بالاخره نوبتم شد. یک عراقی شماره م را صدا زد و بعد هم بردم اتاق بازجویی. دست ها و چشم هام را باز کردند. یک نفر که انگار بازجو بود، پشت یک میز بزرگ نشسته بود. چند نفر هم دور میز ایستاده بودند. یکی شان باتوم دستش بود. آن که پشت میز نشسته بود، اسمم را پرسید؛ به عربی. یکی به فارسی ترجمه کرد. یک دفعه به ذهنم رسید بگویم: «من ترکم، فارسی بیل میرم.»
کد خبر: ۴۷۵۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۴