نیروهای بعثی مستقر در هدف پنجم نیز پس از مدتی مقاومت زیرپوشهای سفید خود را به نشانه تسلیم درآوردند. تکاوران غیور بدون فوت وقت، در هدف پنجم مستقر شدند و ما هم بدون معطلی آتش خود را بر روی هدف ششم منتقل کردیم.
کد خبر: ۴۸۶۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۶
عراقیها حتی به درجهدارها، سرهنگها و تیمسارهای خودشان هم رحم نمیکردند، مخصوصاً اگر در جبهه اشتباهی مرتکب میشدند، آنها را برهنه میکردند و به سربازها دستور میدادند تا کتکشان بزنند.
کد خبر: ۴۸۶۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
صدای چند نفر بلند شد: «بابا کجا می ری؟ مگر آتش را نمی بینی؟ همین جا نماز بخوان» در همان حال بالا آمدن گفتم: « من نمی دانم شما چه طوری این جا نماز می خوانید. من باید بیرون کانال نماز بخوانم»
کد خبر: ۴۸۶۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
او که سربازی برای رژیم ستمشاهی را ناصواب میدانست از سربازی گریخته و برای دیدار حضرت امام خمینی(ره) راهی عراق میشود؛ اما در مرز دستگیر و به مدت شش ماه زندانی و شکنجه میشود.
کد خبر: ۴۸۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۴
همین که درها را بر اسرا قفل میکردند و اسیر قبول میکرد اسیر شده است، رویاهایی که در زمان کوتاه انتقال از جبهه به اردوگاه هر لحظه او را مشغول خود میساخت از بین میرفتند.
کد خبر: ۴۸۵۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۴
با کمال تعجب مشاهده شد که همه اسرا که تخلیه شده و حدود 200 نفر بودند خود را سرباز معرفی کردند و این غیر طبیعی و باورنکردنی بود. چطور بود که از بین آن همه اسیر یک نفر درجهدار و سکاندار نباشد.
کد خبر: ۴۸۵۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۳
رابط خبریمان در برف و کولاک کردستان ۲۰ کیلومتر را با قاطر به مقر سپاه آمده بود تا بگوید ضدانقلاب در نزدیکی روستایشان کمین زده است؛ او میگفت: «این کاک عباس شما آن قدر به من خوبی کرده که حاضرم در این راه جان بدهم».
کد خبر: ۴۸۵۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۳
فرمانده سپاه قدس گفت: شهادت سردار جمالی هم به تاسی از امام حسین (ع) همراه با معرفت و بصیرت بود.
کد خبر: ۴۸۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۳
نیروهای با تجربه او را زیر نظر داشتند که مبادا کلکی در کارش باشد. شبی یکی از بچهها بیدار بوده، میبیند عیدی آرام و بیصدا بلند شد و هر چه مهر نماز در آسایشگاه بود همه را در سطل ادرار ریخت.
کد خبر: ۴۸۴۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۰
شهید بروجردی نقل میکرد بچه بودم. وضعیت مالی خوبی نداشتیم. همه بچهها لباسهای تمیز و نو داشتند اما ما امکاناتی نداشتیم. به مادر گفتم کفش و کلاه و لباس میخواهم اما مادرم در تنگنا بود و نپذیرفت.
کد خبر: ۴۸۴۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۰
در آن روزهای شوم سالِ 61 هجری، که فرزندانِ «حسین بن علی(صلوات الله علیه)» با دستانِ غل و زنجیر شده، بر «یزید» وارد شدند، چه کسی تصور می کرد، شیعیان آن امام، 1300 سال بعد، مسلحانه وارد این مسجد شوند و در آن نماز جماعت به پا دارند؟
کد خبر: ۴۸۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۹
قبل از عملیات کربلای یک در سال ۶۵ بود یک روز پس از استراحت کوتاه که از شناسایی شب قبل برگشته بودیم، دیدم شهید خیرآبادی تنهایی به سمت سنگری که کمی از خط مقدم فاصله داشت میرفت و پس از ساعتی برمیگردد.
کد خبر: ۴۸۲۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۷
در زمان تقسیم نیروها در دوکوهه به دو تن از دانشآموزان میگویند: «آشپزخانه میروید یا تعاون؟» این دو دانشآموز هم به خیال اینکه تعاون جبهه، همان تعاونی مدرسه است، میگویند: «به قسمت تعاون میرویم».
کد خبر: ۴۸۱۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۶
نونی اول که به نونی صفر هم مشهور بود، چون در ابتدای کانال ماهی قرار داشت و یکی از پنج ضلعیهای معروف به حساب میآمد از بقیه نونیها وسیعتر و پیچیدهتر بود.
کد خبر: ۴۸۱۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۶
فرمانده گفت: امروز طاهر مؤذن شصت کیلویی روی شکم شما میپره، ولی شما باید اونقدر آماده باشید که عراقیهای صد و بیست کیلویی را هم تحمل کنید.
کد خبر: ۴۷۹۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۲
آن چه خواهید دید، گردش چند دقیقه ای چشم شیشه ای در یک میدان حقیقی کارزار است. تنها چند دقیقه از روزهای خون و حماسه، در سال های دفاع مقدس، که شجاعت یک فیلم بردار، ماندگارشان کرده است:
کد خبر: ۴۷۹۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۲
یکی از تانکهای عراقی تکتک قایقها را زد. همه فریاد زدیم: «کسی نیست حساب اون تانک لعنتی رو برسه!؟» به خدر گفتم: «ببینم چی کار میتونی بکنی!» خدر آر.پی.جی را برداشت و گفت: «اگه جنازهم برنگشت سلامم رو به مادرم برسونین.»
کد خبر: ۴۷۸۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۱
حال که صدام تصمیم گرفته بود با شاه وارد مذاکره شود، میتوانست به امید دیرین خویش در زمینه خرید سلاحهای نوین جامه عمل بپوشاند. او در سوم مارس 1975 سفری کاملاً محرمانه به پاریس داشت و با شیراک و ژیسکاردستن دیدار کرد.
کد خبر: ۴۷۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۱
قبل از اینکه پرواز کنم، چشمانم با وحشت روی تابلوی سبزرنگ بزرگی که چند متر بالاتر از در پادگان قرار داشت و روی آن با حروف عربی نوشته شده بود دوباره میخکوب ماند و بر وحشتم افزوده شد.
کد خبر: ۴۷۸۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۱۱
در حین تفحص بودیم که سرباز جوان عراقی که پدرش در جنگ تحمیلی کشته شده بود، از بقیه فاصله گرفت؛ او در کانالها بالای سر بچههای تفحص میرفت، مینشست؛ وقتی بالای سر تعدادی از شهدای ما رسید، برایشان مداحی کرد.
کد خبر: ۴۷۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۹