کد خبر: ۳۷۹۶۹
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۶ - ۱۳ آذر ۱۳۹۱

رهبر انقلاب فرمود می‌خواهید فتنه88 را بشناسید «نامیرا» را بخوانید

آقا فرمودند كه اگر فتنه‌ی اخیر را می‌خواهید بشناسید، این كتاب را بخوانید. این كتاب را كه من سال ۱۳۸۸ یا سال ۱۳۸۹ ننوشتم، سال ۱۳۸۰ نوشتم. این نشان می‌دهد كه واقعه‌ی كوفه و واقعه‌ی كربلا در طول تاریخ استمرار دارد.

به گزارش شیرازه به نقل از مشرق، صادق كرمیار پیش از این‌كه نویسنده باشد، كارگردان است. شاید از همین رو رمانی نوشته كه پُر است از شخصیت و فضا؛ دو عنصر بصری پُررنگ كه در كل داستان امتداد یافته ‌است. با كرمیار در حاشیه و پیرامون «نامیرا» گفت‌وگو كرده‌ایم. در پاسخ‌های او حرف‌هایی بود كه دلش نخواست منتشر شود و نشد. همچنین حرف‌هایی هم بود كه گفت تاكنون به هیچ‌كس نگفته ‌است. این گفتگو به مناسبت ایام عزای سیدالشهدا و انتشار پرونده «تغییر محاسبه» منتشر می‌شود.

رمان نامیرا چطور شكل گرفت؟
سال ۱۳۷۹ یكی از دوستان شاعرم -آقای محمدرضا محمدی‌‌نیكو- گفت كه داستان زندگی «عبدالله بن ‌عمیر» داستان جالبی برای كاركردن است. من منابعی را نگاه كردم و دیدم اطلاعات گسترده‌ای راجع به عبدالله موجود نیست. فقط این‌كه مردی از قبیله‌ی بنی‌كلب بوده و دلش می‌خواسته با مشركین و كفار بجنگد. وقتی می‌شنود امام حسین علیه‌السلام به كربلا آمده و ابن‌زیاد دارد لشكری را به آن‌جا می‌فرستد،می‌گوید جنگیدن با ابن‌زیاد برای من شیرین‌تر از جنگیدن با مشركین است. این نكته‌ی خیلی مهم من را جذب كرد. من یك طرحی نوشتم و درباره‌ی كار تحقیقی‌اش با حجت‌الاسلام سید مجید پورطباطبایی صحبت كردم. ایشان گفت خیلی فكر خوبی است. قرار شد در مركز پژوهش‌های صدا و سیما این را كار پیش ببریم. طرح را آن‌جا بردم و استقبال شد. بعد جلسات مشاوره‌ای گذاشتیم. منابع تاریخی معرفی كردند و من مطالعه و فیش‌برداری را شروع كردم.

كل تحقیق را خودتان انجام دادید؟
بله، اما جاهایی كه سؤال داشتم، می‌پرسیدم. بر اساس دیدگاه‌هایی كه خودم در ارتباط با این ماجرا داشتم و البته سؤالاتی كه برای خودم مطرح بود، یك دوره‌ی تحقیقاتی را سپری كردم و پس از آن، نوشتن را شروع كردم. سال ۱۳۸۱ تمام شد. بعد از اتمام، دو نسخه آماده شد؛ یكی نامیرا بود و دیگری فیلمنامه‌. فیلنامه را دادم به صدا و سیما و رمانش را نگهداشتم.
آقا فرمودند كه اگر فتنه‌ی اخیر را می‌خواهید بشناسید، این كتاب را بخوانید. این كتاب را كه من سال ۱۳۸۸ یا سال ۱۳۸۹ ننوشتم، سال ۱۳۸۰ نوشتم. این نشان می‌دهد كه واقعه‌ی كوفه و واقعه‌ی كربلا در طول تاریخ استمرار دارد.


یعنی تقریباً دو سال تحقیق و نگارش هم‌زمان انجام دادید تا به هر دو نسخه رسیدید؟
بله، اما كتاب را گذاشتم كنار. گفتم كه كتاب كه الان مخاطب ندارد! احساسم این بود كه جامعه اقبالی به این آثار ندارد. این بود كه كتاب را نگهداشتم تا این‌كه در سال ۱۳۸۸ نسخه‌ای از آن را آقای علی مؤذنی به آقای شجاعی داد. ایشان كتاب را خواند و بلافاصله به بنده زنگ زد و گفت: كتاب را خواندم؛ بسیار خوب است. قرار بگذاریم همدیگر را ببینیم. در دفتر «كتاب نیستان» با هم صحبت كردیم. ایشان پیشنهادهایی داد كه در ویرایش نهایی خیلی به من كمك كرد. گفتم پس بگذارید یك ویرایش نهایی كنم و بعد به شما بدهم. تقریباً دو ماه بازنویسی‌اش طول كشید و دادم به ایشان و تقریباً یكی دو ماه بعد كتاب منتشر شد. كتاب كه درآمد هم من خیلی راضی بودم و هم ناشر. تا زمانی كه اعلام كردند جایزه‌ی جلال به این اثر تعلق گرفته است -یك سال پس از انتشار- دو چاپ خورده بود، ولی خیلی رسانه‌ای نشده نبود.

مهم‌ترین و جالب‌ترین واكنش و بازخوردی كه در مورد كتاب شنیده‌ یا دیده‌اید چه بوده است؟
این نكته را به دلایلی تا كنون جایی نگفته‌ام. یك روز آقای شجاعی به من زنگ زد و گفت بیا دفتر كارت دارم. رفتم و ایشان تعریف كرد كه: «من كتاب شما را با یك سری از كتاب‌های «متون مفاخر» در جلسه‌ای به آقا دادم. هفته‌ی بعد كه برای جلسه‌ی دیگری خدمت ایشان رفتم، ایشان تمام كتاب‌ها را خوانده بودند و نظرشان را راجع به تمام كتاب‌ها گفتند. راجع به «نامیرا» هم فرمودند كه كار بسیار خوبی است؛ نگاه درستی به عاشورا دارد و جذابیت داستانی دارد. دو صفحه از كتاب را كه خواندم، احساس كردم داستان جذابی دارد و ادامه دادم.» این برای من خیلی شیرین بود. بعد هم شنیدم كه رهبر انقلاب به نمایشگاه كتاب هم كه رفته بودند، گفته بودند كتاب را خوانده‌اند.

روز دیگری آقای جلیلی به من زنگ زد و گفت: در یك جلسه‌ای آقا فرمودند «هر كسی می‌خواهد فتنه‌ی اخیر را بشناسد، این كتاب را بخواند.» این جذاب‌ترین بازخوردی بود كه من نسبت به این كتاب دارم. البته بازخوردهای دیگری هم بود كه شیرینی‌هایی داشت.

در داستان نامیرا عنصر «تغییر محاسبه» خیلی پررنگ است؛ چرا؟
بحث «تغییر محاسبه» به این معنی كه آدم‌ها در موقعیت‌های مختلف برای تصمیم‌گیری، محاسبه‌های مختلفی می‌كنند، به شخصیت آن آدم‌ها برمی‌گردد. بحث گرایش به حق و گرایش به باطل به خود آن آدم‌ها برمی‌گردد. ما شخصیت‌‌های مختلفی را سراغ داریم كه به امام حسین علیه‌السلام نامه نوشتند، اما این نامه‌نگاری به امام دلیلش این نبود كه به دنبال حق بودند، بلكه هركدام انگیزه‌های مختلفی داشتند. محاسبه‌شان این نبوده كه امام حسین علیه‌السلام بیاید و عدالت و حقیقت را جاری كند. عده‌ای از این‌ها انگیزه‌های شخصی داشتند. برخی از بنی‌امیه كینه‌های شخصی داشتند. افرادی احساس می‌كردند كه منافع‌شان به خطر افتاده است. محاسبه‌های هر یك از آن‌ها براساس نگاه خودشان نسبت به جامعه‌شان بوده است. خیلی دغدغه‌ی دین نداشتند و بر اساس دین محاسبه نمی‌كردند.

ولی در همین داستان عبدالله به دنبال حقیقت است، ربیع به دنبال حقیقت است و به همین دلیل است كه در سیری كه این‌ها به دنبال حقیقت هستند، ممكن است دچار اشتباه هم بشوند. برای این‌كه آن‌ها معیارها و ملاك‌هایی را كه برای یافتن حق باید در اختیار داشته باشند، در اختیار ندارند. از سوی دیگر آن كسی كه واقعاً به دنبال حقیقت است، بالأخره آن را پیدا می‌كند ولو این‌كه معیارهای حق را در اختیار نداشته باشد. خداوند می‌گوید شما راه را برو و من هدایت می‌كنم.

اتفاقاً یكی از منابعی كه برای تألیف این كتاب استفاده كردم، سخنرانی آقا بود درباره‌ی عوام و خواص. این بحث عوام و خواص بحث مهمی است. واقعاً این خواص جامعه هستند كه باید پاسخگوی جامعه باشند. این درست است كه همه‌ی افراد مسئول هستند، اما خواص هستند كه بر عوام اثر می‌گذارند و نگاه‌ و سلیقه‌ی عوام را می‌توانند تغییر دهند. بنابراین مسئولیت‌شان سنگین‌تر است. به نظر من بحث ما در همین رمان و اساساً در واقعه‌ی عاشورا بحث خواص است. جامعه‌ی كوفه با خواص‌ به این‌جا كشیده شد. حالا اگر آقا فرمودند كه اگر فتنه‌ی اخیر را می‌خواهید بشناسید، این كتاب را بخوانید. این كتاب را كه من سال ۱۳۸۸ یا سال ۱۳۸۹ ننوشتم، سال ۱۳۸۰ نوشتم. این نشان می‌دهد كه واقعه‌ی كوفه و واقعه‌ی كربلا در طول تاریخ استمرار دارد. یعنی در دوره‌ی مشروطیت وجود داشته، در دوره‌ی بعد از مشروطیت استمرار داشته، حتی در دوره‌ی صفویه و در دوره‌های مختلف تاریخ اجتماعی-سیاسی ما می‌بینیم كه تكرار می‌شود.

پس با برداشت سیاسی از اثرتان مخالفتی ندارید؟
نه! به نظر من اصلاً اثری كه كاركرد روز نداشته باشد، ماندگار نیست. نویسنده وقتی نویسنده است كه معترض باشد. نویسنده اگر به جامعه‌ی خودش اعتراض نداشته باشد، نمی‌تواند بنویسد. نویسنده‌ای كه آسوده باشد، نویسنده‌ای كه راحت باشد، مشكلی نداشته باشد، این نمی‌تواند بنویسد. چه نسبت به عوام چه نسبت به خواص. آن چیزی كه در حال حاضر جامعه‌ی ما را تهدید می‌كند، بحث افراط و تفریط است. این افراط و تفریط چیزی است كه رهبری هم بارها در فرمایش‌هایشان تأكید كردند. ما همیشه یا از این طرف پشت‌بام افتاده‌ایم یا از آن طرف. به همین دلیل روی خط تعادل نمی‌توانیم حركت كنیم. نویسنده‌ای می‌تواند بنویسد كه نسبت به آسیب‌های جامعه‌ی خودش شناخت داشته و بتواند این آسیب‌ها را در قالب اثر ادبی و هنری عرضه كند.

برای مخاطب همیشه این سؤال وجود دارد كه در نگارش رمان‌های تاریخی چند درصد تخیل نقش داشته است؟
نامیرا كاملاً تخیلی است. اگرچه شخصیت‌ها واقعی هستند، اما در یك بستر تخیلی رفتار می‌كنند. منتها آن بستر تخیلی مبتنی بر واقعیت آن روز جامعه‌ی كوفه است. كار سهل و ممتنعی است. نویسنده می‌خواهد داستانی را تعریف كند كه همه پایان آن را می‌دانند. این فرایند پیچیده در ذهن نویسنده شكل می‌گیرد و توضیحش كمی مشكل است.

داستان شما در نامیرا درباره‌ی عاشورا و امام حسین علیه‌السلام بود. شما با توجه به این ملاحظه، آیا مرز خاصی برای نگارش قائل بودید؟
ببینید، ما در مورد معصومین نگاه خاصی داریم، اما در مورد شخصیت‌های غیر معصوم كه مثبت هم هستند -مثل حبیب بن‌مظاهر و دیگر شهدای كربلا- ما می‌توانیم تردیدهای این‌ها را هم بیان كنیم. شخصیت مثبت به این معنی نیست كه هر كاری انجام می‌دهد، درست باشد. مثل عبدالله كه تا آخر داستان تردید دارد. اگر تردید نباشد، حقیقت خودش را نشان نمی‌دهد. حقیقت در بستر تردید شكل می‌گیرد و نهایتاً منجر به تصمیم‌گیری می‌شود. ما می‌بینیم كه عبدالله در طول داستان همه‌اش در تردید است؛ تردیدهای متعدد. پاسخ یكی را می‌گیرد، دچار تردید دیگری می‌شود. او نمی‌تواند تصمیم بگیرد كه حق كدام است و چون واقعاً به دنبال حقیقت است و نمی‌تواند آن را پیدا كند، تصمیم می‌گیرد از این موقعیت تاریخی و جغرافیایی فرار كند. می‌گوید آن ‌جایی كه مرز بین اسلام و كفر مشخص است، می‌جنگم تا دچار این تردیدها هم نشوم. فرار از این تصمیم‌گیری هم خودش بحثی است كه می‌شود درباره‌اش گفت‌وگو كرد.

به نظر شما جایی از نامیرا نیاز به اصلاح نداشت؟
نه؛ اما به نظرم یك جلد دومی لازم دارد. به این دلیل كه داستان در این كتاب همه‌اش استدلالی است. با استدلال رفته‌ایم جلو و سعی كرده‌ایم با دیدگاه‌های عقلانی به حقیقت برسیم. كل تحقیق و نگارش نامیرا برای من هم جست‌وجو بود. این نبود كه یك چیزی را فرض كرده باشم تا به داستان تحمیل كنم. واقعاً دنبال سؤال‌های خودم می‌گشتم. مگر امام این‌ها را نمی‌شناخت؟ آیا آمده بود بجنگد؟! آیا نمی‌توانست برود جای دیگر؟ همه‌ی این‌ها سؤال‌های خود من هم بود.

اما این كار جلد دومی هم لازم دارد؛ از بعد عاشورا تا خطبه‌ی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در برابر یزید در شام. به نظر من شام نقطه‌ی عطف است. آن اثر ادبی كه باعث ماندگاری واقعه‌ی عاشورا شد، خطبه‌ی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شام بود. واقعه‌ای اتفاق می‌افتد، اما آن‌چه كه آن را ماندگار می‌كند، در واقع بازآفرینی هنری و ادبی وقایع آن است. اولین اثر ادبی كه توانست عاشورا را ماندگار كند، خطبه‌ی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بود. به نظر من این كتاب یك روضه كم دارد!

یكی از نقدهایی كه می‌توان به نامیرا داشت، این است كه شروع جذاب و یقه‌گیری ندارد.
تعمدی است. برای این‌كه اثری با شخصیت‌های متعدد را در دست گرفته‌ایم كه این شخصیت‌ها باید برای خواننده شناخته شوند. مخصوصاً خواننده‌ی عامی كه خیلی از اسامی برای او آشنا نیستند. نمی‌خواستم با شیوه‌ی هالیوودی با این اثر برخورد كنم. باید اول فضا طراحی شود و شخصیت‌ها یكی‌یكی معرفی شوند و بعد از آن برسیم به موضوع اصلی. این داستان راجع به عاشورا نیست، بلكه راجع به عبدالله است. از همان ابتدا خواننده عبدالله را دنبال می‌كند كه به كجا می‌رود، اما از سوی دیگر داستان با جنگ شروع شده است. جنگی كه عبدالله با یك گروه راهزن دارد.
منبع:khamenei.ir

 

نظرات بینندگان