ایسنا نوشت: شاید روزی دست این چنین تمناها در خیایان و کوچه و معابر بلند میشد اما امروز عدهای برای اثبات تنگدستی خود به شواهد و مستندات پزشکی و... روی آورده و از عابران تقاضای توجه و دلسوزی میکنند، دستهایی که در مقابل مخاطبانی با عکسالعملها و واکنشهای متفاوت به گدایی دراز میشوند و .... نمودهایی از این معضل و درد اجتماعی هستند که بارها و بارها آنها را از نظر گذراندهایم.
عکسالعلمها در مقابل این پدیده نیز بسیار متفاوتاند. از بی اعتنایی و بی توجهی گرفته، تا خشونت و پرخاش و یا اعتماد به نیاز شخص متکدی و دادن مبلغی پول. اما آن چه در درمان این درد اجتماعی مهم به نظر میرسد اتخاذ راهکارهایی است که به جای درمان مقطعی، تا حدود زیادی آن را از چهره اجتماع کمرنگ و محو کرده و آن را به صورت عمیق مورد درمان قرار دهد.
اولین ساعتهای صبح، به دروازه اصفهان میرسیم، نقطهای پرازدحام که همیشه دستهایی برای گدایی در دو سمت پیادهروهایش به پیشگاه عابران دراز است؛ خیلیها هنوز کمک به گدا را دادن صدقه میدانند و بسیاری هم دلشان در مقابل آن هم عجز و لابه و سماجت متکدیانی که تمام گروههای سنی را در بر میگیرند، تاب مقاومت نمیآورد و دست به جیب میشوند.
گدایی سالهاست مسیر ترقی! را طی کرده و تنها محدود به دراز کردن دست و طلب کمک نمیشود، حالا متکدیانی را میتوان دید که با لباسهای تمیز عابران را نشان میکنند؛ یا آنهایی که به بهانه فروش یک کالا، از آدامس گرفته تا جوراب و ... با زبانی پر از خواهش و تمنا، گدایی میکنند. کودکان فال فروش و آنهایی که اسفند دود میکنند هم به این جمع باید افزود.
دروازه اصفهان، گدایی سن و سال تابعیت نمیشناسد، ایرانی و غیرایرانی، کودک و بزرگسال، زن و مرد و فارسی و غیر فارسی را میتوان یافت و چه بسیارند آنهایی که حالا محل کاسبیشان سرقفلی دارد!!.
گوشهای از خیابان تحریر خانمی با صورتی سوخته و پر از چین و چروک جایی دنج کز کرده و دستهای پر چین و چروکش را مقابل رهگذران ثابت نگه داشته و بی کلام، کمک طلب میکرد؛ سلامم را با تردید و به آرامی جواب داد.
میگویم: مادر چرا صورتت را پوشاندی؟
پراز خشم نگاهم کرد و با عصبانیت میگوید: برو رد کارت!
اسکناس پانصد تومانی را به سمتش دراز میکنم او زیر دستم میزند و میگوید: انگار تو گداتری!!
کنارش مینشینم، تقاضایش زیاد است، هم پول هم صبحانه، بیسکویت و آب میوه برایش میخرم و او با اشتها میخورد، اما میگوید: چرا نمیروی، خدا خیرت بدهد، برایت دعا میکنم.
میگویم: انگار که خیلی وقته اینجا هستی؟ مغازه دارها می شناسنت.
میگوید: مفتش هستی یا فضول و رو میگرداند و به خدا گلایه می کند که اول صبح گیر چه آدمی افتاده است؟!
میخندم و آدامسی تعارفش میکنم، همراه با نرم شدن آدامس در دهانش، نرم می شود و با آهی بلند شروع میکند؛ منیژه نام دارد و سالهاست گدایی میکند؛ شغلش همین است، از گذشته دور که برای اربابی کار میکرد و او را هر صبح جایی از شهر مینشاند تا حالا که برای خودش کار میکند.
منیژه بعد از سالها، ارباب بد دهن و بد اخلاقش را ترک کرده و به تدریج خودکفا میشود!! او که گدایی را از فسا شروع کرده بود، راهی شیراز میشود و ساکن نقطهای که هنوز هم در آنجا زندگی و کار میکند!.
میگوید: اجاره یک اتاق ۳۰ متری و خرج خورد و خوراکم را از همین راه در میآورم، مردم هم هنوز مهربان و خوب هستند؛ پتو برایم میآورند، غذا هم میآورند، پول هم میدهند؛ صبح میآیم و آخر شب میروم؛ آزاری برای کسی ندارم.
خانهاش را به هیچ کس نشان نداده است و قصدی هم برای این کار ندارد؛ منیژه کارش را دوست دارد! کاری که بدون زحمت به اندازه یک کارمند درآمد داشته و زندگیش را تاحالا گذرانده....
منیژه و امثال او داستان تکراری هر روز بسیاری از متکدیان شیراز است از کسانی که یا بی هویتی را از ابتدای تولد داشتند یا بد روزگار آنها را به این سمت سوق داده است؛ آدمهایی که حالا بسیاری از آنها درآمدشان آنقدری هست که سرمایهگذاری هم میکنند.
از دروازه اصفهان تا میدان نمازی را به سیر و سیاحت متکدیان طی میکنم، همه جا هستند، زنان و مردانی که نسخههای چروک و چرک مرده به دست، به دنبال خریدن ترحم عابران هستند، مردی که دو پای نداشتهاش را مستمسک گدایی کرده است و جوانی که پسری را روی پا خوابانده و با نگاه مظلومی که حواله زمین کرده، شفقت مردم را انتظار میکشند.
یکی از کسبه خیابان زند، پیرمردی را نشان میدهد که روی ویلچر نشسته و وزنهای هم مقابلش گذاشته است و میگوید: باور کن درآمدش از ما بیشتر است؛ نه مالیات میدهد نه عوارض؛ شایع شده که از راه همین گدایی، ساختمان سازی دارد!.
سراغ پیرمرد که میروم، ابتدا با لبخند پذیرایم میشود و میگوید یک کمکی به این پیرمرد علیل بکن! اما وقتی از او در مورد کسب و کارش میپرسم، تلخ میشود و به تندی به سمت دیگری میرود.
زن جوانی که به همراه یک مرد، کنار خیابان ایستاده است، با ناراحتی و تندی برخورد میکند و در حالیکه بلند میگوید: اگر چاره داشتیم که گدایی نمیکردیم، مگر فضولی به تو چه؛ همراه مرد که کودکی خواب را در بغل دارد دور میشوند.
اکثر گداهای خیابان زند، شناسنامه دار هستند، مردان و زنان و کودکانی که شاید بارها توسط متولیان امر بازداشت شده و حتی از شیراز اخراج شده اند اما باز هم مقصدی بهتر از شیراز نمیشناسند؛ شهری که به واسطه حضور مسافران فراوانش، محلی مناسب برای آنها به شمار میرود.... داستان گدایان در شیراز سریالی طولانی و دنباله دار است که پایانش را باید با دقت و برنامه ریزی، رقم زد.
معاون اجرایی و خدمات شهری شهرداری شیراز در گفتوگو با ایسنا، ضمن تاکید براینکه تکدی گری یک آسیب جدی و معضلی نگران کننده در ابعاد مختلف است، گفت: در این پدیده گروههای مختلفی وجود دارند.عدهای تکدی گری شغل ثابت و دائمی آنهاست.عدهای بالاسری دارند و سر چهار راهها پیاده و شبها هم آنها را جمع میکنند و عدهای هم معتاد متجاهرند که برای تامین مواد خود به این کار روی آوردهاند.
محمدرضا محمدحسنپور ادامه داد: عدهای محدود هم به دلیل مشکلات اقتصادی گدایی میکنند که البته تعداد آنها انگشت شمار است، چرا که افراد این چنینی کرامت خود را حفظ میکنند.
وی عمده ترین دلیل پدیده تکدی گری در شهر شیراز را مهربانی و دلسوزی مردم این کلانشهر دانست که دست کسی که جلویشان دست دراز کند را پس نمیزنند، در حالیکه این کار کمک نیست و به یک معضل اجتماعی دامن میزنند.
معاون اجرایی و خدمات شهری شهرداری شیراز، وجود اتباع بیگانه که غالب انها غیرمجاز هستند و زن وبچه هایشان در سطح شهر مشغول تکدی گری هستند را از دیگر دلایلی عنوان کرد که تکدی گری در این شهر رواج یافته است.
محمد حسنپور اضافه کرد: حتی از استانهای همجوار و استانهای دورتر مثل سیستان و بلوچستان هم شاهد حضور کسانی هستیم که شهر شیراز را نقطهای امن برای گدایی میدانند.
وی اظهار کرد: طرحی در مجموعه اداره پیشگیری از آسیبهای شهرداری شیراز در حال تهیه و تدوین است که متعاقب با اجرای آن در آیندهای نزدیک شاهد ساماندهی و مدیریت این مهم خواهیم بود. البته شهرداری به تنهایی توان حل این معضل را ندارد و همه دستگاهها باید کمک کنند تا در یک پروسه زمانی مشخص معضل به حداقل برسد.
محمدحسنپور با تاکید بر اینکه اراده ما بر جمع آوری تکدی گران از سطح شهر است، چرا که جای تاسف دارد برای کلانشهری مانند شیراز و ویژگیهای منحصر به فرد آن که جای پرورش تکدی گرایان باشد، گفت: در این طرح تکدی گران به گروههای مختلفی دسته بندی شده و با برگرفته از تجربه خوب و موفق شهر تبریز در ساماندهی این موضوع، تلاش خواهد شد تا طرح مطلوبی نیز در این کلانشهر اجرایی شود.
شیوههای جدید تکدی گری در پوششهای مختلف، از بیمار گرفته تا در راه مانده یا فروشندگان خردسال اقلام مختلف، روند را برای مقابله صحیح و قانونی با متکدیانی که اقدامشان مجرمانه محسوب میشود، دشوار کرده است.
هر روز بر شمار کودکانی که به دنبال کسب درآمد از راه خرید ترحم مردم هستند، افزوده میشود؛ کودکانی که با تجمع در نقاط پر ازدحام و مراکز فروش و فروشگاههای تهیه و توزیع مواد غذایی، سراغ مشتریان خوش پوش و به ظاهر پولدار میروند و تمنای یک وعده غذا را مطرح میکنند؛ کودکانی که آخر شب، خوراکیهایی را که از این راه جمع کرده اند را بین خود تقسیم کرده و به خانه میروند!! کودکانی که بسیاری از آنها نه تنها شیرازی، که ایرانی هم نیستند؛ بسیاری از آنها شناسنامه هم ندارند و .....
در این میان هستند مغازه دارانی که خوراکیهای بسته بندی شده نظیر پفک و بیسکویت و نکتاری که مردم از سر ترحم برای این کودکان میخرند را از آنان با قیمتی بسیار کمتر خریداری کرده و به ویترینهایشان باز میگردانند.... این روزها خیلیها در رواج گدایی و رونق کار گدایان همراهی میکنند، از مردمی که برای انجام خیری، پولی به گدا میدهند تا آنهایی که به هر شکل، حامی آنها هستند.
در جامعه گدایی به عنوان یک راهکار کسب درآمد آسان همواره وجود داشته و دارد؛ نبود برنامه ریزی دقیق و مستمر برای مواجهه با متکدیان، نگاه غیر مجرمانه به گدایی و بروز مشکلات اقتصادی و روند مستمر مهاجرت به سمت شهرهای بزرگ و .... شاید از عوامل مهمی باشد که مقابله با گدایی را به نتیجه نمیرساند.
انتهای پیام/