نمی پرسی چرا احوالِ لیلی!؟/ «میم»مثل مرد
یقیناً مطالب بسیاری زیادی در فضای وبلاگی کشور وجود دارد که شایسته بهترین ها هستند، لذا گلچین این مطالب به معنای نادیده گرفتن زحمات دیگر وبلاگ ها نمیباشد. بر این اساس تمامی وبلاگ نویسان عزیزی که مایلند مطالب آنان منتشر شود می توانند به منظور معرفی وبلاگ خود، مطالب تولیدی خود را از طریق ارسال نظر در زیر همین مطلب یا از بخش ارتباط با ما ارسال نمایند.
وبلاگ سخنی با مسئولین نوشت: وقتی مسئولین ما انتقاد پذیر نیستند/ انتقادگران چرا بی سواد خوانده می شوند؟
در جامعه ما هنگامی که صحبت از انتقاد و انتقاد پذیری می شود همه افراد خود را انتقاد پذیر معرفی کرده و این امر را یک عامل پیشرفت در کارها و اعمال خود می دانند و اگر در این میان ما بخواهیم در مورد عملکرد شخصی موضوع یا مطلبی بنویسیم و کارکردهای صورت گرفته آن را نقد کنیم و بدون حب و بغض اظهار نظر نماییم، آن شخص بدون فوت وقت شمشیر کشیده و با ترفندهای گوناگون منتقد را به سکوت فرا می خواند و وی را به به تندروی، قضاوت عجولانه و تضعیف آن نهاد یا شخص متهم میکند و در آخر به دلیل انتقاد پذیر بودن بدون هیچ استدلال و توجیه خاصی نقد او را رد میکند بنابراین می توان نتیجه گرفت که مسئولین ما از هرگونه خطا و لغزشی مصون و لذا جا برای نقد مهیا نخواهد بود.
در مورد انتقاد ناپذیری مسئولین ما، گاها برای همه افراد اتفاق افتاده است و شما هم با آن روبه رو بوده اید و برخورد مسئولین با نقادان و برخورد آنها به دلیل یک انتقاد یا مطالبه مردمی اوج نقد ناپذیری مسئولین ما را نشان می دهد که متاسفانه دامنه این نقد ناپذیری روز به روز افزایش پیدا می کند.
یکی از مهمترین ویژگی های هر مسئول میتوان به نقد پذیری و نقد ناپذیری آن توجه کرد که می توان عدم نقد ناپذیری آن را در ریشه های گوناگونی جستجو کرد یکی از مهمترین عوامل از مبانی نظری و فکری مسئولان ما نشئت میگیرد، در مبانی فکری مسئولین ما ، جایی برای تعدد و تنوع عقیده ها و نظرها از یک واقعیت لحاظ نشده است، علت بعدی، به شکاف آشتی ناپذیر جامعه برمیگردد، لایه های تمدنی و فرهنگی مختلفی در جامعه ما وجود دارد، نمایندگان و طرفداران این لایه های تمدنی و فرهنگی امکان گفتگو با یکدیگر و رسیدن به تفاهم را باور ندارند، به همین سبب نقد کردن در چنین فضایی خیلی زود به دشمنی و تخاصم و تلاش برای حذف میانجامد، در میان این عوامل نمیتوان ضعف اخلاقی را نادیده گرفت، تکبر و خود بزرگ بینی و فقدان فروتنی در افراد میتواند مانعی جدی در برابر نقد شدن ایجاد کند.
راه های بسیاری برای تشخیص انتقاد های سازنده و منصفانه از غیر منصفانه وجود دارد، و اینکه در مورد یک موضوع مورد مناقشه حق با کدام طرف است. بهترین منبع برای تشخیص انتقاد های منصفانه از غیر منصفانه افکار عمومی و مردم هستند که به صورت یک سری افراد بی طرف به بیان نظرات خود می پردازند بدین ترتیب مطالبی که به عنوان کامنت یا نظرات در قسمت خبرها و یا مطالب در سایت های خبری از طرف مردم گذاشته میشود اهمیت خاصی دارد و جهت و خط فکری مردم را در مورد رد و یا قبول آن پدیده نشان میدهد.
در جامعه امروزی رسانه های محلی که بصورت تخصصی به بیان مطالبات و مشکلات مردم به صورت بی طرفانه می پردازند و مردم آن را به عنوان پل ارتباطی بین خودشان و مسئولین قبول دارند زمینه را برای نقد و انتقاد سازنده فراهم می کنند.
امام خمینی (ره) با ایمان خالصی که داشتند انقلاب اسلامی را بنا کردند ایشان به عنوان یک معمار میدانست که چه عواملی ممکن است برتنه این انقلاب خدشه وارد کند یکی از خطراتی که حضرت امام رحمهاللهعلیه بارها مردم و مسولین را از آن برحذر میداشتند خطر تبعیت از هوای نفس است. حضرت امام رحمهاللهعلیه در جمع هیئت دولت در سال ۵۹ بیانات بسیار ارزشمندی فرمودند که گوشههایی از آن را برای یاد آوری خدمتتان تقدیم می شود: «آنچه که خطر براى هر انسانى و هر متصدى امرى هست حب نفْس است. رأس همه خطاهایى که انسان مىکند، حب نفْس است. هر بلایى سر انسان خودش مىآید یا جامعه از دست قدرتمندان مىبیند این در اثر هواى نفْس و خودخواهى است».(۱)
حضرت امام رحمه اللهعلیه در ادامه همان سخنان میفرمایند:” شما حالا وزیر هستید، دیگران باید اطاعت بکنند، چشم بسته باید اطاعت بکنند؟!!! شما وکیل هستید، دیگران باید از شما اطاعت بکنند و چشم بسته هم باشند؟!!! این همه براى این است که انسان خودش را نساخته. اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمى آمد که یک رعیتى هم به او انتقاد کند؛ اصلًا بدش نمى آمد، از انتقاد بدش نمی آمدخوب است که مسؤولین و دولتمردان توجه داشته باشند که افرادی که خیرخواهانه و دلسوزانه نصیحتی یا انتقادی میکنند در واقع با این کارشان به کمک آنها آمدهاند حضرت امیر علیهالسلام میفرمایند:” کسى که تو را نصیحت و راهنمایى مى کند، بى گمان تو را کمک کرده استبه امید روزی که آستانه تحمل مسئولین ما بالا رود و انتقاد را به مثابه تخریب، تضعیف و … ندانند.
حرف آخر: انتقاد کنید، منتها انتقاد به معناى واقعى کلمه؛ یعنى مبارزه و چالش خیر و شر را نشان بدهید تا معلوم شود که اگر این نقطهى زشت و مردود در جامعه هست، اما انگیزهاى براى رفع آن وجود دارد، جریانى براى نابودى آن وجود دارد. اگر فقر را نشان میدهید، معنایش این نباشد که در جامعه فقر هست، اما هیچ انگیزهاى براى مبارزهى با فقر وجود ندارد. اگر اینجور شد، طبعاً فیلم یأسآور میشود؛ فضا را تاریک نشان میدهد و برخلاف واقعیت هم هست.
وبلاگ کار یعنی جهاد نوشت: قابل توجه پدر و مادر ها!
پدر و مادرهای عزیز یادمون باشه که بچه ها آنگونه نمی شوند که ما می خواهیم !
بلکه آن گونه می شوند که ما هستیم..
باشگاه وبلاگ نویسان نسیم نوشت: نمی پرسی چرا احوالِ لیلی!؟
پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وا رفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که می خواهم تو را قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم کمتر ز آن است
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی
پس از چن وقت دید بابای لیلی
که سنِ دخترش گردیده خیلی!
سراسیمه به مجنون زد ایمیلی
نمی پرسی چرا احوالِ لیلی!؟
هنوزم عشق لیلی در دلت هست؟
هنوزم عکس او در تبلتت هست !؟
تو داماد منی من شک ندارم ...!
نیازی دیگه به مدرک ندارم...!
شود این تحفه را با سیکل هم برد
نیازی نیس به دانشگاه آکسفورد!
بیا تا منزلم.. مجنون ترینم...
الهی دوریِ تان را نبینم!
چو کرد فکراشو مجنون زد ایمیلی
پس از یک هفته به بابای لیلی!
بگفتا چند سالی دیر کردی..
زیادی جانِ من تأخیر کردی
نباشد در سر از لیلی هوایی...
که دارم چند دوستِ اجتماعی!
ز بس هر چیز، این دوره گرونه
محاله زن بگیرم این زمونه!
وبلاگ سبو نوشت : هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند ، رسید به چراغ قرمز.
ترمز زد و ایستاد.
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:
الله اکبر و الله اکــــبر …
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب.
اشهد ان لا اله الا الله …
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
چش شُدِه؟!
یهو اینطوری شدی چرا ؟!
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که !
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
"مگه متوجه نشدید؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن.
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار
کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه. دیدم این بهترین کاره !”
همین!
"برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین” (شادی روحشون صلوات)
باشگاه وبلاگ نویسان نسیم نوشت: در راز و نیازمان تجدید نظر کنیم
طنز نماز…
بابام داشت نمازمیخوند
یهوداد زد الله اکبر الله اکبر
دویدم : گفتم چیه بابا ؟درمیزنن؟
میگه : الله اکبر
گوشیت زنگ خورد؟
میگه : الله اکبر
شام واست نگه داریم؟
میگه : الله اکبر
کسی طوریش شده؟
میگه : الله اکبر
جک وجونوردیدی؟
میگه : الله اکبر
گفتم باباخویکم راهنمایی کن…
باعصبانیت داد زد الله اکبر
دستشوهم ب علامت خاک برسرت تکون داد
هیچی آغآ نمازش تموم شده
میگه : مگه نمیگم بزن ۱ اخبارشروع شده…
انجمن اساتید وبلاگ نویس فارس نوشت: تنور دنبا سنگ ها را جدا می کند…
دیدی نانوا چطور خمیر نان سنگک را پهن می کند و درون تنور می گذارد…
چه اتفاقی می افتد؟! خمیر به سنگها می چسبد!
سختیهای این دنیا، حرارت تنور است…و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند…
و هر چه انسان پخته تر می شود سنگ کمتری بخود می گیرد…سنگها تعلقات دنیایی هستند…
ماشین من، خانه من، کارخانه من….
آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!
خوشا به حال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته می شود که به هیچ سنگی نمی چسبد!
وبلاگ بزرگراه خدا نوشت: راهی که به همه ماسوای خودت نفع می رسانی…
عارف برجسته مرحوم حاج اسماعیل دولابی( ره )
هر جا غصّه دار شدی استغفار کن
استغفار امان انسان است
به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای،
اذیّتت کرده اند؟ گناهی کرده ای؟
محزون که شدی استغفار کن.
مثلاً وقتی چند نفر کفران نعمت می کنند به همه ضرر می رسد؛ استغفار هم که می کنی به همه ماسوای خودت نفع می رسانی…
وبلاگ مهندسین فارس نوشت :قهرمان کیست، پهلوان چه کسی است
هر انسانی ممکن است در زمینه ای قهرمان باشد. قهرمان در ورزش، قهرمان در کسب علوم ، قهرمان در تولید محصول و یا حتی قهرمان در آموزه های دینی شود.
اما هر قهرمانی پهلوان نیست
قهرمان و قهرمانی از تربیت جسم و ذهن، خلق می شود . لکن در پهلوانی جسم و ذهن در بستر روح و قلب قرار می گیرد و به خلاقیت های آن معنی و جهت می بخشد. چون پهلوان پوریای ولی، و در عصر حاضر نیز پهلوان در علم ” استاد شهید مرتضی مطهری ” و پهلوان در جهاد ” شهید دکتر مصطفی چمران ".
وبلاگ حرف بچه های دولت آباد نوشت: "بصیرت” تیر سربازان خدایی است /"غبار فتنه” تیر سربازان شیطان
هر جنگی، سلاح خودش را دارد، سرباز و افسر و فرمانده خودش را هم… در هر جنگی برای به دست آوردن "چیزی” میجنگند و برای نابودی "چیزی” دیگر، هر جنگی مجروح دارد و هر جنگی کشته… ما به مجروحین خدایی می گوییم "جانباز” و به مجروح خرمایی می گوییم "ناقص!”، به کشته خدایی می گوییم "شهید” و به کشته خرمایی می گوییم "به هلاکت رسیده”… هر جنگی هدفی دارد و مقصدی… جنگ برای آنها که برای خدا می جنگند می شود "جهاد در راه خدا”
و برای غیر آنها می شود "کشت و کشتار” و رسیدن به متاع دنیا… آن روزها روز "جهاد سخت” بود؛ جهادی که سلاحش توپ و تانک بود، سربازش هر انسان باایمان، تیرش به جسم میخورد و هدفش بیرون کردن خصم متجاوز از سرزمین مادری و ایمانی و در آن سوی معرکه، دشمنی می جنگید برای قدرت و می خواست قتل ملتی را می خواست، تصرف سرزمینی را و می خواست کشتن انسان هایی را. آن جنگ دو رو داشت یا "پیروزی” یا "شهادت” و مهم این بود که در هر صورت به "سعادت” می رسیدی…
اما این جنگ، "جهاد نرم” است، سلاحش اینترنت است و ماهواره، کتاب است و مقاله و روزنامه، سربازش هر کسی نیست مگر آنکه توانش را داشته باشد، "بصیرت” تیر سربازان خدایی است و "غبار فتنه” تیر سربازان شیطان، میدان جنگ را می شود خاکریز نامید و میشود "فتنه” خواند،
"جنود الهی” با سلاح بصیرت، قلب و ذهن ها را روشن میسازند تا مگر کسی اسیر دشمن نشود. اینجا اسارت و شهادت افتخار نیست اینجا اسیر یعنی آنکه فکر و قلبش از سیطره ولایت الله بیرون رفته، برای دشمن مینویسد برای دشمن کار میکند هرچند ساده لوحانه و شیخ گونه بر زبان نام امام (ره) را فریاد زند. اینجا شهادتش یعنی روحی که در دیگر باز نمیگردد: "ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم”…روحی که مهر ضلالت خورده و خدا او را رها میکند "فماذا بعد الحق الا الضلال؟” و آنگاه که خدا در فتنهها کسی را رها کند، چشمانش جایی را نمیبیند:
"ظلمات بعضها فوق بعض”… این جنگ "شهید” ندارد این جنگ "کشته” دارد و آنکه جانش را از دست میدهد "به هلاکت رسیده” است… آنکه تیرهای دشمن قلب و روح و فکر و ذهنش را شکار کند فضیلتی ندارد؛ حداکثر میتوان دل به حالش سوزاند و با داروی بصیرت و دعا و استغاثه او را ترمیم کرد… اسیر و کشته این جنگ از دایره ایمان بیرون میرود؛ یا به کنج خوارج میخزد یا سر از میانه منافقین در میآورد و یا با کفار هم پیاله میگردد یا… این جنگ "شهید” ندارد
البته میشود در این جنگ جسمها آماج تیرها گردد، آبروها در راه خدا فدا شود، خستگیها رمق از جان و اندیشه بگیرد و حتی جان کسی از جسمش رها شود اما مشروط بر آنکه دشمن در جبهه نرم بر سرباز و افسر و فرمانده، پیروز نشده باشد… کتک خوردن در حوزه "سخت” جنگ نرم و فدا شدن آبرو در این راه و جان دادن در میانه فتنهای که به خیابان کشیده شده؛ "جانبازی” و "شهادت” از نوع سخت آن است هر چند که زمینهاش را فتنه ای نرم و غبار آلود برپا کرده باشد.
وبلاگ بچه های جنگ نوشت: "میم” مثل مرد
گاهی هم اینجوری فکر کنیم بد نیست
اﻭ ” ﻣــﺮﺩ ” ﺍﺳﺖ
ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ…
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ…
ﺟـﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود…
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ…
و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ…
به او سخت نگیر..!
او را خراب نکن..!
ﺍﻭ ﺭﺍ "ﻧﺎﻣــــﺮﺩ” ﻧﺨﻮﺍﻥ..!
ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه نزن..!
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ…
ﻓﻘــــﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ…
آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است..!
ﻣﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﯽ ﮐﹷـﺴﯽ هایش ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ کند ﻭ ﺍینطوری با همه ی دنیا لج کند..!
ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود..!
ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست…
یک ﻭقت هایی،
یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
"میم” مثل مرد
وبلاگ انتظار نوشت: شهدا…مرا گاهی نگاهی