي دارد و کدخدايي؛کدخداي اين ملک امامان پاکي هستند که عمري را با رهنمودهاي آنان طي کرده ايم ؛با اين کدخدايان ببنديد و از حريمشان دفاع کنيد.

 
  جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت

 در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:
 
درباره داوود رشیدی که روز گذشته درگذشت؛ نگفتن از او بی‌معرفتی است...  

در ابتدا به خانواده رشیدی، بخصوص خانم احترام برومند و همچنین تمام عزیزان دوستدار هنر و آشنا به هنر تسلیت عرض می‌کنم. دوستی من با داوود رشیدی به سال 1339 بازمی‌گردد. سالی که او از فرانسه بازگشته  و در اداره هنرهای دراماتیک استخدام شده بود. قصد داشت نمایشنامه «ایوانف» چخوف را اجرا کند. نقش ایوانف را به من پیشنهاد داد، بعد از چند جلسه تمرین من انصراف دادم. چرا که آن زمان منتقدان خیلی حساس بودند و می‌ترسیدم از اینکه کار آن‌طور که باید در نیاید.
 
من چخوف را نمی‌شناختم و حداقل یک سال باید مطالعه می‌کردم تا چخوف را بشناسم. این بود که بازی نکردم و داوود فکر کرد که مرا تحریک کرده‌اند که با او کار نکنم. بعد از آن یک نمایشنامه دیگر با عنوان «می‌خواهید با من بازی کنید» نوشته مارسل آشار در گونه کمدی بود که تصمیم داشت کار کند.

در تمرین به پرویز کاردان که بازی داشت می‌گوید که یک نقش اینجا هست که یک جمله بیشتر ندارد و صاحب سیرک است. این نقش به جمشید می‌خورد ولی او قبول نمی‌کند که این نقش را بازی کند. بعد هم می‌گوید که او ایوانف که نقش اول بود را بازی نکرد حال می‌آید نقش یک جمله‌ای را بازی کند! اما من این پیشنهاد را قبول کردم. او از شنیدن خبر خوشحال شد و آمد مرا بوسید و فهمید که خیلی دوستش دارم.
 
بعد از آن در کارهای تلویزیونی‌اش بازی داشتم از جمله ماجرای «عشقی دن پرلیم پلن با بلیزه در باغچه‌اش» فدریکو گارسیا لورکا. پس از آن در سه نمایش صحنه‌ای ایشان بازی داشتم «مستأجر» نوشته پرویز کاردان، «آنتیگون» ژان آنوی و یک نمایشنامه از یک نویسنده ترک که نامش در خاطرم نیست.

بعد از آن هم در سه کار «هزاردستان»، «کمال‌الملک» و «خانه عنکبوت» با هم همبازی بودیم. این همکاری‌ها باعث شد با داوود خیلی رفیق شوم. آدم شوخ و خوش‌خلقی بود. برایم رنج‌آور بود که چنین شخصیتی دچار آلزایمر شود. بازی‌اش را که همه دیده‌اند اما متأسفانه آثاری که ایشان کارگردانی کرده است اثر ثبت شده‌ای وجود ندارد چون آن زمان نمی‌شد که فیلم بگیرند و تصویر ضبط کنند.
 
نمی‌دانم حالا بعد از فوتش گفتن این حرف‌ها چه فایده‌ای دارد؟ چرا قبل از مرگ یاد آدم‌ها نمی‌افتیم. اگر نگوییم بی‌معرفتی است اما اگر هم بگوییم همه می‌گویند چرا قبل از مرگش این حرف‌ها گفته نشد. اشکال ما این است، من متأسفم. البته زندگی همین است. اینها همه درس است برای ما که آدم همیشه زنده نمی‌ماند. چه خوب است که آدم کاری بکند که بگویند خدا رحمتش کند. داوود رشیدی از این دست آدم‌هاست.
 
 
  زندگی سیاسی سیدکاظم مراغه‌ای

احمد غلامی در شرق نوشت:

سیدکاظم مراغه‌ای، صاحب دکان خواربارفروشی نبش بازار بود و به‌واسطه موقعیت ژئوپلیتیک‌اش در جریان تمام امور قرار می‌گرفت. اگر کسی می‌مرد و می‌خواستند تشییع‌اش کنند، از جلو دکان او می‌گذشتند. اگر سروکله مأموری برای جلب تاجر ورشکسته‌‌ای پیدا می‌شد، سیدکاظم زودتر از هرکس دیگری می‌فهمید این تاجر بخت‌برگشته کیست. او قدر موقعیت ژئوپلیتیک دکانش را می‌دانست. پدرش گفته بود، پدربزرگش به‌خاطر اینکه خانه‌اش در بهارستان بود، بدون اینکه حتی یک گلوله علیه استبداد شلیک کند، نامش در جمع مشروطه‌خواهان قرار گرفته بود؛ اما او هیچ واکنشی به وقایع پیرامونش نشان نمی‌داد. ته دکانش می‌نشست و امور را رصد می‌کرد.
 
او می‌دانست رصدکردن امور مهم‌تر از ژئوپلیتیک است. تشییع‌جنازه و جلب تاجر ورشکسته از مسائل عادی و جاری بازار بودند؛ حتی مسائل مهمی چون انقلاب و جنگ هم او را از جایش تکان نداد. از پدرش یاد گرفته بود که رنگ پرچم‌ها مهم نیست، مهم آن است که کدام پرچم بیشتر در اهتراز می‌ماند و باز یاد گرفته بود برای هیچ پرچمی جان‌فشانی نکند و زندگی‌اش را به خطر نیندازد. پدرِ سیدکاظم رحمت‌الله‌علیه در سن ٩٠‌سالگی در مکنت و آرامش دار فانی را وداع گفت و هم‌اینک قاب عکسی از او که بر پشتی قرمزی تکیه داده بر دیوار خواربارفروشی آویزان است.

سیدکاظم در روز دو یا سه بار از جایش تکان می‌خورد. یک بار که از خانه به دکان می‌رفت و یک بار هم که برای گرفتن وضو برمی‌خاست.

شاگرد خانه‌زادِ کرولالی هم داشت که به امور داخلی خواربارفروشی و مشتریان می‌رسید و سیدکاظم همواره برای صحت‌ گفته‌هایش او را شاهد می‌گرفت. شاگردِ خانه‌زاد مثل گربه‌ای گوشه دکان می‌نشست و با پَر ناخن‌هایش وَر می‌رفت. با اینکه بازار به‌طور سنتی نبضِ سیاست است و مرکز بحث‌ها و کنش‌های سیاسی و هر اقدام سیاسی و روی‌کار‌آمدن هر جناحی منجر به تغییری جدی در وضعیت بازار می‌شود؛ اما سیدکاظم از پدرش که خرده‌تاجری بود آموخت بازار خودش، خودش را تنظیم می‌کند.
 
این بازار است که به ما فرمان می‌دهد و ما نیستیم که به بازار فرمان می‌دهیم. او می‌دانست بازار محل گذر سیاست است. سیاستی که گاه از راسته آنها می‌گذرد و گاه از راسته دیگری، مهم خودِ بازار است. از این‌رو او بدون موضع‌گیری یا دفاع از شخص یا جناحی از کنار مسائل می‌گذشت و این بی‌کنشی به او منزلتی داده بود که دیگران را بی‌دلیل به احترام وامی‌داشت؛ اما همین احترام هم فریبش نمی‌داد. جریان دوم خرداد هم که پیش آمد و بازار در تب‌وتاب می‌سوخت و تضاد و تخاصم، آدم‌ها را روبه‌روی هم قرار داده بود، در او اثری نداشت.
 
هرکس می‌پرسید شما به کی رأی می‌دهید، می‌گفت: «حالا کو تا رأی‌گیری!» و با این پاسخ باب هرگونه مذاکره و مجادله را می‌بست. حتی روزی که شاگرد خانه‌زادِ کرولالش عکسی از نامزد اصلاح‌طلبان را به دکان آورد، بالاخره از جایش بلند شد تا واکنشی نشان دهد و با مگس‌کش به جان شاگردش افتاد تا دیگر از این غلط‌ها نکند. سیدکاظم از پدرش یاد گرفته بود که غیر از موارد لزوم، نباید اعتقادش را به زبان بیاورد و زدن عکس آدمی به دیوار، اعلام عمومی باورش بود و هزینه داشت.
 
سیدکاظم با روش بی‌کنشی یا بهتر بگوییم کنش بی‌کنشی یا باز بهتر بگوییم پنهان‌کردن تمایلاتش، سیاستِ خود را در بازار راهبردی کرده بود. اما بالاخره هر آدمی با هر سیاستی روزی ناگزیر می‌شود موضع سیاسی‌اش را علنی کند و تکانی به خود بدهد. سیدکاظم هم بالاخره تکان خورد، البته به‌ناگزیر. ته دکانش نشسته بود که دید مردی با چهره‌ای لاغر و رنگ‌پریده و کاپشنی کِرِم که مردم دوره‌اش کرده‌ بودند، در دهانه دکان ظاهر شد. از جایش تکان نخورد. شاید همین کار باعث شد مرد وارد دکانش شود.
 
تا داخل شد، یکی از بازاری‌ها دوید و عکس مرد را روی دیوار کوبید. اما او باز از جایش تکان نخورد. مسحور مرد شده بود. مرد جلوتر آمد، دو دستش را بالا گرفت و به پاس احترامی که سیدکاظم نگذاشته بود گفت: «سلامت باشید!» ناچار از جایش برخاست. همین واکنش پرسش‌هایی را موجب شده بود: «قند کیلو چنده... اوضاع شکر چطوره...» بدون شکوه و گلایه‌ای قیمت ارزاق را گفت، مرد در جوابش گفت: «ان‌شاءالله اوضاع بهتر می‌شه...» سیدکاظم منظورش را نفهمید، چون اوضاعش چندان بد نبود. مرد گفت: «بفرمایید... بفرمایید...» و او را دعوت به نشستن کرد. سیدکاظم سر جایش نشست و به مرد که مردمی در پی‌اش می‌رفتند نگاه کرد. بعد به عکس روی دیوار خیره ماند و شعار زیر عکس را خواند، از همان موقع تصمیم گرفت به محمود احمدی‌نژاد رأی بدهد.

سیدکاظم از پدرش آموخته بود، مردم سه دسته‌اند، مردمی که به حرف‌هاشان باور دارند، مردمی که در حرف‌هاشان منفعتی را دنبال می‌کنند و مردمی که منفعت‌شان در باور دیگران است. پدرش او را از دسته اول شدیدا بر‌حذر کرده بود. پس او احمدی‌نژاد را برگزید و همین تصمیم زندگی‌اش را دگرگون کرد. از پدرش آموخته بود سیاست یک بار در خانه آدم را می‌زند.
 
بعد از آن بود که از طریق شاگردِ کر‌و‌لالش در جریان امور سیاسی قرار می‌گرفت و هر روز آتش هیجان سیاسی‌اش افروخته‌تر می‌شد. دست آخر این شوق بی‌تابش کرد و برای اولین‌بار به ستاد انتخاباتی احمدی‌نژاد رفت و اعلام آمادگی کرد که برای پیروزی این مرد حاضر است هر کاری بکند. همه بازار رفتارش را زیر نظر داشتند و می‌دانستند او بی‌دلیل کاری نمی‌کند و همین هم شد. یکی، دو سال بعد از پیروزی احمدی‌نژاد کارش را گسترش داد، چند دکان دیگر خرید و اجاره داد و یکی از نمازگزاران شاخص و تأثیرگذار مسجد بازار شد.
 
مردی که او را به عرصه سیاست آورده بود، او را دنبالش می‌کشید. سیدکاظم در حوادث دوره دوم احمدي‌نژاد با برخي از جماعت بازار کارش به زد‌و‌خورد کشید و بعد از آن دیگر کسی جرئت اظهارنظر در برابرش را نداشت. سیدکاظم مراغه‌ای سال ٩٢ تمام بازار و کوچه‌های اطرافش را ناهار و شام داده بود تا مانع پیروزی حسن روحانی شود و هر قدر شاگرد خانه‌زاد کرولالش تلاش کرد تا با ایماواشاره به او بفهماند که کشتی سیاست را کشتی‌بان دیگر آمده است، به گوشش نرفت. سیاست در خانه او را زده بود، برای همین باید تا ته خط می‌رفت. رفت و شکست خورد. از پدرش آموخته بود شکست در سیاست معنا ندارد.
 
همان‌طورکه در بازار قیمت بالاوپایین می‌شود، در سیاست هم آدم‌ها پایین‌وبالا می‌شوند. سیاست خودش خودش را تنظیم می‌کند. دوباره برگشت ته دکانش نشست و شد همان آدمِ سابق روزهای نخست، روزی دو یا سه بار از جایش تکان می‌خورد. از خانه به دکان می‌آمد یا برای وضو برمی‌خاست. شاگرد خانه‌زاد کرولالش اما دیگر طاقت نشستن روی حلب روغن را نداشت، پا می‌شد و به این‌در و آن‌در می‌زد.

سیدکاظم سرزنشش می‌کرد و می‌گفت: «بتمرگ!»، نمی‌توانست، آرام و قرار نداشت. با ایماواشاره می‌فهماند که باید کاری کرد. اما سیدکاظم می‌دانست با روش بی‌کنشی یا بهتر بگوییم کنشِ بی‌کنشی یا باز بهتر بگوییم با سرپوش‌گذاشتن روی تمایلات، باید منتظر خودتنظیمی سیاست باشد. او می‌دانست باید موقعیت ژئوپلیتیک خود را حفظ کند تا سیاست از این راسته بگذرد.
 
سیدکاظم مراغه‌ای مانند بیشتر هم‌مسلکان خود از نظامِ سیاسی، منفک‌شدنی نیستند. آنان کنار می‌روند تا سر بزنگاه به عرصه سیاست بازگردند و وجه غالب‌شان رو به سوی سیاست دارند؛ اما توجه‌شان معطوف به اقتصاد است. آنان موقعیت‌های ژئوپلیتیک را شناسایی می‌کنند، خود را در آن جای داده، به هر قیمتی آن را حفظ می‌کنند. «سیدکاظم مراغه‌ای»ها ماهیت غیرشخصی اقتصاد بازار را نشان می‌دهند و آن را به ساحت سیاست می‌کشانند.
 
مردی که سیدکاظم را به سیاست آورده بود و دنبال خود می‌کشید، نشان داد نیروهای نظم‌دهنده بازار در وضعیت‌های غیرسیاسی، به‌جای نظم و انتظام، آشفتگی و فاجعه به بار می‌آورند. ازاین‌منظر شاید یکی از دشواری‌های دولت روحانی، مواجهه با این‌ جریان فکری باشد که به‌سادگی از پیکره دولت کَنده نمی‌شوند، اما جراحی آنان لازمه هر تحرک و تغییری در وضعیت اقتصادی-سیاسی کنونی است. اینرسی فراگیر در جامعه شاید از همین جریان‌ها نشئت گرفته باشد، جریانی که به‌طرز شبکه‌ای در سیاست و اقتصاد ما تنیده شده است.
 
 
  فرصت بزرگ فضاي مجازي

در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:

سخنان مقام معظم رهبري در ديدار با هيات دولت به مناسبت هفته دولت، واجد نكات بسيار مهمي است. شايد از نظر برخي افراد ارزيابي مثبت ايشان از عملكرد دولت و گزارش ارايه شده آن شاه‌بيت اين سخنان باشد.
 
برخي ديگر نيز موضوع برجام را مي‌توانند نقطه مركزي اين سخنان بدانند، آنجا كه به صراحت اعلام كردند كه: «انتقاد من به موضوع برجام به بدعهدي و خباثت طرف مقابل مربوط مي‌شود نه عناصر خودمان؛ زيرا مذاكره‌كنندگان ما به اندازه توان خود تلاش شبانه‌روزي انجام دادند و ما قدردان اين زحمات هستيم.» اين اظهارات مي‌تواند همچون آبي بر آتش كينه‌ها و عداوت‌هاي افراد تندرو، عليه برجام باشد.
 
برخي ديگر ممكن است نظرات ايشان درباره حقوق‌هاي بالا و ضربه خوردن اعتماد مردم را برجسته كنند و بخواهند به آن وجه منفي دهند، در حالي كه اتفاقا اين نظر نيز مي‌تواند مثبت تلقي شود. زيرا دولتي كه به دليل حقوق بالاي عده‌اي از مديرانش دچار مشكل اعتماد شود، صدبار ترجيح و امتياز دارد به دولتي كه معاون اولش به دليل فساد به زندان برود ولي تغييري نسبت به وضع اعتماد مردم به آن به وجود نيايد، چرا كه انتظاري جز اين را از آن دولت نداشته‌اند.
 
دولتي كه به قول آقاي جهانگيري ١٣٠ ميليون دلار را در هواپيما تحويل مي‌گيرد، موقع پياده شدن فقط ١٠٠ ميليون دلار تحويل مي‌دهند و مدعي مي‌شوند كه ٣٠ ميليون دلارش گم شده است!! گويي كه مافياي فوق مدرن غربي در آسمان به هواپيما دستبرد زده است! چنين دولتي هيچگاه اعتمادش به دليل اين رفتارها كم نمي‌شود، چون اساسا اعتمادي به آن نيست كه كم شود.

به نظر مي‌رسد كه در ميان نكات مطرح شده، شايد نكته‌اي كه درباره فضاي مجازي مطرح شد مهم‌تر از همه موارد ديگر باشد، گرچه ساير موارد نيز به سهم خود خيلي مهم بودند. ولي چرا بايد اين نكته رهبري را كه: «فضاي مجازي، دنيايي رو به رشد، بسيار وسيع و غيرقابل توقف است كه فرصت‌هاي بزرگ و در عين حال تهديدهايي را هم مي‌تواند به همراه داشته باشد.» مهم‌ترين بخش اين سخنراني دانست؟

علت اصلي اين است كه در ايران و به‌طور تاريخي نيروهاي سنتي با توسعه و به رسميت شناختن روش‌هاي جديد ارتباطي مخالف بوده‌اند. و حتي‌المقدور مي‌كوشيده‌اند كه مانع از رشد و توسعه آنها شوند. در حالي كه تجربه نشان داده كه هيچ‌كس نمي‌تواند مانع اين روندها شود و دير يا زود آن روش ارتباطي توسعه پيدا مي‌كند. با اين فرق كه بهترين فرصت براي انطباق جامعه در بهره‌برداري از شيوه جديد به‌دليل مخالفت حكومت از ميان مي‌رود و در نتيجه عوارض شيوه جديد بيشتر از چيزي خواهد بود كه در جوامع ديگر است و منافع آن نيز كمتر خواهد شد.
 
فضاي مجازي هم از اين قاعده مستثنا نيست. از همان ابتدا نوعي مخالفت با آن آغاز شد. نگاه رسمي غالب به نكات و عوارض منفي آن بود و بخش مهم‌تر آن‌كه امكانات وسيع اين فضا بود، كمتر ديده مي‌شد. اين نگاه معيوب موجب مي‌شد كه فشار براي مسدود كردن آن وارد شود؛ فشاري كه در نهايت حداكثر يكي دو سال موثر مي‌شد و پس از آن فضاي مجازي رها و يله از نظارت مي‌بود.
 
از اين رو سخنان مقام رهبري در اين مورد بسيار مهم و حياتي است. براي نخستين بار در جامعه ايران در بالاترين سطح سياسي به بهترين وجهي از شيوه نوين ارتباطي استقبال شده است، و اين شيوه را واجد فرصت‌هاي بزرگ دانسته‌اند. اگرچه تهديدهاي احتمالي مثل هر پديده ديگر نيز وجود دارد، ولي تهديدها ذاتي اين شيوه نيست، بلكه عارضي است و بايد آنها را كم كرد.

هيچ فرد يا جامعه خردمندي به دليل وجود برخي عوارض جانبي، حاضر نمي‌شود كه از فرصت‌هاي بزرگ يك شيوه ارتباطي چشم‌پوشي كند.

چرا در جوامع ديگر اين عوارض به‌شدت جامعه ما نيست. مهم‌ترين دليل آن است كه مردم به دليل آزاد بودن در استفاده از اين شيوه‌هاي جديد، روش‌هاي لازم را براي خنثي كردن تهديدات آن به دست مي‌آورند، ولي در جامعه‌اي كه بسته باشد و اجازه استفاده از اين شيوه‌ها داده نشود، جامعه نيز نخواهد توانست مانع از عوارض آن شود.

 هرگونه كوششي براي جلوگيري از عوارض فضاي مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي مستلزم آزاد و در دسترس بودن آنهاست و در صورت ممنوع بودن، هيچ اقدامي براي خنثي كردن تهديدات انجام نخواهد شد. از اين زاويه به نظر مي‌رسد كه اين بخش از سخنان رهبري فصل‌الخطاب است و در نوع خود براي نخستين‌بار است كه در جامعه ايران شاهد آن هستيم.
منبع: مشرق
برچسب ها: سخن روز ، شیرازه ، مشرق
نظرات بینندگان