صحبت های جلسه اول خواستگاری درباره انقلاب بود / اولین مسافرتمان تشییع شهدا بود
به گزارش شیرازه
نسرین افضل در سال ۱۳۳۸ در خانواده مذهبی در استان فارس پا به عرصه وجود
نهاد و روزها و سالهای کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیکروش و به
همت و اهتمام پدری مخلص و متدین با شریفی گذراند.
این بار به سراغ یکی از مردان ۸ سال دفاع مقدس رفته ایم که همسر شهیده نسرین افضل است.
عبدالله
حاجی مطلبی همسر شهیده نسرین افضل در یک گفتگوی صمیمی از
نحوه آشنایی خود با این شهیده گفت: معرفی شخصیت این شهیده در کتاب "دختری
با روسری آبی” با همت دفتر بسیج مستضعفبن منتشر شده است.
نحوه آشنایی با شهیده
حاجی
مطلبی ادامه داد: مقطع آشنایی با نسرین در سال ۱۳۶۰ در مهاباد بود، آن
موقع یکی از پایگاه های فعال ضد انقلاب در کشور شهرستان مهاباد بود که تمام
چریک های فراری از خلق در آن شهرستان زندگی می کردند.
وی افزود:
حدود ۵ الی ۶ ماه از حضور من در یکی از مناطق ایل منگور که یکی از طوایفی
دارای افراد وفادار به نظام داشت حضور داشتم، اما مناطق مسکونی آنها به
نحوی شده بود که تحت فشارهای بسیاری از طرف افراد ضدانقلابی شده بود.
حاجی مطلبی افزود: یکی از دوستان قدیمی بنده به نام آقای شاهدونچی که از بچه های باسابقه سپاه بود، با یکی از خواهران اعزامی از شیراز ازدواج کرده بود. ایشان با همان تفکراتی که در ذهن داشتند، روزی با شوخی به بنده گفت: اگر زمینه ازدواج برایت فراهم شود، حاضرید و بنده که گمان نمیکردم این موضوع به واقعیت بپیوند، جواب مثبت دادم.
این
رزمنده ادامه داد: در یکی از همین روزها که من از طرف سپاه در ماموریت
بودم، اقای شاهدونچی به همراه خانم و یکی از خواهران حضور پیدا کردند.، چند
روز بعد از برخورد اولیه بنده با خانواده ایشان، طی تماسی به من اظهار
داشتند که خواهری که همراه با خانم من در آن روز ملاقات کردید همان فرد
مدنظر من بوده؛ اما من به شوخی آن را رد کردم، اما جناب آقای شاهدونچی با
اصرار به ادامه این موضوع اجازه را درطی تماسی با خانواده این خواهر، گرفته
و این در حالی بود که برای خودم امری غیرواقعی میدانستم.
صحبت های جلسه اول خواستگاری درباره انقلاب بود
وی
ادامه داد: در آن شرایط نابسامان جنگی و آماده باش تمام نیروها، دل را به
دریا زده و تنهایی به خواستگاری ایشان رفتم و در جلسه اول تمام صحبت های
گفته شده در آن جلسه در مورد مسائل کلی مثل انقلاب و اهداف زندگی بود و هیچ
صحبتی در مورد ازدواج زده نشد.
حاجی مطلبی اذعان داشت: در همان جلسه اول شخصیت ایشان برای من چنان جذاب بود که در جلسات بعد فهمیدم شهیده در بسیاری از زمینه ها طرف مقابل را مجذوب به خود میکند؛ چنانچه که بنده در جلسات بعدی به واقع متوجه ضعف خود در مقابل چنین شخصیتی شدم.
وی ادامه داد: اگر از لحاظ خانوادگی بخواهم معرفی کنم، ایشان در شیراز خانواده محترم و شناخته شده ای بودند بدلیل اینکه بردار ایشان مرحوم کریم افضل دادستان سپاه و یکی از برادران ایشان نیز مفقودالاثر شده بودند اما سطح خانوادگی بنده پایین تر بود.
در مقابل صحبت های شهیده خود را باخته دیدم
حاجی مطلبی یادآور شد: در شرایطی که دغدغه بنده جنگ و مبارزه بود، در جلسه ای که به اصرار آقای شاهدونچی من شرکت کردم، صحبت های جذاب ایشان باعث شد که که از لحاظ عاطفی و احساسی به واقع میتوانم بگویم که خود را باخته فرض کردم اما در شرایطی که در مهاباد بدلیل ورود نیروهای ضدانقلابی به یکی از مدارس شهر، با هدف گروگان گیری یکی از معلمین خواهر که در نهایت اینکه بتوانند افراد تروریست اسیر شده را پس بگیرند، سپاه دستور تخلیه و اعزام همه خواهران را داد و به همین دلیل این خواهر مسافر شیراز شد، اما برای بنده بدلیل به وجودآمدن وابستگی هایی که از نظر عاطفی به ایشان در وجود خود میدیم، در نهایت در طی تماسی با خانوادشان مقدمات ازدواج را برای اوایل سال نو اطلاع دادم و در همین روزها، با آرام شدن شرایط بود که مجددا خواهران به محل اعزام شدند و بعد از سپری شدن مدتی قرار شد برای مراسم ازدواج به شیراز سفر کنم لذا در چنین وضعیتی که همه چیز برای مراسم خواستگاری مهیا شده بود، عملیات فتح المبین آغاز شد که بدلیل بزرگ بودن عملیات همه افراد در حالت آماده باش شدند و به هیچ عنوان با مرخصی رفتن هیچ کدام از نیروها توسط فرمانده عملیات موافقتی نمیشد ولی در نهایت و به سختی با اصرار بنده، با مرخصی ۵ روز بنده موافقت شد که سرانجام خانواده من که مثل خودم برایشان باور این موضوع سخت بود، از تهران به سمت شیراز راهی شدیم.
همسر شهیده افضل ادامه داد: نکته جالب در این مراسم این بود که صحبت های گفته شده بین ما، بیشتر از یک ساعت طول نکشید و در همان روز برای مراسم به بازار رفتیم. انگار همه چیز را خدا تدوین کرده بود و علی رغم اصرا بنده مبنی بر آزاد گذاشتن ایشان برای خرید، اما با گرفتن لباس بسیار ساده عروسی خرید خود را به پایان رساندیم و در حالی که من برای خودم چیزی خریداری نکرده بودم، در روز مراسم به ناچار مجبور شدیم ساعت حاج کریم افضل را به عنوان ساعت دامادی و انگشتر خودم را به شهید افضل دادم که به عنوان هدیه به خودم بدهد.
اولین مسافرتمان تشییع شهدا بود
حاجی
مطلبی افزود: خرید و ازدواج ما ۳ روز بیشتر طول نکشید و در روز بعد از
ازدواج مان که همه افراد طبق رسم و رسومات به مسافرت میروند، ما به تشییع
شهدا رفتیم؛ که در این مراسم تشییع که قرار بود ۱۵ شهید تشییع شود؛ اما ۱۴
شهید تشییع شد و سبب شد به واسطه حضور بنده یک شهید دیگر شناسایی شود.
وی ادامه داد: شهیده افضل در نهضت سواد آموزی آن شهر، به دلیلی نیاز آموزش و پرورش جذب شد و به سوادآموزی پرداخت و همزمان در کمیته امداد و بنیاد جنگ زدگان آن زمان به فعّالیّت پرداخت و به عنوان مربّی امور تربیتی در مدارس، آگاهی و توان دانش آموزان را در زمینه های فرهنگی و مذهبی می افزود.
شهیده افضل در شب شهادتش در تب می سوخت
حاجی مطلبی ادامه داد: نسرین افضل در آخرین شب زندگی اش در آن لحظاتی که در تب می سوخت از من خواست که او را به مجلس دعای توسل برسانم و من بخاطر مریضی سعی داشتم که او را وادار به استراحت کنم اما شهیده افضل وجودی است که خستگی نمی پذیرد و مریضی نمیداند و چگونه آنجا که ذکر حق است او نباشد لذا من را راضی کرد و در مجلس انس به خدا شرکت کرد و به گواه دوستانش آن شب مثل همیشه او بشدت منقلب بود؛ کسی چه می داند شاید در همان حال ملائک تهنیت و سلام به او را گفتند و پیام وصال و لقا را آوردند.
این جانباز دوران دفاع مقدس با بغض به نحوه شهادت این بانو اشاره کرد و افزود: دعای توسل تمام شده بود و همه افراد جهت مراجعت به اتومبیل سوار شدند و ۴ بانو که یکی از انها شهیده افضل بود سوار بر ماشین شدند و ماشین در کوچه های پر پیچ و خم آن شهر حرکت می کرد که در یکی از آن پیچ ها که نزدیک به فرمانداری آن زمان بود، منافقین کمین کرده بودند و تیر اندازی کردند.
وی ادامه داد: به فاصله چند دقیقه ماشین ما به آن ها رسید و دیدم که یکی یکی خواهران پیاده شدن و نسرین که از همه این بانوان یکم قد بلند تر بود پیاده نشد. رسیدم و از خواهران پرسیدم نسرین کجاست؟ گفتند در ماشین مانده است، زیر لب به خودم گفتم چه موقع است که در ماشین مانده و به سوی ماشین شتابان رفتم؛ وقتی رسیدم دیدم نسرین دستانش زیر چانه است و خون از پیشانی به سمت چانه ها روانه شده بود، اما زمانی متوجه تقدیر الهی شدم که دستان نسرین از زیر چانه جدا شد و سر این شهید به سمت زمین افتاد.
شهید افضل نحوه شهادت را نقاشی کرده بود
حاجی مطلبی به نحوه شهادت این بانوی شهید اشاره کرد و گفت: شهید افضل قبل از شهادتش یک تابلوی نقاشی از نحوه شهادت استاد مطهری ترسیم کرده بود که خون از پیشانی به سمت چانه روان شده بود و در واقع شهید افضل دوست داشت که همانند شهید مطهری به شهادت برسد که همانگونه هم شد.
پایان بخش این
مصاحبه دیدار از کسب و کار این جانباز بود که مغازه ای کوچک از مسجد و
حسینیه فاطمه الزهرا(س) شهر شیراز اجاره کرده است و به کسب و کار مشغول
است.