کد خبر: ۱۶۵۱۹۵
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۰ - ۰۲ مهر ۱۴۰۳
گزیده وصایای شهدای استان فارس

به شهادت خودم یقین دارم

شهید «شکرالله عابدینی» در وصیت خود می‌نویسد: «اینجانب بنا به وظیفه خویش و لبیک به ندای امام صلاح دیدم که با یک دست سلاح و با دست دیگر قرآن را برگیرم و روانه جبهه شوم. ناگفته نماند من به شهادت خودم یقین داشتم و به چنین روز موعود منتظر بودم امیدوارم که...» متن کامل وصیت دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

 به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «شیرازه»، به نقل از نوید شاهد فارس، شهید «شکرالله عابدینی» ۳۰ شهریور سال ۱۳۴۶ در میان ایلات عشایر جنوب کشور دیده به جهان گشود. در ۷ سالگی به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا مقطع سوم متوسطه در رشته تجربی گذراند. دانش‌آموز بود که راهی جبهه جنگ شد و سرانجام ۲۷ دی‌ماه ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای زرین‌آباد کازرون به خاک سپرده شد.

 

به شهادت خودم یقین دارم


 متن وصیت: به شهادت خودم یقین دارم


 بسم‌الله الرحمن الرحیم پس از حمد و ثنای خدای مهربان و سلام و درود فراوان به امام عصر (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقش ابراهیم زمان خمینی بت‌شکن و سلام و درود بر خانواده‌های شهدا.

 چندجمله‌ای بنابر وظایف شرعی به‌عنوان وصیت‌نامه مرقوم می‌دارم: خداوندا تا ما را نیامرزی از دنیا مبر. خدایا تو را به خون حسین (علیه‌السلام) و به ناله‌های زینب سلام‌الله علی‌ها قسمت می‌دهیم که ما را رستگار کن.

 اینجانب بنا به وظیفه خویش و لبیک به ندای امام صلاح دیدم که با یک دست سلاح و با دست دیگر قرآن را برگیرم و روانه جبهه شوم. ناگفته نماند من به شهادت خودم یقین داشتم و به چنین روز موعود منتظر بودم امیدوارم که ما هیچ‌وقت آخرت خود را به این دنیای فانی نفروشیم. اگرچه این دنیا قشنگ و نفیس و زیباست اما هر چه دنیا قشنگ و زیبا باشد آن خانه پاداش الهی خیلی قشنگ‌تر و زیباتر و عالی‌تر است.

 هرگز به این دنیا دل نبندید زیرا این دنیا مانند جاده‌ای است که از آن باید عبور کرد؛ پس آیا می‌شود جاده را به‌عنوان جا و مکان اصلی انتخاب کنیم؟ بهترین طریق برای عبور از این جهان فانی شهادت است؛ شهادت مانند عسل بلکه از آن هم شیرین‌تر است. ما باید شهید شویم تا برای هدفمان شاهد باشیم. باید به امام خود بگوییم که ما اهل کوفه نیستیم بلکه امام چشم ما است

جانمان را می‌دهیم ولی چشممان هرگز...

 مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته‌اند بهر تنم

 حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم خوشا دمی که از این چهره پرده بربکنم

 چنین قفس نه سزای چون من خوش الحانیست روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم.

 این جهان مانند قفس است و ما هم پرنده‌ای هستیم که در قفس جهان زندانی، پس خوشا به حال آن کسانی که زودتر از این قفس آزاد می‌شوند بالاخره این را بگویم که خون ما از خون علی اکبرها و علی‌برزها و محسن‌ها و جاویدها و صدها شهید دیگر رنگین‌تر نیست و باید ما هم فدا شویم.

 ما باید شهید شویم تا با قطره‌قطره خونمان کافر و عصیانگر را رسوا سازیم و رنگ پلید و تیره ظلم را از صحنه گیتی بزداییم. خداوندا شهادتم را چنان قرار بده که در دار ابد در مقابل سیدالشهدا حسین (علیه‌السلام) شرمنده نباشم.

 انتهای متن/

برچسب ها: وصیت شهید ، عشایر ، شهدا
نظرات بینندگان