کد خبر: ۹۶۰۱۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۳ - ۲۰ شهريور ۱۳۹۵

بساط تنها کتاب‌فروشی سیار شیراز برچیده شد

کتاب فروش سیار گفت: مأموران سد معبر شهرداري او را وادار مي كنند تا كتابفروشي سيارش را جمع كند و برود دنبال كارش؛ اما يونس كه كارش همين كتابفروشي سيار بود بايد دنبال كدام كار برود!
به گزارش شیرازه، چند شب پیش بود که برای اولین بار با او مواجه شدم، جوانی که با یک ایده خلاقانه وسیله زیر پایش را به یک کتابفروشی سیار تبدیل کرده بود و به قول خودش «همه دار و ندارش را جمع کرده تا با خرید یک ماشین قسطی، بتواند نان حلال سر سفره زندگیاش بگذارد و به قول قدیمیها شکم زن و بچه هایش را سیر کند».

آن شب، وقتي او را در مقابل آرامگاه حضرت حافظ ديدم؛ ناخواسته به سراغش رفتم و پيشنهاد مصاحبه دادم. استقبال نكرد، دليلش را بعداً در ميان صحبت هايش فهميدم اما بالاخره قانعش كردم درباره خودش و كاري كه انجام داده، حرف بزند.

خيلي طول نكشيد تا يخ ميانمان آب شود و گفت و گويمان رنگ گرمي و صميميت بگيرد. مي گفت اسمش يونس است، يونس عسكري، از استان چهار محال و بختياري. 30 تا 35 ساله به نظر مي رسید، با لباسي ساده، سبزه رو و قدي متوسط، ته لهجه اي هم داشت كه تلاشي براي پنهان كردنش نمي كرد.

به گفته خودش چهار- پنج سالي بود كه با همكاري يك ناشر تهراني به كتابفروشي روي آورده و مي خواسته يك كار متفاوت انجام دهد و به خاطر همين، ماشيني كه با كمك ناشر پايتخت نشين به صورت اقساطي خريداري كرده را به كتابفروشي سيار تبديل كرده و به قصد ترويج فرهنگ كتاب و كتابخواني به فروش کتاب پرداخته است.
می گفت: «با اينكه تنها 2 هفته از شروع كارم گذشته اما از كار و درآمدم راضي هستم، آن قدر راضي كه ميخواهم هم قسط 500 هزار توماني ماشين را با كتابفروشي بدهم، هم اجاره خانه را و با مقدار كمي كه باقي ميماند از خجالت زن و بچه هايم دربيايم.»
اين حرفش در ابتدا برايم تعجب آور بود چرا كه يونس كتاب هايش را با 50 درصد تخفيف به مشتريانش مي فروخت و به نظر نمي رسید چيز زيادي براي خودش باقي بماند! وقتي از او درباره راز و رمز كارش و دليل تخفيف 50 درصدي فروش كتابها پرسيدم، دعايي به جان ناشر پايتخت نشين كرد و گفت: با اين ناشر از گذشته آشنايي داشته و كتاب ها را با 50 درصد تخفيف از او مي گيرد و با همين تخفيف به مشتريان مي فروشد!

يونس حرفش را با لبخندي كه نمي شد تلخ يا شيرين بودنش را در آن شب تشخيص داد، گفت: روزها اجازه كار ندارد و به همين خاطر مجبور است ساعت 10 شب تا يك بامداد به كتابفروشي بپردازد كه نهايتاً پس از پرداخت سهم ناشر، چيزي در حدود 50 هزار تومان براي خودش باقي مي ماند، يعني در بهترين حالت ماهي يك و نيم ميليون تومان كه با آن بايد هم قسط ماشينش را بدهد، هم اجاره خانه و هم هزينه هاي خانواده را ... .
يونس تأكيد كرد كه اين درآمد به اين راحتي ها هم به دست نمي آيد چرا كه مأموران سد معبر شهرداري او را وادار مي كنند تا كتابفروشي سيارش را جمع كند و برود دنبال كارش؛ اما يونس كه كارش همين كتابفروشي سيار بود بايد دنبال كدام كار برود!

او اما از اين كه مردم از ايده اش استقبال می كردند خيلي خوشحال بود و مي گفت وقتي مردم از كتابفروشي سيارش عكس و فيلم مي گرفتند تشويق مي شد تا كارش را ادامه دهد. به يونس گفتم حالا كه كارش را اين قدر دوست دارد چرا براي گرفتن مجوز اقدام نمي كند؟ انتظار نداشتم بگويد كه اقدام كرده و جوابي نگرفته، معتقد بود كه كار بدون مجوز دردسر دارد و به همين خاطر درخواست صدور مجوزش را به یکی از سازمانهای مرتبط با شهرداري ارایه داده تا بتواند به شکل قانوني به كارش ادامه دهد، اما از اين كه او را سر دوانده بودند گلايه داشت. 

سر درد دلش كه بيشتر باز شد با نااميدي گفت تنها محل درآمدش همين كتابفروشی سيار است و هزينه هاي زندگياش با همين كار تأمين مي شود. ناخواسته پلي به گذشته اش زد، گذشته اي كه شايد انتظار شنيدنش را نداشتم. يونس از بچه هاي بهبود يافته انجمن معتادان گمنام بود و مي گفت بيشتر از 3 سال است كه از اعتياد پاك شده اما گلايه داشت از اين كه جامعه زياد به او اعتماد نكرده است.

انتظاری بی نتیجه
يونس تا قبل از اين كه مأموران سد معبر شهرداري كتابفروشي سيارش را جمع كنند و به پاركينگ ببرند انتظار داشت جامعه و مسئولان او را حمايت كنند تا زندگي و كارش رونق بگيرد اما يونس، من و شايد هيچ كس ديگر تصورش را هم نمي كرد كه مورد بي مهري قرار بگيرد و كتابفروشي سيارش را به بهانه سد معبر توقيف كنند آن هم در شهري مثل شيراز که در بیشتر اوقات، ماشين هاي سيار اغذيه فروشي و ميوه فروشي فعاليت دارند و شب ها در كنار اكثر خيابان هاي اصلياش بساط دستفروشي پهن مي شود.
يونس در آخرين تماسش مي گفت هر چه التماس كرده فايده نداشته و به او گفته اند ماشينش بايد حداقل يك ماه در توقيف بماند، جريمه و هزينه پاركينگ را هم بايد بپردازد اما با كدام درآمد... ؟
اجرای قانون برای همه باشد
بدون شك به عنوان يك شهروند نميتوانم ايراد بگيرم كه چرا قانون در مورد يونس اجرا شده است، اما يك واقعيت وجود دارد و آن اين است كه اجراي قانون بايد به نفع همه جامعه تمام شود. حال سؤال اين جاست در شرايطي كه يونس به دنبال اخذ مجوز بوده و به گفته خودش با یکی از سازمان هاي مرتبط با شهرداري براي اخذ مجوز نامه نگاري كرده آيا امكان برخورد مناسب تر و بهتري وجود نداشت و آيا اساساً مشكل سد معبر با جلوگيري از فعاليت يك كتابخانه سيار كه ايده و حركتي جالب در راستاي ترويج فرهنگ كتابخواني مي توانست باشد، حل مي شود، آن هم در شرايطي كه دست فروشها و اغذيه فروش های كنار خيابان آزادانه تر كار مي كنند.
به نظر ميرسد مسئولان بايد در راستاي ساماندهي فعاليتهاي اين چنيني گام بردارند و با برخوردهای سلبی، زمینه بازگشت افراد به شرایطی که میتواند معضلات بیشتری را برای جامعه رقم بزند، فراهم نکنند.

باید امیدوار بود که مسئولان شرایطی را فراهم کنند که ایده های تازه به عنوان الگو در جامعه مطرح شوند نه درس عبرت. بدون شک افرادی مانند یونس که خود را از دام اعتیاد رها کرده اند نیازمند دامانی سرشار از حمایت و ملاطفت هستند نه برخوردهایی که می تواند سرنوشت زندگی آنها را دچار دگرگونی کند.



منبع: خبرجنوب
نظرات بینندگان
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
شنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۵
0
آقای شیرازه. عکسسسسسسسسسسسسس بذار لطفا عکسسسسسسسسسسسسس
این هزززززززززززاررررررررررر باااااااااااااررررررررررررر