چاپ عکسهایی از نماز جماعتهایی که به امامت صدام برگزار میشد، بهانه خوبی برای ما بود که به فرماندههان اردوگاه بگوییم اگر نماز جماعت بد است، چرا صدام میخواند.
کد خبر: ۵۰۱۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۲۴
آنان که ایمان آوردند واز وطن خود هجرت گزیدند ودر راه خدا با مال وجانشان جهاد کردند.
کد خبر: ۵۰۰۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۲۲
فرمانده گردان امام سجاد (ع) لشکر 10 سیدالشهدا (ع) خاطرات خود را پس از سالها از عملیات غرورآفرین کربلای 5 تشریح و نحوه شهادت شهیدان ابوالفضل خوشاخلاق،علیرضا آملی و غلام کیانپور را بیان کرد.
کد خبر: ۴۹۹۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
من در دو سه عمليات واقعا از خدا مي خواستم كه پايان عمر من همين مقطع باشد. يكي همين عمليات كربلاي 5 بود. خصوصا وقتي خبر شهادت شهيد ميرحسيني را شنيدم.
کد خبر: ۴۹۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
مجید برای آخرین بار، که به مشهد آمد، تعریف کرد که در یکی از مأموریتهای گشتی، به همراه بقیهی دوستان در حالی که به شدت خسته بوده اند، به داخل چادری برای استراحت میروند و در کنار چند نفر از نیروهایی که خواب بوده اند، میخوابند.
کد خبر: ۴۹۸۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۱۸
در حالی که طبق معمول نگاهش به جلو بود میگفت: «برای از بین بردن تانکهای دشمن و زرهپوشهای آنها، نیازی به موشک ضد زره نمیبینم! با «آر.پی.جی» بهتر و مقرون به صرفهتر است. من «آر.پی.جی» را به موشک ضد زره ترجیح میدهم ...!!».
کد خبر: ۴۹۶۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۱۶
برشی داستانی از آخرین لحظات زندگی شهید تندگویان
فریاد محمدمهدی دوباره از خواب بیدارم میکند. درد از مچ دستهای ورم کرده و کبودم آوار میشود روی سرم. چهره سیاه و ناپیدایی بالای سرم نمایان شده است.
کد خبر: ۴۹۴۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۱۱
مهرداد همیشه بین ما چند نفر برای این که بچهها را به سمت خانهی خودشان سوق بدهد، پیشتاز بود. خانهشان پاتوق دائمی بود. مهرداد تک پسر خانواده و قهرمان وزنهبرداری بود.
کد خبر: ۴۹۳۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۹
یکی از خدمات ارتباطی در نظر گرفته شده برای رزمندگان در جبههها، که به علت سرعت انتقال پیام به تمام نقاط دور و نزدیک کشور مورد استقبال آنها قرار میگرفت، استفاده از تلگراف صلواتی بود.
کد خبر: ۴۹۳۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۹
عکسی که مشاهده می کنید، احتمالا در سال های اولیه جنگ گرفته شده است. تنها در آن مقطع زمانی بود که اسلحه "G3"، معروف به "ژ ۳" بیشتر از " آکا-۴۷" یا همان "کلاشینکف" در اختیار بسیجیان بود.
کد خبر: ۴۹۲۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
همیشه به فکر «حبیب» بودم که شب عملیات با این سن کم چه خواهد کرد؛ بعداً از بچهها شنیدم که در پیشروی رشادتهای زیادی داشته اما پس از عقبنشینی کسی او را ندیده است.
کد خبر: ۴۹۲۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۷
وقتی داوود را با عکسها رادیولوژیاش به بیمارستان موصل برده و به جراح معالج نشان دادند او با عصبانیت داد زده بود که: «مگر دیوانه شدهاید؟ غیر ممکن است که این عکسها مربوط به داوود باشد!»
کد خبر: ۴۹۲۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۷
در عملیات «کربلای 4» لب خاکریز نشسته بودم، نگاه کردم، فرمانده گردان چشمش را به چشم من دوخت، او با این نگاهش میخواست از من کسب تکلیف کند که چه کار کنم.
کد خبر: ۴۹۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۷
گروهی می گفتند: انقلاب توفان است و انسان عاقل در توفان، چشم و دهان خود را بسته و گوشه ای پناه می گیرد و زمانی که توفان خوابید ظاهر می شود ولی او این را باور نداشت و بدون هیچ ترسی به دل توفان زد.
کد خبر: ۴۹۱۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۴
به جرأت میتوان گفت تاثیرگذارترین فرد فرهنگی در منطقه نظامآباد تا به امروز او بوده است. تعداد زیادی از شاگردانش به شهادت رسیدند و آنها که ماندند اکثرا افرادی هستند که در مشاغل فرهنگی و مهم در حال خدمتند.
کد خبر: ۴۹۱۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۴
دقایقی نگذشته بود که هلیکوپترها را به وضوح دیدیم و مطمئن شدیم آنها مربوط به ارتش آمریکا هستند اما چون نمیخواستیم آغازکننده درگیری باشیم، و مأموریت ما حفاظت و گشتزنی در آبهای خودمان بود عکسالعملی نشان ندادیم.
کد خبر: ۴۹۱۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۴
مهدی وقتی شهید شد چند روز به ولادت حضرت مهدی(ع) مانده بود و نزدیک بود ۲۱ سالش تموم بشه. سلام بر ۱۵ فروردین ۱۳۴۶ که به دنیا آمد و سلام بر ۱۰ فروردین ۶۷ و یازدهم ماه شعبان که به لقای پروردگار رفت.
کد خبر: ۴۹۰۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۴
به یاد فرمانده شهید تیپ مصباحالهدی
خدایا! برای من سخت است که ابی عبدالله با تن بی سر به شهادت برسد و من سر در بدن داشته باشم.صبح همان روز شهادتش نیز در جمع یارانش اعلام می کند: دوستان دیشب خواب دیده ام امروز بدون سر به شهادت می رسم.
کد خبر: ۴۹۰۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۳
همسر خلبان شهید «حمیدرضا سهیلیان» میگوید: شهید کشوری و شهید سهیلیان به نجاری علاقه داشتند؛ وقتی این دو خلبان وسیله چوبی میساختند یکدیگر را دعوت به دیدن کار هنریشان میکردند.
کد خبر: ۴۸۹۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
هوا خیلی سرد بود؛ باید دیوار را میساختیم؛ نگرانم بودم که نکند عبدالحسین هم کار را نیمه تمام رها کند؛ او لبخندی زد دست گذاشت روی شانهام و گفت: «ناراحت نباش، به امید خدا کار اون رو هم میکنم».
کد خبر: ۴۸۹۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۰/۰۱