حاشیه های دیدار رهبر انقلاب با شاعران؛ جمله ی عجیبی که آقا به وزیر ارشاد گفتند چه بود؟
این جملات بخشهایی از گزارش متفاوت و زیبایی است که سایت شهرستان ادب، وابسته موسسه فرهنگی شهرستان ادب منتشر کرده است. آنچه در ادامه می خوانید روایت این حلقه خوش ذوق ادبی از دیدار شاعرانه با رهبر انقلاب است:
گفتهاند شعرا ساعت ۵ حوزهی هنری باشند تا از آنجا همه با هم به سمت بیت رهبری حرکت کنند. کمی دیرتر از ۵ با چند نفر از دوستان شاعر به حوزهی هنری میرسیم و کارت حضور را میگیریم و منتظر میمانیم تا اتوبوسها بیایند که حرکت کنیم. حاشیهها از همین الان شروع شده؛ شاعر جوانی میخواهد شعر بخواند ولی اسمش در فهرست نیست و با بزرگترها صحبت میکند که برایش پارتیبازی کنند؛ شاعر جوان دیگری اصلا دعوت نشده، ولی میخواهد برسد خدمت رهبر و مجموعهاش را تقدیم کند. اساتید هم مشغول سامان دادن به برنامههای امشب هستند و فهرست شاعران را مرتب میکنند.
ساعت از ۶ و نیم گذشتهاست که جمعیت شعرا کامل میشود و اتوبوسها از حوزهی هنری به سمت بیت مقام معظم رهبری حرکت میکنند. در راه، بازار نوشتن شعر و تصحیح شعرهایی که قرار است برای آیتالله خامنهای خواندهشود، داغ است. شاعران جوان از بزرگترها مشورت میگیرند که کدام شعر را بخوانند که به دل آقا بنشیند و بزرگترها هم راهنماییشان میکنند. بعضی هم در راه به راز و نیاز و قرآن خواندن مشغولند.
میرسیم به بیت. با جمعیت شعرا، پس از تحویل دادن وسایل، از سه مرحله بازرسی بدنی میگذریم. بازرسها دقیق اما مهربانند. یکی دیگر از مواردی که امسال دربارهاش سختگیری میشود سیگار است. جماعت شعرای اهل ذوق هم که طبق سالهای پیش به امید سیگار کشیدن پس از افطار سیگار همراه خود آوردهاند مجبور میشوند به بخش امانات تحویل بدهند. یکی دو نفری انگار مکدر شدهاند از روال امسال.
میرسیم به حیاط دنج بیت، با سروهای بلند و شمشادهای سرسبز. خیلی باصفاست. صفهای نماز جماعت تشکیل میشود. زیر پایمان، زیراندازهای سادهای پهن کردهاند که همهمان در خانههایمان داریم. کتابهایی که در بخش نگهبانی از شاعران گرفتهبودند را هم میآورند و بهشان میدهند تا هر شاعری خواست به آقا تقدیم کند.
پس از دقایقی انتظار، تقریبا ساعت بیستوسی چشم جماعت به جمال آقا روشن میشود. آقا میآیند و به همه سلام میکنند و جلوی صفوف به همپیوستهی نماز، رو به شاعران روی صندلی مینشینند. چند نفری که زرنگترند و با روالها آشناتر، همان ابتدا تا دور و بر آقا شلوغ نشده، خدمت آقا میرسند و کتابشان را تقدیم میکنند. از همه زرنگتر، روحانی شاعر، محمدحسین انصارینژاد است که چفیهی روی دوش آقا را همان ابتدای کار از آقا هدیه میگیرد. انگار سال پیش هم چفیهی روی دوش آقا قسمت او بوده، خودش بعدا میگوید که کسی چفیهی قبلی را از او گرفتهاست. پیرمردی با لباس سنتی سپید جلو میرود و قابی که درون آن شعری خطاطیشده نوشتهشدهاست، به آقا تقدیم میکند. بعدا میفهمم او از شاعران پیشکسوت پاکستان است.
همهی بزرگان هستند. از اساتیدی مثل محبت، میرشکاک، اخلاقی، کاظمی، فیض، امیری اسفندقه، امینی و کلامی تا دکتر سنگری و رضا برجی مستندساز که به آقا فیلم تقدیم میکند. وقتی آقای سبزواری نزد آقا میآید، آقا تمام قد به احترام او روی پا میایستد. شاعر دیگر، قادر طهماسبی است که با شوق آقا را در آغوش میگیرد و میفشارد و سر روی دوش آقا میگذارد. جوانترها هم به آقا عرض ادب میکنند و التماس دعا میگویند و آقا هم تحویلشان میگیرد.
صدای اذان که بلند میشود، جمعیت دور و بر آیتالله خامنهای به صفها برمیگردند تا نماز جماعت را به امامت رهبرشان بخوانند. رهبر انقلاب با طمانینه، اما سریع نماز میخوانند تا ملاحظهی جمعیت روزهدار را کردهباشند. بعد از نماز اما، مشغول دعا و انجام مستحبات میشوند. شاعران هم برای پذیرایی وارد ساختمان میشوند تا کنار رهبرشان افطار کنند. همهچیز در اوج سادگی است. از موکتها گرفته، تا پشتیهایی که در عکسهای قدیمی آقا هم حضور دارند تا سفرهی افطاری بسیار ساده که زولبیا و بامیه تویش نیست و حتی تا گچکاریهای اتاق که بعضی جاهایش آسیب دیده و ریختهاست. آیتالله خامنهای وارد اتاق پذیرایی میشوند و با عدهی دیگری از شعرا خوشوبش میکنند، سپس روی صندلی مینشینند و دو طرف ایشان هم آقایان حدادعادل و سبزواری. هنگام افطار آقا حواسشان به مهمانها هست، به کسی سفارش میکنند که: «از آقای فرید پذیرایی کنید.» فرید هم تشکر میکند. محسن مومنی شریف اواسط افطار میرود کنار آقا و مشغول صحبت میشود. سعید حدادیان، شاعر و مداح اهلبیت هم، علیرغم سختگیریهای گروه حفاظت خود را به آقا میرساند و چند کلامی با ایشان صحبت میکند.
بعد افطار، شاعران زودتر از آقا به حسینیه میروند تا روی صندلیهایشان جاگیر شوند. جلوی در حسینیه آقای حقانیان، که مسئولیت دیدارها به عهدهی اوست، ضمن خوشآمد به میهمانان، یادآوری میکند که کسانی که اهل دود هستند میتوانند بروند پشت حیاط و بعد از افطار سیگار بکشند. عدهای از شاعران پشت حیاط جمع میشوند. بالا میروم و پشت سر رضا رفیع مجری قندپهلو مینشینم. بعد از نشستن همه روی صندلیهایشان، آیتالله خامنهای تقریبا ساعت ٢۱:۵٠ دقیقه وارد حسینیه میشوند. این را از صلوات حضار هم میشود فهمید. در راه، آقا، سید شهرام شکیبا و رضا رفیع را میبینند و از برنامهی قندپهلو تعریف میکنند: «خیلی خوبه برنامهتون، خوب اداره میکنید، این که گاهی تذکرات وزنی و فنی هم میدید خیلی خوبه».
رهبر انقلاب روی صندلیشان مینشینند. پیش از آغاز برنامه، آقا، استاد اسفندقه را میخواهند تا صحبتی با ایشان بکنند، اسفندقه با تواضع جلوی آقا دوزانو مینشیند و مشغول صحبت میشود. رضا رفیع هم دوباره خدمت آقا میرسد و کتابی که انگار مرتبط با برنامهی قندپهلوست به آقا تقدیم میکند.
مراسم با قرائت قرآن به شکل رسمی آغاز میشود. قاری بینالمللی، آقای شیرزاد، ابتدا آیات ٧۳ و ٧۴ سورهی زمر را که دربارهی ورود پرهیزگاران به بهشت و سلام نگهبانان بهشت به آنان است، میخواند و پس از آن سورهی کوثر را. قزوه که مثل چند سال گذشته وظیفهی اجرا را به عهده دارد با غزلی رمضانی از خودش آغاز میکند:
به سلام رمضان بر شدهام باز به بامی
ماه نو! ماه نو! از مات درودی و سلامی
ماه نو! در پی تفسیر نویی از رمضانم
روزه آن نیست که صبحی برسانیم به شامی...
قزوه سپس به جماعت شاعران و به رهبر انقلاب سلام میگوید و سلام ویژه و
خوشامدی نیز به شاعران پارسیزبان دیگر کشورها تقدیم میکند. قزوه به وقت
محدود و فرصت اندک جلسه نیز اشاره میکند و از شاعران میخواهد یک شعر
بیشتر نخوانند. او همچنین یاد میکند از شاعرانی که سالهای پیش در این جمع
بودهاند و امسال درگذشتهاند.
پس از صلوات جماعت برای درگذشتگان، قزوه معرفی شاعران را با این توضیح شروع میکند: «ما هرسال از بزرگان حاضر شروع میکردیم؛ اما امسال میخواهیم این رسم را بشکنیم و به رسم مهماننوازی، از «ظهیر احمد صدیق»، شاعر پیشکسوت پاکستانی آغاز کنیم که حافظ کل قرآن هم هستند و شعر خوشنویسی شدهای هم تقدیم رهبر انقلاب کردند. ایشان در همان دانشگاهی که علامه اقبال درس میدادند استاد و معاون هستند و بیش از ۵۰ کتاب برای فرهنگ پارسی تالیف کردهاند.» میفهمم ظهیر احمد صدیق همان پیرمردی است که با لباسی شبیه خراسانیها آن قاب را تقدیم آقا کرد. این شاعر پاکستانی با لهجهی دری، غزلی میخواند با عنوان «ای شما ایرانیان» یادآور غزل معروف اقبال لاهوری (ای جوانانِ عجم) و این بار هم خطاب به ملت ایران:
ای فروغ فکر و فن از نور افکار شما
رونق گلزار ما از رنگ رخسار شما
این بیت تحسین حضار و آقا را برمیانگیزد:
همچو یک جان در دو تن اسلام ما را ساختهست
دشمنتان، دشمن ما، یارمان، یار شما
پس از پایان شعر، آقا ظهیر احمد صدیق را تشویق میکنند: «خیلی خوب بود آقای پروفسور. هم خوشمضمون، هم خوشلفظ، هم خوشجهت. این سومی در بعضی اشعار خوشلفظ و خوش مضمون نیست.»
علیرضا قزوه، شاعر بعدی را، «بلرام شکلا» از هندوستان معرفی میکند. قزوه میگوید شکلا اگرچه هندو مذهب است، اما برای امام زمان(عج) هم شعر دارد و امشب هم میخواهد شعری برای مولا علی(ع) بخواند. شکلا شعر زیبایی برای آن حضرت با این مطلع قرائت میکند:
به من رساند نسیم سحر سلام علی
برهمنم، که شدم چون عجم غلام علی
....چو كودكی كه محبت ز مادر آموزد
خوشم كه نكته میآموزم از مرام علی
...ز بندهای جهان آن زمان رها گشتم
كه اوفتادم چون مرغكی به دام علی
و بیت مقطعی که حضار و حضرت آقا را سر شوق میآورد:
خدا كند كه بخوانم چو مردم آزاد
«علی امام من است و منم غلام علی»
آقا برای این شاعر هندو دعا میکنند که: «انشاالله مورد کمک و توجه آن بزرگوار قرار بگیرید.»
نوبت به کشور تاجیکستان میرسد. قزوه «مومن قناعت» را بزرگ شاعران تاجیک معرفی میکند و میگوید قناعت که زمانی منصب سیاسی داشتهاست شعری دارد که آن را برای یکی از امرای کشورهای حاشیهی خلیج خواندهاست. قناعت غزلی کوتاه میخواند:
از خلیج فارس میآید نسیم فارسی
ابر از شیراز میآید چو سیم فارسی
آقا پس از شعرخوانی قناعت از او تشکر میکنند و به اشتباه قزوه در نام بردن خلیج فارس اشاره میکنند و میگویند: «به یاد آقای قزوه هم آوردید که بگویند خلیج فارس!» جماعت شاعر و خود قزوه هم میخندند.
اوکراین هم امسال در شب شعر بیت رهبری شاعر دارد! دکتر قزوه، «آنا برزینا» را، بانوی شاعر اوکراینی معرفی میکند که در سریال شوق پرواز هم بازیگری کردهاست و اکنون در کشور روسیه زبان فارسی تدریس میکند.
برزینا، که با حجابی متفاوت از بانوان حاضر در جلسه در میان بانوان نشستهاست، غزلی زیبا دربارهی ایران میخواند:
این خاک گهربار که ایران شده نامش
شیریاست که در بین دو دریاست، کنامش
تا میرسد به این بیت که تحسین آقا و حضار را برمیانگیزد:
از شرق مشرف بشو ای باد صبا تا
یک بار سلامم برسانی به امامش
آقا از این بانوی شاعر هم تقدیر و تشکر میکنند.
علیرضا قزوه، سپس، «فرزانه خجندی» شاعر نامدار تاجیک را برای شعرخوانی معرفی میکند که به همراه همسرش از خجند آمدهاست و نخستین بار است که در چنین جلسهای حضور پیدا میکند. فرزانه خجندی غزلی با ردیف بلند میخواند:
درود ای قاصد فردا! شبت خوش باد و روزت خوش
نه پنهانیم، نه افشا، شبت خوش باد و روزت خوش
پس از شعرخوانی این بانو، آقا هم ردیف شعرش را خطاب به خودش تکرار میکنند: «شبت خوش باد و روزت خوش. انشاالله موفق باشید.»
بالاخره نوبت به افغانستان هم میرسد. قزوه ضمن اشاره به شاعران افغانستانی حاضر در مجلس مثل کاظمی و قدسی و سیدسکندر، از بانوی شاعر افغانستانی، «سیده تکتم حسینی» که از مهاجرین این کشور است، میخواهد که غزلش را بخواند. حسینی غزلی زیبا می خواند:
نشسته برف پیری روی مویت، دلم میخواست تا باران بگیرد
تنت از خستگی خرد و خمیر است، بیا تا خانه بوی نان بگیرد
آقا این بیت حسینی را خیلی میپسندند:
غریب و خسته و بی سرپناهم، سیاه است آسمان بختگاهم
برای برگ های زرد عمرم، بگو جنگل حنا بندان بگیرد
بیت مقطع هم، حضار و آقا را سر شوق میآورد:
خدا را شکر اگر امروز غم هست، حرم هست و حرم هست و حرم هست
خودت گفتی به من امکان ندارد، دل سادات در ایران بگیرد
اما نخستین ایرانیای که شعر میخواند، غزاله شریفیان است. شریفیان غزلی عاشقانه میخواند:
بدون مقصد پایانهها شبیه همند
همین که دور شوی خانهها شبیه همند
تا میرسد به این بیت که تحسین حضار و رهبر انقلاب را برمیانگیزد:
من و تو از غم دوری شبیه هم شدهایم
که بعد زلزله، ویرانهها شبیه همند
شعرخوانی بانوان همچنان ادامه دارد و قزوه، با اشاره به اینکه خانم
سیمیندخت وحیدی هر سال نوبت شعرخوانی خود را به دیگران میدهند، انسیه
سادات هاشمی را به عنوان شاعر جوان بعدی برای شعرخوانی معرفی میکند. هاشمی
هم شعری عاشقانه میخواند:
مزهی عشق به این خوف و رجاهاست رفیق
عاشقی بازی آزار و تسلاست رفیق
هاشمی که شعرش را میخواند، قزوه با اشاره به بخشی از شعر او میگوید: «دور
جوانهاست رفیق!» و از شاعر جوان بعدی، «حسین عباسپور» که از اعضای
دورهی سوم آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی(آفتابگردانها) است؛ میخواهد
شعر خودش را برای امام حسن مجتبی(ع) قرائت کند. غزل عباسپور بیشتر
حالوهوای سوگ دارد:
بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند
این بیت غزل، بیش از بقیهی ابیات به دل آقا و جمع مینشیند:
بر سر همسایگانش سایهای پرمهر داشت
از سرش هرچند روزی سایهبان برداشتند
پس از تشکر آقا از عباسپور، نوبت به «رضا شیبانیاصل» میرسد. شیبانی
سراینده مجموعه شعر «سکوت کاهگلی» و مسئول حلقهی شعر شهرستان ادب در
تبریز، پس از سلام و ادب، شعری مهدوی میخواند:
طلوع میکنی آخر، به نور و نار قسم
به آسمان، به افقهای بیغبار قسم
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم
کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟
نه شهر مانده...نه یاری...به شهریار قسم
ولی هنوز به آینده روشن است دلم
به بخت روشنِ مردان این دیار قسم
آقا که از این شعر خوششان آمده، به زبان آذری از شاعر میپرسند که آیا تبریزی هستید؛ و پس از جواب مثبت شاعر بلافاصله اضافه میکنند: «ترویج قالی تبریز معلومه! شهریار هم در سن شما که بود همین جورها ظاهرا شعر میگفت.» و بعد با تعریف از شعر شیبانی میگویند: «خیال نکنید اینجا منزل آخر است. شعرتان خیلی خوب است، اما این تازه منزل اول است و باید سعی کنید تا از شهریار هم جلو بزنید.»
علی فردوسی از اصفهان، شاعر بعدی است که قزوه به آقا معرفی میکند. فردوسی پس از یک دوبیتی و یادی از حضرت علی(ع)، غزلی با مضمون سنگ میخواند:
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه کار کرد
در کوچه میگذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ میشود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد؟
و پس از چندین بیت مضمونسازی دربارهی سنگ، فردوسی غزلش را با این بیت از زبان سنگ به پایان میرساند تا آقا به شدت او را تشویق کنند:
تنها به یک جوان فلسطینیام بده
با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!
آقا که از این شعر خیلی لذت بردهاند، بیتی از طالب آملی با مضمون سنگ برای جمع زمزمه میکنند:
هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت
آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد
علیرضا قزوه که میخواهد جلسه منظم و سریع پیش برود، «علیرضا قنبری»، شاعر
کرجی را به آقا معرفی میکند. قنبری که از اعضای دورهی دوم آفتابگردانها
نیز هست، شعری رضوی میخواند که جمع را متاثر میکند:
هرچند که در شهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود، خریدار زیاد است
...من دربهدر پنجرهفولادم و دیریست
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است
تا میرسد به این بیت که آقا با او شوخیای میکنند:
گندم به کبوتر بدهم؟ شعر بگویم؟
آخر چه کنم؟ در حرمت کار زیاد است
آقا بلافاصله میگویند: «زیارت از همهش بهتره» و جمع میخندند.
چند بیت آخر هم، هم تحسین آقا را در پی دارد و هم تحسین حضار:
هرگوشهی ایران حرم توست که با تو
همسایهی دیوار به دیوار زیاد است
از دور سلامی و تو از دور جوابی
این فاصله انگار نه انگار زیاد است
درخواب سرِ سفرهی اطعام، توگفتی:
هرقدر که میخواهی بردار... زیاد است
احمد بابایی، شاعر بعدی است که شعری با موضوع اتفاقات اخیر عراق و
جریانهای تکفیری سروده و قزوه از او میخواهد شعر را برای آقا بخواند.
حضرت آقا چندین بار حین خواندن این مسمط متاثر میشوند:
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهست
سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهست
سرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهست
هر که در مدح علی شعر جدید آوردهست
گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست...
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبههی در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست
سینهی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
بیجگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاصی ز لب قاری قرآن گیرند
بیشتر زان که از این قوم، بدی میجوشد
از زمین غیرت «حجربن عدی» میجوشد!
سنگ تکفیر به آئینهی مذهب؟ هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
ما نمک خوردهی عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!
کفر بر سینهی توحید نشیند؟ هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود
آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود
آقا بعد از خواندن این شعر، میگویند: «امشب جوانها غوغا کردهاند.»
قزوه، امیرعلی سلیمانی را شاعری معرفی میکند که در جشنوارههای زیادی
حائز رتبه شدهاست. این شاعر همدانی هم که عضو دورهی اول آفتابگردانهاست،
غزلی عاشقانه از کتابش «برگریز» میخواند که به تازگی در انتشارات شهرستان
ادب به چاپ رسیدهاست:
نشستهام مثل بچه شیری، که دل به چشم غزال دارد
بهارگیسوی چشمسبزی که با زمستان جدال دارد...
تا میرسد به این بیت که:
تو شمس باشی و مولوی من، غزل بخوانی و مثنوی من
اگرچه پیرم، ولیکن امشب، جوان شدن احتمال دارد
که آقا بلافاصله میپرسند: «شما پیری؟» و جمع میخندند و آقا میگویند: «از زبان ماها گفته.»
بیت آخر غزل هم دوباره به این موضوع اشاره دارد:
بخند تقویم روزگارم! نشان نده چند سال دارم
غمی که در سینهام نهفته، قریب هفتاد سال دارد
آقا میگویند: «به جای "پیرم" اگر بگذاری "طفلم"...»
که جمع باز میخندند، اما آقا اضافه میکنند: «خالی از شوخی، بیت آخر،
توجیه میکند این بیت را. قضیهی پیری را هم بگذارید انشاالله ۴٠-۵۰ سال
دیگر از این حرفها خواهید داشت.»
قزوه، «محمدحسین ملکیان» را شاعری اصفهانی معرفی میکند که برای دفاع مقدس غزلی دارد. غزل ملکیان هم تحسین آقا را به همراه دارد:
جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد:
پدرم ضرب در چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد
در جواب کسی که میگوید، پدر از جنگ دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالیاست، تا جوابش در آستین باشد
آقا مقطع این غزل را هم خیلی میپسندند:
همقطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد
آقا بعد از شعرخوانی از ملکیان میپرسند که آیا فرزند جانباز است یا نه و
پس از پاسخ مثبت ملکیان اضافه میکنند: «سلام ما را به جانباز عزیز که
پدرتان هستند برسانید.»
اما جوانترین شاعری که امشب شعر میخواند، «میثم داوودی»، از اعضای آفتابگردانهاست. داوودی غزلی با وزنی بلند میخواند:
شعر خواندی و استوارترین، کاخهای جهان خراب شدند
دست بردی به چشمهی زمزم، آبهای جهان شراب شدند
آقا بعد از تمام شدن این شعر میگویند: «خیلی خوب. جوانها انصافا خیلی خوب شدند.»
علیرضا قزوه، مهدی نظارتی را به عنوان شاعر بعدی معرفی میکند و میگوید: «نظارتی برای غزه شعری سپید میخواند.» و برای راهنمایی فردی که میکروفون را جابهجا میکند اضافه میکند: «با پیراهنی صورتی» و آقا هم بلافاصله میگویند: «دربارهی یک واقعهی سیاه!» نظارتی شعرش را تقدیم میکند به غزهای که در آن بیش از کودکان، کودکی کشته میشود:
دور تا دور شهر ایستادهاند
تا سرایت نکند بوی گرسنگی
و از اشتها نیفتند کافهنشینانی که بخت از ته فنجانشان گریخته...
آقا ضمن تشویق نظارتی میگویند: «با اینکه مانوس نیستیم با شعر سپید اما شعر شما رو فهمیدیم.»
شاعر بعدی، موسی عصمتی است که از خراسان آمده و روشندل است. عصمتی غزلی با این مطلع میخواند:
آیا شما نشانهای از من ندیدهاید؟
کوهی درست روبهشکستن ندیده اید؟
آقا با تقدیر از عصمتی میگویند: «شعر شما تخیل و لفظ خوبی داشت.»
اما شاعر طنزسرای امشب، «سعید طلایی» است. طلایی یادی از استاد خودش زرویی نصرآباد میکند که این روزها دچار بیماری است و غزلی در حال و هوای نماز میخواند:
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجادهی زردوز که محراب دعا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
آقا بعد از این بیت میگویند: «گینس!» و خندهی جمع بیشتر میشود.
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!
آقا پس از خواندن این شعر هم میگویند: «خدا انشاالله این نماز را از شما قبول کند.» و باز جمع شعرا میخندند.
قزوه، پیش از معرفی شاعر بعدی، یادی میکند از شاعر در بستر، احمد عزیزی و میگوید به دستور محسن مومنی شریف، خواهر عزیزی که ٧ سال است وظیفهی پرستاری او را به عهده دارد امشب در جمع شعرا حاضر شدهاست و آقا هم میگویند که ایشان را دیدهاند.
بلال کمالی، شاعر آذریزبان است که شعری رضوی به زبان آذری میخواند و موردتوجه رهبر انقلاب قرار میگیرد.
قزوه، شاعر بعدی را، «شریف صادقی(وفا)» از قم معرفی میکند. این شاعر پیشکسوت قمی، پس از درددلی با رهبر انقلاب دربارهی سختی بیماریهایش، غزلی مهدوی میخواند:
از طلعت زیبای تو گر پرده برافتد
ماه از نظر مردم صاحبنظر افتد
علیرضا قزوه، پس از شعر وفا، میگوید تا الان ٢٠ شاعر شعر خواندهاند و همه هم برای بار اول بودهاست که اینجا شعر میخوانند. نوبت به روحانیان جلسه میرسد و قزوه از سیدعبدالله حسینی، روحانی نامآشنای مشهدی که ۱۵ سال پیش نیز نزد آقا شعر خواندهاست، میخواهد شعر خودش را که بلند است به صورت خلاصه بخواند. حسینی میگوید شعرش ۵٠ بیت است که خمس آن را تقدیم آقا میکند و آقا در پاسخ به طنز میگویند: «سهم ساداتش رو خودتان مصرف کنید!» حسینی چهارپارهای زیبا میخواند که بعضی بیتهایش به مذهبیون غیرانقلابی تعریض دارد:
آمدیم از هزارهی اندوه
سبدی از ستاره زیر عبا
ماه در جیب و کهکشان در جِیب
پیکری پاره پاره زیر عبا
آقا پس از پایان شعر میگویند: «اصطلاحات فقهی و اصولی و نحوی و همهچیز توش بود الحمدلله. بالاخره شما یک طعنهای به اصحاب عبا زدید. ولی اشکال وارد اینه که به اشغالگران و استکبار نپرداختید. به هر حال امروزه اینها بیش از همه با استکبار برخورد میکنند.» حسینی در پاسخ به طنز میگوید این مسائل را در بیتهای محذوف مطرح کردهبود و صدای خندهی جمع بلند میشود.
شعرخوانیهای روحانیون ادامه دارد و «محمدحسین انصارینژاد» شاعری است که قزوه او را معرفی میکند و میگوید شعرهایش شبیه زکریا اخلاقی است. انصاری نژاد که کتاب «باغ سحرخیز» را در انتشارات شهرستان ادب دارد، غزلی با حال و هوای جنوب و ساحل میخواند:
ماه رد میشد از شب یلدا، ولی انگار بیخبر بودیم
سایهها هم بلندتر بودند، شاد از جشن مختصر بودیم
قزوه پس از محمدحسین انصارینژاد میگوید برنامهی شعرخوانیها تمام شدهاست و اگر آقا میخواهند بگویند شاعری شعر بخواند.
آقا با طمانینه میگویند: «کاش امشب همگی شعر بخوانند اینجا...»
و بعد از مکثی بیت را کامل میکنند: «بعد از آن تا سحری جمله بمانند اینجا!» شوخی آقا، جمعیت را سر کیف میآورد و خستگی بیش از یک ساعت شعر شنیدن را از تنشان در میکند. بعضیها بیت تازهسرودهی آقا را زیرلب تکرار میکنند:
کاش امشب همگی شعر بخوانند اینجا
بعد از آن تا سحری جمله بمانند اینجا!
آقا، با اشاره به زکریا اخلاقی به قزوه میگویند: «آقای اخلاقی چند وقتیاست اینجا شعر نخواندند.» و اخلاقی، در استقبال از جامی، ملمعی قرائت میکند:
به کدام واژه بخوانمت؟ به کدام واژهی نارسا؟
به کدام جلوه بجویمت؟ متعالیا و مقدسا!
دکتر حدادعادل، شاعر دیگری است که به توصیهی رهبر انقلاب غزلی کوتاه میخواند:
آسمان ابری است اما ماه پیدا میشود
ماه پنهان است، اما گاه، پیدا میشود
اما حجتالاسلام محمدی گلپایگانی، مسئول دفتر رهبری هم میخواهد شعر بخواند. آقای محمدی میگوید: «چند سالی است اینجا شعر نخواندهام، این شعر را هم شاید آقا راضی نباشند بخونم.» و شعری دربارهی دیدارهای نیمهی رمضان رهبری با شعرا قرائت میکند:
بیا که طالع صبح امید ما اینجاست
بیا سرای حسین، پور مصطفا اینجاست
این شعر که در بعضی ابیات مدح حضرت آقاست بدون هیچ تحسینی از طرف ایشان به پایان میرسد. آقا پس از شعرخوانی آقای محمدی اعترض میکنند: «فرمودید حقیر خوشم نمیآید، در عین حال هم خواندید!»
شاعر آخری که بخت شعرخوانی در دیدار را با توصیهی خود آقا پیدا میکند، مرتضی امیری اسفندقه است. اسفندقه ابتدا غزلی کوتاه و عاشقانه میخواند:
با تو اگر دوباره قراری نداشتم
هرگز به کار آینه کاری نداشتم
و بعد با عذرخواهی از گرفتگی صدا به علت بیماری، توضیح میدهد که: «٢ سال پیش قصیدهای خواندم که شما گفتید میشد توی غزل هم آورد محتویات آن قصیده را. در راه برگشت به خانه برای تنبیه خودم که وقت شما را گرفتم ۴ غزل گفتم.» و مطلع یکی از آن غزلها را برای پوزش از رهبر انقلاب میخواند:
به محفلی که سخن از لطائف غزل است
قصیده هر که بخواند خروس بیمحل است!
اسفندقه سپس غزل کوتاه دیگری میخواند با همین موضوع:
ما، قصیده گرچه بسیار و مسلم گفتهایم
عاشقانه در جوانیها غزل هم گفتهایم
و با این مصراع اسفندقه خطاب به حضرت آقا، شعرخوانیها تمام میشود:
ما، غزل، شرمندهایم ای مهربان! کم گفتهایم
آقا هم با تشکر از اسفندقه میگویند: «طبع شما طبع قوی و استوار و خوبیاست. ما هم دعا میکنیم برای شما. اما این چیزها هم دعاییه و هم دوایی. آفت انسان در هر رشتهای این است که در هر جا هست فکر کند منزل آخر است. اینجا سقوط شروع میشود. شاعران خودشان را با بزرگانی مثل حافظ و مولوی مقایسه کنند تا جلو بروند. به قول شاعر: سرشارم از جوانی هرچند پیر دهرم/سروم که در خزان نیز رنگ بهار دارم.»
شعرخوانیها تمام شدهاست و کسی از طرف بانوان جلسه اعتراض میکند که بانوان کم شعر خواندهاند. آقا پاسخ میدهند که: «نه، کم نخواندن.» و بعد به شوخی اضافه میکنند: «مردها اسمشان بد دررفته، وگرنه از خانمها مظلومتر هستند!»
صلوات حضار، پایانِ بخش شعرخوانیها و آغاز سخنان حضرت آقاست. حضرت آقا حدود بیست دقیقه برای حاضران دربارهی شعر و شاعری سخن میگویند. اشارهای هم دارند به وقایع غزه و تهاجم فرهنگی. و در آخر برای شاعران دعا میکنند که «خدا انشاالله به شما توفیق بدهد که در خدمت ارزشها باشید. خدا روز به روز نفس شما را گرم کند.»
ساعت
۱٢ است که با صلوات جمع، شب شعر نیمهی رمضان امسال هم تمام میشود. بعضی
دوباره به سمت آقا میروند تا بار دیگر ایشان را ببینند یا کتابی تقدیم
کنند. بقیه هم در گروههای چندنفری به گپوگفت میپردازند. ناصر فیض،
فیضبوکش را تقدیم آقا میکند. سیدحمیدرضا برقعی هم، که آقا او را
شناختهاند میبوسند کتاب جدیدش، رقعه را به آقا تقدیم میکند. در
راه خروج از حسینیه، آقا با وزیر ارشاد که از میانهی جلسه به حسینیه
آمدهاست هم سلامعلیکی میکنند و با لحن ویژهای به آقای جنتی میگویند:
«ما با شما خیلی حرف داریم. حرفهای جدی داریم.» و از کنار وزیر میگذرند. استاد
محمدجواد محبت، شاعر شعر معروف دوکاج هم، با آقا خوشوبش میکند. از عجایب
جلسه این بود که در طول جلسه استادانی مثل محمدجواد محبت و یوسفعلی
میرشکاک به جای اینکه در کنار رهبر انقلاب یا در ردیفهای نخست جلسه باشند
در جای نامناسبی نشسته بودند. جالب اینکه سال گذشته نیز
میرشکاک در ردیفهای پایانی نشسته بود اما با تذکر رهبرانقلاب به
ردیفهای جلوتر آمد. به جز این بزرگواران که تنها به نظر میرسید در جلسه
حضور ندارند؛ امسال جای بعضی از شاعران که در جلسه حضور نداشتند بسیار خالی
بود؛ از جمله استاد علی معلمدامغانی، دکتر محمدرضا ترکی و ...
در پایان جلسه آیتالله خامنهای از در پشتی حسینیهی امام خمینی خارج میشوند و جماعت شاعر، شادمان از دیدار رهبرشان و توجه رهبر فرزانه ایران به شعر، به سمت درهای خروجی بیت حرکت میکنند تا به خانههایشان بروند و شادی دیدار با رهبر را با خانوادههایشان تقسیم کنند.