حضرت قاسم پا در رکاب امام زمان خویش
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه، روز ششم محرم در فرهنگ شیعی به عنوان روز حضرت قاسم بن الحسن(ع) نامگذاری شده است. از این رو در این مطلب به بیان زوایایی از حضور این نوجوان دلیر در کربلا پرداخته ایم.
هنگامی که در شب عاشورا امام حسین(ع)، اصحاب و یارانش را گرد
آورد و ضمن سخنانی، بیعت خود را از آنها برداشت و از آنان خواست تا شب را محمل خود
قرار داده و جان خود را نجات دهند، هر یک از اصحاب و یاران آن حضرت(ع) به پا
خاستند و ضمن پافشاری بر بیعت خود سخنانی را بیان داشتند.
پس از پایان سخنان یاران، امام(ع) فرمود: «به درستی که من فردا کشته خواهم شد و تمامی شما که همراه من هستید نیز کشته خواهید شد.» اصحاب حضرت(ع) گفتند: «الحمدلله الذی أکرمنا بنصرتک و شرفنا بالقتل معک أولا ترضی ان نکون معک فی درجتک یا ابن بنت رسول الله؛ خدا را شکر که ما را به یاری تو عزت بخشید و ما را به واسطهی شهادت همراه شما شرف بخشید؛ ای پسر دختر رسول خدا(ص) آیا راضی نمی شوید که ما نیز با شما در یک درجه از بهشت باشیم.» پس امام(ع) به آنان ملاطفت کرده و برایشان دعای خیر کرد.
در این هنگام برادرزاده اش « قاسم بن حسن(ع)» برخاست و گفت: «آیا من هم کشته خواهم شد». پس امام(ع) از باب دلسوزی به او فرمود: «ای پسر برادرم! مرگ در نزد تو چگونه است؟» گفت: «یا عم احلی من العسل؛ ای عمو مرگ در نزدم شیرین تر از عسل است.»
امام(ع) فرمود: «عمو به فدای تو باد؛ بله به خدا قسم مرگ شیرین است. آری تو نیز کشته خواهی شد آن هم پس از رنجی سخت، و پسرم عبدالله[رضیع] نیز کشته خواهد شد.«
قاسم گفت: «ای عمو! مگر لشکر دشمن به خیمه ها هم حمله می کنند که عبدالله شیرخوار هم شهید می شود؟»
امام(ع) فرمود: «عمو به فدایت؛ عبدالله زمانی کشته خواهد شد که دهانم از شدت عطش خشک شود و به خیمه ها آمده آب یا شیر طلب کنم و چیزی نیابم، فرزندم عبدالله را طلب می کنم تا از رطوبت دهانش بنوشم، چون او را نزد من آورند قبل از آنکه لبانم را بر دهان او بگذارم، شقاوت پیشه ای از لشکریان دشمن، گلوی فرزند شیرخوارم را با تیر می درد و خونش بر روی دستانم جاری می شود، در آن هنگام دست به آسمان بلند کرده از خداوند طلب صبر و بردباری می نمایم و به ثواب مصیبت او دل می بندم، در این حال نیزه های دشمن مرا به سوی خود خواهد خواند و آتش از خندق پشت خیمه ها زبانه خواهد کشید و من بر آنها حمله خواهم کرد و آن لحظه، تلخ ترین لحظه دنیاست و آنچه خدا خواهد، واقع خواهد شد.»
یاران امام(ع) همگی با شنیدن این سخنان گریستند و بانگ شیون و زاری از خیمه ها بلند شد.
قاسم در حالی که نوجوانی نابالغ بود در روز عاشورا و پس از شهادت برادرش «ابوبکر»، نزد عمویش ابا عبدالله الحسین(ع) رفت و از ایشان اذن میدان طلبید. امام(ع) با دیدن قاسم او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریستن کردند، در این هنگام قاسم از امام(ع) اذن میدان طلبید؛ اما امام(ع) به سبب سن و سال کمش به او اجازه نفرمود. قاسم پیوسته اصرار می کرد تا اینکه سرانجام توانست از امام(ع) اذن میدان بگیرد.
قاسم در حالی که اشک بر گونه هایش جاری بود و این رجز را می خواند: «به درستی که منم قاسم از نسل علی(ع)؛ ما و اهل الله سزاوارتریم به پیامبر(ص)، از شمر ذیالجوشن و یا از آن ولد الزنا»
مردان اهلبیت امام حسین(ع) یکی بعداز دیگری به میدان جنگ میرفتند و جماعتی از آنها به دست دشمنان به شهادت رسیدند
امام حسین (ع)صدا زد «ای پسرعموهایم صبر و تحمل کنید ای خاندان من شکیبا باشید سوگند به خدا هرگز بعد از امروز خواری نخواهید دید»
در این هنگام جوانی که صورتش گویی همانند پاره ماه میدرخشید به سوی میدان خارج شد و به نبرد با دشمنان پرداخت و سرانجام ابن فضیل چنان ضربهای با شمشیر بر سرش زد که سرش را شکافت.
قاسم (ع)از ناحیه صورت و بر روی زمین افتاد صدا زد:« ای عمو جان بدادم برس»
امام حسین (ع) همچون باز شکاری به میدان تاخت و همچون شیر خشمگین به دشمن حمله کرد و شمشیری بر ابن فضیل زد و چون ابن فضیل دستش را سپر کرد، دستش قطع شد و نعره او بلند شد. لشکر دشمن آمد تا ابن فضیل را از دست امام حسین (ع) نجات دهد در این بین بدن نازنین قاسم زیر پاهای اسبها قرار گرفت و همان دم به شهادت رسید.
وقتی که گرد و غبار نشست امام حسین (ع) بر بالین قاسم ایستاد و قاسم نیز از شدت درد پاهایش را بر زمین میسابید .
امام حسین (ع) فرمود:« از رحمت خدا دور باد آن قومی که تو را کشتند و کسی که در قیامت در مورد تو و آنها مخاصمه میکند جدّت رسول الله(ص)، پدربزرگت علی(ع) و پدت حسن(ع) هستند.
سپس فرمود :«سوگند به خدا بر عمویت سخت است که تو او را به یاری بخوانی ولی او دعوتت را اجابت نکند یا اجابت کند ولی جواب او سودی به حال تو نداشته باشد. سوگند به خدا امروز روزی است که دشمنان عمویت بسیار و یاورانش اندک است سپس امام حسین (ع) به پیکر خون تپیده قاسم (ع) را به سینهاش گرفت و آن را به سوی خیمهها آورد و در کنار پیکرهای شهیدان اهلبیتش بر زمین نهاد.
سیدبن طاووس در اقبال الاعمال به زیارت نامه ای از امام هادی(ع) در زیارت امام حسین(ع) اشاره دارد که حضرت در بخشی از آن می فرماید: «السلام علی القاسم بن الحسن بن علی المضروب لامته حین نادی الحسین عمه فجلا علیه عمه کالصغر و هو یفحص برجلیه التراب و الحسین یقول بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامه جدک و ابوک ثم قال عز و الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک أو یجیبک و انت قتیل جدیل فلا ینفعک هذا و الله یوم کثر واتره و قل ناصره جعلنی الله معکما یوم جمعکما و بوأنی مبوأکما و لعن الله قاتلک عمر بن سعد بن بن عروة بن نفیل الازدی واصلاه جحیما و اعد له عذابا الیما»
یعنی:
درود بر قاسم فرزند حسن بن علی(ع) آن عزیزی که فرق سرش شکافت و ابزار جنگی اش به غارت رفت هنگامی که عمو
را به کمک طلبید حسین(ع) سراسیمه خود را به او رسانید و مردم را از کنارش عقب راند
لیکن قاسم از شدت درد پای خود را به زمین می کشید در این حال بود که امام(ع) فرمود: از رحمت خداوند به
دور باشند قومی را که تو را کشتند در روز رستاخیز نیای تو و پدرت با اینان دشمنی
خواهند کرد سپس فرمود: به خدا سوگند بر عمویت بسیار گران است که او را بخوانی؛ ولی
او تو را پاسخ نگوید یا هنگامی جوابت دهد که تو کشته شده ای و استخوانهای دست و
پایت شکسته شده باشد، سپس این شتاب عمویت از آن توست که به خدا قسم سخت تنها شده و
یارانش کم شده اند خداوند مرا در روز قیامت با شما و در جمع شما قرار دهد و لعنت
خدا بر قاتلت عمر بن سعد بن بن عروة بن نفیل ازدی و
او را به آتش دوزخ درافکند و برایش عذابی سخت فراهم آورد.»
حضرت قاسم پا در
رکاب امام زمان
حضرت اسماعیل(ع)، حضرت قاسم(ع)
وشهید حسین فهمیده از جمله این نوجوانان هستند که مرگ در رکاب امام زمان
خودشان را شیرین تر از عسل دانستند و با عملکرد و تفکرشان نامشان را در تاریخ
جاودانه کردند.
امروزه نوجوانان و جوانان می توانند با تاسی از حضرت قاسم(ع) وی را الگوی خود قرار
داده و با تصمیم درست، به موقع و آگاهانه ی خویش به یاری امام زمان شان شتافته و
دنیا و آخرت خویش را آباد نمایند.
انتهای پیام/ر