به بهانه ارج نهادن به مقام شامخ 370 شهيد بهداري –رزمي شيراز
منافقين، خط شكني اش را تاب نياوردند
همسر عزيزم هميشه سعي كن كه راه تو راه خدا و پيامبر و امامان به حق باشد و يك لحظه از ياد خدا غافل مباش. درتربيت فرزندان من در راه ايدئولوژي اسلامي كوشا باش.
به گزارش شیرازه، شهيد دكتر سيد محمد ابراهيم فقيهي در سوم دي ماه سال 1326 در شهرستان
نيريز و در يك خانواده روحاني و خوشنام متولد شد. ايشان پس از پايان دوره
سربازي در آزمون سراسري دانشگاه شركت و در دانشگاه شيراز رشته پزشكي قبول
شد و پس از اخذ مدرك پزشك عمومي، در رشته تخصصي ارتوپدي به ادامه تحصيل
پرداخت، سپس در بيمارستانهاي دانشگاه علوم پزشكي شيراز مشغول خدمت شد و با
پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي جزو اولين تيمهاي پزشكي به مناطق
عملياتي اعزام ميشوند و در نهايت توسط منافقين ترور شده و روز 19 مهر ماه
60 بود به شهادت ميرسند.
گمشده اي كه يافت
پدر زندگي سادهاي داشت. زينت اتاق او چند كتاب طبي و مذهبي و چند عكس امام بود. هنگامي كه به مكه معظمه مشرف شده بود اين زمزمه را با معبود نجوا ميكرد كه: «خداوندا مبادا كه من به مرگ طبيعي بميرم و شهادت را نصيبم فرما» در همين خصوص نيز حضرت آيتالله فقيه امام جمعه نيريز كه همراه دكتر فقيهي در سفر معنوي حج حضور داشتند بيان كردند كه دكتر فقيهي پس از بازگشت از سفر كاملاً تغيير كرده بودند و دكتر فقيهي به ايشان گفته بودند كه: «در اين سفر گمشده خودم را پيدا كردم...» درباره تهجد شهيد دكتر فقيهي همين بس كه شبها را در اتاقي تنها با معبود خويش به راز و نياز مينشست و اشك ميريخت و بدين ترتيب خانواده خويش را براي جدايي هميشگي آماده مينمود.
شهدا نهايت كرامتند
در زمان جنگ شرايط بدي در شيراز حاكم بود و منافقين تهديد كرده بودند هر دكتري در بيمارستانها ببينند ميكشند و در دل تمام پزشكان رعب و وحشت ايجاد شده بود و كمتر پزشكي جرئت داشت به اتاق عمل برود و مجروحان يكي يكي شهيد ميشدند . دكتر فقيهي در اتفاقات بيمارستان حاضر بود و بدون احساس خستگي همه نوع بيمار را ويزيت ميكرد و بعد از اين مدت، ترس و نگراني كادر درماني ريخته شد و پزشكان و متخصصان زيادي به بيمارستانها مراجعه كردند و وضعيت به روال عادي برگشت. اين خطشكني شهيد فقيهي براي منافقين ضدخلق غيرقابل تحمل بود و اين خطشكني بيتأثير نبود در انتخاب سازمان منافقين ضدخلق براي ترور كردن پدرم...
دكتر امامي يكي از همكاران پدرم تعريف ميكرد كه يك شب با دكتر فقيهي در بيمارستان نمازي شيفت بوديم، از دكتر فقيهي پرسيدم ابراهيم تو اين همه انرژي رو از كجا ميياري؟ دست منو گرفت و با هم به نمازخانه بيمارستان رفتيم. گفت: «از اينجا؛ از همينجا خدا خيلي بههم انرژي تزريق ميكند»
به نظرم شهدا، شهادت را به سمت خود ميكشند، شهادت يك جاذبه خاص دارد، به نظرم كسي كه شهيد ميشود نميميرد بلكه زندگي تازهاي را شروع ميكند و وجود آنها كرامت است و به اينكه پسر شهيد هستم افتخار ميكنم؛ چراكه شهيد نعمت است، هروقت در مشكلي گير كردم و از پدر كمك خواستم به من كمك كرد و اينها را كرامت ميدانم.
واگويههاي پدرانه
در مورد شهادت فرزندم دكتر فقيهي: چون حقير از مدتها قبل آمادگي پذيرش چنين خبري را داشتم، لذا به محض شنيدن خبر شهادت دكتر دستها را به سوي آسمان بلند كردم و ضمن حمد و سپاس به درگاه پروردگار از خداوند بزرگ تقاضا كردم كه اين قرباني را از من بپذيرد و سپس گفتم خداوندا محمدابراهيم را در راه تو دادم، هفت فرزند ديگرم را نيز در راه اسلام و قرآن خواهم داد، و از خداوند خواستم تا شهادت را نصيب من و فرزندان ديگرم بنمايد و اكنون نيز افتخار ميكنم كه خداوند چنين فرزندي به ما عطا فرمود تا در راه نبرد اسلام و انقلاب اسلامي فدا شود.
شهيد فقيهي در كلام همسر
شهيد دكتر فقيهي از زماني كه خودش را شناخت، اسلام را هم شناخت. شخصي بود مقلد امام، مؤمن به ولايت فقيه، پيرو خط امام و در مقابل ضدانقلاب و منافقين مانند كوهي استوار ايستادگي ميكرد. علاقه زيادي به خدمتگزاري مجروحين جنگي و فقرا و مستمندان داشت، لذا هميشه ميگفت كه از بهترين و پاكترين فرزندان ما در جبههها ميجنگند و شهيد يا زخمي ميشوند. همچنين ميگفت پس از پايان دوره تخصصم حتماً يكي دو سال در محله حلبيآباد شيراز مطب ميزنم و به فقرا و مستمندان رسيدگي ميكنم. خيلي خوش اخلاق بود و به فرزندانش علاقه زيادي داشت. نماز شبش ترك نميشد و هر وقت نماز شبش دير ميشد روز ناراحت ميشد و هر پيشامدي برايش ميكرد، ميگفت به خاطر اين بوده كه نماز شبم دير شده است. شهيد دكتر فقيهي علاقه زيادي به روحانيت داشت و سراپاي وجودش اسلام و قرآن و خط امام بود. بيشتر به فكر انقلاب و پيروزي آن بود.
قسمتي از وصيتنامه شهيد دكتر محمدابراهيم فقيهي
همسر عزيزم هميشه سعي كن كه راه تو راه خدا و پيامبر و امامان به حق باشد و يك لحظه از ياد خدا غافل مباش. درتربيت فرزندان من در راه ايدئولوژي اسلامي كوشا باش. سرنوشت هركس در يد قدرت الهيت اوست. از پدر و مادر و آشنايان من براي من حلال بودي بطلبيد، اگر از دست من ناراحتي ديدي مرا ببخش كه خداوند به بخشايندگان اجر جزيل عنايت فرمايد،... در خاتمه بازهم تأكيد ميكنم در هر حال خدا را فراموش نكن كه مبدأ و منشأ هر كس به سوي اوست.
منبع : روزنامه جوان
گمشده اي كه يافت
پدر زندگي سادهاي داشت. زينت اتاق او چند كتاب طبي و مذهبي و چند عكس امام بود. هنگامي كه به مكه معظمه مشرف شده بود اين زمزمه را با معبود نجوا ميكرد كه: «خداوندا مبادا كه من به مرگ طبيعي بميرم و شهادت را نصيبم فرما» در همين خصوص نيز حضرت آيتالله فقيه امام جمعه نيريز كه همراه دكتر فقيهي در سفر معنوي حج حضور داشتند بيان كردند كه دكتر فقيهي پس از بازگشت از سفر كاملاً تغيير كرده بودند و دكتر فقيهي به ايشان گفته بودند كه: «در اين سفر گمشده خودم را پيدا كردم...» درباره تهجد شهيد دكتر فقيهي همين بس كه شبها را در اتاقي تنها با معبود خويش به راز و نياز مينشست و اشك ميريخت و بدين ترتيب خانواده خويش را براي جدايي هميشگي آماده مينمود.
شهدا نهايت كرامتند
در زمان جنگ شرايط بدي در شيراز حاكم بود و منافقين تهديد كرده بودند هر دكتري در بيمارستانها ببينند ميكشند و در دل تمام پزشكان رعب و وحشت ايجاد شده بود و كمتر پزشكي جرئت داشت به اتاق عمل برود و مجروحان يكي يكي شهيد ميشدند . دكتر فقيهي در اتفاقات بيمارستان حاضر بود و بدون احساس خستگي همه نوع بيمار را ويزيت ميكرد و بعد از اين مدت، ترس و نگراني كادر درماني ريخته شد و پزشكان و متخصصان زيادي به بيمارستانها مراجعه كردند و وضعيت به روال عادي برگشت. اين خطشكني شهيد فقيهي براي منافقين ضدخلق غيرقابل تحمل بود و اين خطشكني بيتأثير نبود در انتخاب سازمان منافقين ضدخلق براي ترور كردن پدرم...
دكتر امامي يكي از همكاران پدرم تعريف ميكرد كه يك شب با دكتر فقيهي در بيمارستان نمازي شيفت بوديم، از دكتر فقيهي پرسيدم ابراهيم تو اين همه انرژي رو از كجا ميياري؟ دست منو گرفت و با هم به نمازخانه بيمارستان رفتيم. گفت: «از اينجا؛ از همينجا خدا خيلي بههم انرژي تزريق ميكند»
به نظرم شهدا، شهادت را به سمت خود ميكشند، شهادت يك جاذبه خاص دارد، به نظرم كسي كه شهيد ميشود نميميرد بلكه زندگي تازهاي را شروع ميكند و وجود آنها كرامت است و به اينكه پسر شهيد هستم افتخار ميكنم؛ چراكه شهيد نعمت است، هروقت در مشكلي گير كردم و از پدر كمك خواستم به من كمك كرد و اينها را كرامت ميدانم.
واگويههاي پدرانه
در مورد شهادت فرزندم دكتر فقيهي: چون حقير از مدتها قبل آمادگي پذيرش چنين خبري را داشتم، لذا به محض شنيدن خبر شهادت دكتر دستها را به سوي آسمان بلند كردم و ضمن حمد و سپاس به درگاه پروردگار از خداوند بزرگ تقاضا كردم كه اين قرباني را از من بپذيرد و سپس گفتم خداوندا محمدابراهيم را در راه تو دادم، هفت فرزند ديگرم را نيز در راه اسلام و قرآن خواهم داد، و از خداوند خواستم تا شهادت را نصيب من و فرزندان ديگرم بنمايد و اكنون نيز افتخار ميكنم كه خداوند چنين فرزندي به ما عطا فرمود تا در راه نبرد اسلام و انقلاب اسلامي فدا شود.
شهيد فقيهي در كلام همسر
شهيد دكتر فقيهي از زماني كه خودش را شناخت، اسلام را هم شناخت. شخصي بود مقلد امام، مؤمن به ولايت فقيه، پيرو خط امام و در مقابل ضدانقلاب و منافقين مانند كوهي استوار ايستادگي ميكرد. علاقه زيادي به خدمتگزاري مجروحين جنگي و فقرا و مستمندان داشت، لذا هميشه ميگفت كه از بهترين و پاكترين فرزندان ما در جبههها ميجنگند و شهيد يا زخمي ميشوند. همچنين ميگفت پس از پايان دوره تخصصم حتماً يكي دو سال در محله حلبيآباد شيراز مطب ميزنم و به فقرا و مستمندان رسيدگي ميكنم. خيلي خوش اخلاق بود و به فرزندانش علاقه زيادي داشت. نماز شبش ترك نميشد و هر وقت نماز شبش دير ميشد روز ناراحت ميشد و هر پيشامدي برايش ميكرد، ميگفت به خاطر اين بوده كه نماز شبم دير شده است. شهيد دكتر فقيهي علاقه زيادي به روحانيت داشت و سراپاي وجودش اسلام و قرآن و خط امام بود. بيشتر به فكر انقلاب و پيروزي آن بود.
قسمتي از وصيتنامه شهيد دكتر محمدابراهيم فقيهي
همسر عزيزم هميشه سعي كن كه راه تو راه خدا و پيامبر و امامان به حق باشد و يك لحظه از ياد خدا غافل مباش. درتربيت فرزندان من در راه ايدئولوژي اسلامي كوشا باش. سرنوشت هركس در يد قدرت الهيت اوست. از پدر و مادر و آشنايان من براي من حلال بودي بطلبيد، اگر از دست من ناراحتي ديدي مرا ببخش كه خداوند به بخشايندگان اجر جزيل عنايت فرمايد،... در خاتمه بازهم تأكيد ميكنم در هر حال خدا را فراموش نكن كه مبدأ و منشأ هر كس به سوي اوست.
منبع : روزنامه جوان
نظرات بینندگان