تحیر در نظام تحلیلی و رسانهای غرب
به گزارش شیرازه، روزنامه «جوان» در یادداشتی از «عباس حاجینجاری» نوشت:
در میان حوادث سالهای اخیر هیچ پدیدهای را نمیتوان یافت که مانند حادثه درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی رسانههای غربی را به پراکندهگویی واداشته باشد، این مواضع به همان میزان که میتواند ناشی از غافلگیری آنها از انتشار خبر درگذشت آقای هاشمی باشد، ناشی از برآوردها و پیشبینیهایی است که آنها برای آینده سیاسی کشور و به ویژه در پیش بودن انتخابات آینده ریاست جمهوری در اردیبهشت 1396، داشته و دارند.
آنها که به رغم نابهنگامی خبر اولین راهبرد خود را بر ایجاد یک شکاف و انشقاق در مراسم تشییع متمرکز کرده بودند، اولین شوک را روز سهشنبه 21 دیماه متحمل شدند. فراخوان بعضی از بازماندگان فتنه برای کشاندن عوامل میدانی به خیابانها برای تبدیل مراسم تشییع به یک صحنه قدرتنمایی که با بازتاب گستردهای در شبکههای مجازی و ... همراه بود، دستگاه رسانهای بیگانه را به بسترسازی برای این صحنه کشاند، به گونهای که بیبیسی در شب مراسم تشییع میگوید: «مشکل عمدهای که وجود دارد و مسئله است، اول اینکه در تشییع جنازه چه اتفاقی رخ خواهد داد، چون کنترل این جمعیت سخت است و مسئله دوم بحث درگذشت مشکوک ایشان است»، اما حضور هوشیارانه و فراگیر مردم که نماد اصلی آن ناکام گداشتن این خط انشقاق بود، آنها را در گام اول ناکام گذاشت و این در حالی بود که معدود بازماندگان و هواداران فتنه که متأثر از این فراخوان به صحنه آمده بودند و حتی تلاش داشتند در خارج از محیط دانشگاه در میان مردم و حتی در هنگام نماز اخلال ایجاد کرده و مؤمنین را از ادامه نماز بازدارند، ناکام ماندند و حتی نتوانستند گزارشی درخور برای انعکاس در رسانههای اربابان انگلیسی و امریکایی خود فراهم کنند. عملکرد این طیف دقیقاً تکرار همان حرکاتی بود که در آخرین باری که آقای هاشمی رفسنجانی برای قرائت خطبه نماز جمعه آمده بودند به صحنه آمده و در آن زمان با ایستادن با کفش به نماز و بعضی هم با اخلال در نماز نمازگزاران عملاً نشان دادند که آمدنشان به نماز جمعه در 26 تیر 88 همانند آمدن به مراسم تشییع در 21 دی 95 نه تکریم آقای هاشمی که سوءاستفاده از فضای موجود برای عرض اندام و تکرار فتنه 88 است.
اما مواضع بعدی رسانههای بیگانه و متأثر از مواضع و دیدگاههای فراریان بیرونی و حامیان داخلی در دو جهت استمرار یافته است، بخشی از آنان که متأثر از حضور منطقی و هوشیارانه مردم، عملاً از استفاده ابزاری از یاد آقای هاشمی برای آینده ناامید شدهاند، با بازخوانی عملکرد و اقدامات دولت سازندگی در دهه 70 ضمن نقد سیاستهای اقتصادی که منجر به توسعه شکافهای اجتماعی در کشور شد، به برخی پدیدهها نظیر موضوع قتلهای زنجیرهای و نوع برخورد با امثال عزتالله سحابی و ... به نقد سیاستهای امنیتی دولت آقای هاشمی پرداختند. رادیو ضد انقلابی زمانه در مطلبی در این زمینه مینویسد: «هیچ کس بخشهای خونین کارنامه هاشمی رفسنجانی را نفی نمیکند پس علت ستایش او چیست؟ اگر برای «پیشرفت رفرم» باید بر جنایتها چشم پوشید، ارزشهای دمکراتیک را بیبها کرد و به تقدیس دیکتاتورها پرداخت، پس بفرمایید این گوی و این میدان،اما لطفاً نگویید این «رفرم» چیزی بیشتر از آن خواهد بود که «عالیجناب سرخپوش» قهرمانش باشد.»
اما طیف دوم که متأثر از عملکرد دولت آقای روحانی در سه سال اخیر آیندهای برای جریان اصلاحات و اعتدال نمیبینند و از قبل به ایفای نقش آقای هاشمی همچون انتخابات 92 امید بسته بودند، تلاش دارند از هر طریق ممکن موضوع درگذشت آقای هاشمی را به سرمایهای اجتماعی برای انتخابات آینده تبدیل کنند که مروری بر برخی از گزارههای آنها نشاندهنده تلاش برای استفاده ابزاری از این واقعه است.
ـ روزنامه شرق در تحلیلی در این زمینه اولین ناجوانمردی را در حق حمایتهای گذشته آقای هاشمی از اصلاحطلبان روا داشته و مینویسد: هاشمی برای اصلاحطلبان تکیهگاهی «عاطفی» بود تا قدرتی واقعی و از فقدان او میتوانند قدرتی نمادین بسازند که جای پایشان را در قدرت محکم کنند.»
ـ مظلومنمایی و القای حس یأس و ترس از آنچه که بعد از آقای هاشمی بر سر برخی طیفها و جناحهای سیاسی خواهد آمد، خط دیگر این رسانهها است، این طیف تلاش دارد درگذشت آقای هاشمی را مصادف با پایان برخی آرمانهای سیاسی که در کشور دنبال میکردند، قلمداد کند. نیویورک تایمز در تحلیلی در این زمینه مینویسد: با درگذشت آیتالله هاشمی جناحهای سیاسی ایران بلافاصله درک کردند که عرصه بر اصلاحطلبان تنگتر خواهد شد و قدرت مانور آنان به شکل قابل توجهی کاهش خواهد یافت. خبر درگذشت برای کسانی که خواستار بهبود روابط با غرب بودند، بسیار ناگوار بود، همه تحلیلگران سیاسی متفقالقول در ایران و خارج از کشور بر این باورند که چهره جایگزینی برای پر کردن خلأ ناشی از فقدان او وجود ندارد، اکنون موضع اصلاحطلبان میتواند تضعیف شود، در حال حاضر بسیاری درباره بروز رادیکالیسم مذهبی (؟!) از سوی تندروها در ایران هشدار میدهند. این رسانه امریکایی سپس در امتداد خط ایجاد تقابل و دو قطبی در داخل، این سؤال را مطرح میکند که آیا آنها در صدد اعمال نفود در انتخابات بعدی خواهند بود؟ رویترز هم در امتداد همین خط خبری از خبر درگذشت آقای هاشمی به عنوان توفانی برای اصلاحطلبان یاد کرده و مینویسد: او یکی از پایههای انقلاب اسلامی ایران بود، سیاستهای مدنظر وی آزادسازی اقتصادی، بهبود در روابط با غرب و تقویت نهادهای انتخابی اجرایی بود این موضوع خواسته اکثر ایرانیان بود، اما تندروها با آن مخالف بودند!
محور دیگر این فضاسازی رسانهای به آلترناتیوسازی برای آینده باز میگردد. بیبیسی در تحلیلی در این زمینه مینویسد: بخش دیگری از اهمیت مرگ آقای رفسنجانی به تلاشی مربوط است که خواه ناخواه برای پر کردن جایگاه او در خواهد گرفت. در شرایط کنونی به نظر میرسد که حسن روحانی تنها گزینه محتمل برای به فرجام رساندن چنین تلاشی باشد، اما آیا مخالفان رویکرد یک دهه گذشته اکبر هاشمی رفسنجانی و حلقه نزدیکان به او، مرگ وی را بهترین فرصت برای محو بنیادین چنین جایگاهی قلمداد نخواهند کرد؟ بیبیسی سپس برای نتیجهگیری یادآوری شود که اکنون به شکلی غیر منتظره بر ابعاد اهمیت انتخابات ریاست جمهوری سال آینده افزوده شد، و این اهمیت مضاعف میتواند همزمان بر شدت درگیریها، برخوردها و حذفهای تازه بیفزاید. روزنامه شرق نیز در همین راستا مینویسد: روحانی بهترین کسی است که میتواند حامل سرمایه اجتماعی ناشی از درگذشت آقای هاشمی باشد، به خصوص که فضای کشور تا دو ماه دیگر انتخاباتی میشود.
انتهای پیام/