وبلاگ تشکل نهج نوشت: موازی کاری، مشکل اساسی کار فرهنگی!
همه ساله همایش ها و نشست های بسیاری با موضوع فرهنگ در کشور برپا می شود که در بسیاری از آنها یکی از مهمترین مشکلات کار فرهنگی را موازی کاری بیان می کنند اما گویا ما تنها عادت کرده ایم که مشکلات را بیان کنیم و سالهاست که هر کس می آید همین را می گوید و هیچ فرد یا نهاد رسمی یا غیر رسمی پا را فراتر از این نگذاشته است که علاوه بر بیان مشکل راهکارهایی را نیز ارائه نماید. جالب تر اینجاست که تا قبل از اینکه رهبری به موضوع مشکلات فرهنگی کشور اشاره نمایند هیچ کس حتی به فکر این معضل نبود و شاید اصلا به عنوان ایراد به حساب نمی آوردند.
رهبری در خصوص جلوگیری از موازی کاری تاکیدات زیادی کرده اند ایشان در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت در شهریور ماه سال ۱۳۸۹ فرمودند:
«کار موازی چند عیب دارد: اولاً هزینهی انسانی زیادی بیجا مصرف میشود، ثانیاً هزینهی مالی زیادی مصرف میشود، ثالثاً تناقض در تصمیمگیریها به وجود میآید _وقتی دو دستگاه مسئول یک کاری هستند، این یک تصمیم میگیرد، آن هم یک تصمیم دیگر میگیرد_ و رابعاً از همه بالاتر، مسئولیت لوث میشود. فرض کنید توی فلان مسئلهی اقتصادی یا مسئلهی فرهنگی یا مسئلهی سیاست خارجی یا هرچه، اگر چنانچه یک مشکلی پیش بیاید، مسئولیت لوث میشود. وقتی کار موازی انجام گرفت، مسئولیت لوث میشود. بین دولت – یعنی قوهی مجریه – و بعضی از دستگاههای بیرون از قوهی مجریه، یک جاهائی بعضی موازیکاریها هست. همهی تلاشمان این است که بلکه این موازیکاریها را یک جوری حل کنیم، اصلاح کنیم، علاج کنیم. در داخل دولت، دیگر نبایستی از این موازیکاریها به وجود بیاید. حالا یک موارد خاصی هست؛ اما کلیاش این است که موازیکاری خوب نیست.»
یکی دیگر از مشکلات فرهنگی که از همین موازی کاری ها بوجود می آید ، مشخص نبودن متولی فرهنگ در کشور ماست به طوری که از ۴٫۵% بودجه کل کشور که به فرهنگ و هنر تعلق می گیرد ۱۵% به وزارت فرهنگ و ارشاد ، ۴۹% به صدا و سیما ، ۱۰% به شورای عالی حوزه علمیه ، ۹% به میراث فرهنگی ، ۶% به سازمان تبلیغات ، ۴% به فرهنگ و ارتباطات ، ۲% به اداره اوقاف و ۵% به سایر سازمان های دولتی و غیر دولتی تعلق می گیرد. پراکندگی در حوزه تصمیم گیری های فرهنگی نتیجه ای جز وضع موجود ندارد و همواره هر سازمان ، نهاد یا سازمان دیگری را مقصر اصلی در حوزه فرهنگ می داند. بودجه فرهنگی کشور ما حدود ۲٫۵% کمتر از کمترین بودجه فرهنگی سایر کشورهاست چرا که در دنیا حداقل ۷ درصد را به فرهنگ اختصاص می دهند. حال با این پراکندگی در دریافت و مصرف بودجه فرهنگی کشور و کم بودن میزان اختصاص بودجه به بخش فرهنگ نسبت به سایر کشورها چگونه می توان پویایی در این حوزه را انتظار داشت.
با وجود این مشکلات به نظر می رسد در شرایط کنونی تمرکز بخشیدن به یک سازمان به عنوان متولی فرهنگ کشور می تواند مهمترین قدم در راه حل مشکلات فرهنگی کشور باشد.
وبلاگ انجمنی کازرون نوشت: قلم بردار و بنویس…
قلم بردار و بنویس از
یتیمانی که با چشمان خود دیدند
چگونه تیغ شیطان
بر گلوی والدینش فرآمد
اما او
جز سکوتی دهشت
نباید ناله ای سازد
قلم بردار و بنویس از
تمام خانه هایی که
با موشک
سقف هاشان فرو افتاد
و در آن آتش سنگین
چه فرزندان کودکسال
که قربانی شدند یا آن که
داغ بی سرپرستی روی دل هاشان بنشسته
قلم بردار و بنویس از
ستم هایی که از موشک در آن کشور
و یا با تیغ تکفیری اهریمن
و یا با این نوک خودکار
و یا با نیش مسمار زبان مردمان مغرب تاریک
به قلب و جان مردم زد
قلم بردار و بنویس از
تمام ظلم های عالم و آدم
سکوت کودک مستضعف و بیچاره ای از هر کجای عالم و دنیا
*******
وبلاگ نقطه نوشت: برای آنهایی که در حرف ادعای زرتشتی بودن دارند!
با یک پیراهن که روش شعر با نستعلیق نوشته بود و یک گردنبند فروهر اومده بود یه انگشتر فروهر هم تو دستش همچین هم کلاس می گذاشت که نگو! (بقول بچه ها برا خودش نوشابه باز میکرد!)
بهش گفتم زرتشتی هستی؟!
گفت: نه گفتم
پس چرا فروهر انداختی گردنت؟
گفت : چه ربطی داره چون میخوام دین اجدادم رو حفظ کنم ما در اصل زرتشت بودیم منم نمیخوام دین نیاکانم از یاد بره.
گفتم خب خیلی خوبه که میخوای دین اجداد خودت رو حفظ کنی ولی به همون چند اصل دین اجدادت هم توجه میکنی؟
گفت: آره هرچی اونا بگن من گوش میدم چون من رو اجدادم تعصب دارم رو دین کوروش کبیر تعصب دارم.
گفتم: من نمیگم تعصب نداشته باش ولی دین زرتشت سه تا اصل داشت گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک. حالا ی سوال ازت میپرسم،
گفت: بفرمایید
گفتم: یعنی تو تا حالا دروغ نگفتی حرف بد نزدی؟ تو امتحاناتت تقلب نکردی؟ تو در مورد کسی زود قضاوت نکردی؟!
گفت چرا خب پیش اومده گفتم خب اینطوری دین اجدادتو حفظ کردی؟! مگه دین اجدادت این سه تا اصل رو نمیگه؟ پس چرا بهش عمل نکردی؟! دین اسلام ما هم همین سه تا اصل رو میگه ولی کامل تر و جامع تر چون ب مرور زمان انسان ها پیشرفت میکردن خدا هم دین پیشرفته تر می آورده ولی اصل دین یکی بوده پس چرا تو عمل نکردی؟!
هیچی نگفت فقط سرشو انداخت پایین و به فکر فرو رفت…
وبلاگ آسمانیان نوشت:خانه تکانی به سبک مرغ سحر!
در آستانه سال جدید،شاعر طنز پرداز و خوش ذوق سروستانی متخلص به مرغ سحر در جدید ترین سروده خویش به مساله مهم این روز خانواده های ایرانی یعنی "خانه تکانی شب عید”پرداخته است.
مرغ سحر کلام خویش را از مهربانی های این روزهای همسرش در حق او آغاز کرده و اینچنین می گوید؛
خانمم این روزها خانه تکانی می کند
تا مرا اغوا کند،شیرین زبانی می کند
من نمی دانم چرا خیلی هوایم دارد او
هم به من گل می دهد،هم مهربانی می کند
بس که بالا رفته ام چون گربه از دیوارها
از نخاعم تا سرم درد نهانی می کند
بس که گلدان و گل و گلبوته کردم جابجا
عاقبت من را چو برگ شمعدانی می کند
اهل شستن می شود تنها همین ایام عید
باقی سال از قضا، پشّه پرانی می کند
او هماهنگ است انگاری فقط با مادرش
تا مرا عاصی کند، با او تبانی می کند
بس تبحّر دارم الان در امور شست و شو
مطمئن هستم که نامم را جهانی می کند
نیست حتی یک ستاره در سپهر جیب من
خانم اما خرج های کهکشانی می کند
گاه فیلش می برد سوی سه راه زرگری
گاه یاد چار راه طالقانی می کند
تا بگیرد پرده ای همرنگ کابینت، مرا
راهی کوی وصال و زند و قانی می کند
این بیار اینجا و آن جا،نه! برگردان،برو
او مرا آخر از این کارش روانی می کند
تا فراموشش کنم این ظلم بی حده بنده را
میهمان چای گرم زعفرانی می کند
انتظار عیدی و یارانه ی آخر،مرا
مبتلای عینک ته استکانی می کند
داشتم همکاری از دست عیالش ذلّه شد
دارد الان در بیابانی،شبانی می کند
گفتمش مرغ سحر خانه تکانی کرده ای؟
گفت طوفان می وزد خانه تکانی می کند
باشگاه وبلاگ نویسان نسیم نوشت: مرگ نورون های عصبی در کودکان با بازیهای مجازی…
بازیهای مجازی روح اجتماعی نداشته و باعث بروز مشکلات و مرگ نورونهای عصبی در کودکان میشوند، کودکان امروزی در شرایط امروزی از بدو تولد تا ۲۰ سالگی هرروز یک نورون عصبی را از دست میدهند که نبود فعالیتهای گروهی مناسب و سالم موجب افزایش مرگ این نورونها میشود، این در حالی است که حضور در گروههای اجتماعی به هرس شدن منطقی نورونها کمک کرده و باعث کاهش ریزش سلولهای عصبی در کودکان میشود.
بازیها و ورزشهای گروهی بیشترین تأثیر را در شکلگیری شخصیت کودکان دارند تا حدی که این تأثیر نزدیک به ۴۰ درصد شکلگیری شخصیت کودکان را شامل میشود.
بازی برای کودکان مثل آب برای ماهی بوده و همانطور که آب نقش حیاتی در زندگی ماهی دارد بازی و ورزش نیز نقش مهمی را در زندگی کودکان ایفا میکند.
بازی و کنشهای بازیگونه به خصوص بازیهای گروهی باعث شکلدهی به رفتارهای اجتماعی و ایجاد زمینه برای برقراری ارتباط میشود.
کودکان با بازیگوشی میخواهند اول خود و سپس محیط اطراف خود را کشف کنند، باید شرایط را برای کشف هرچه بهتر محیط اطراف کودکان فراهم کنیم، چون در صورت نبودن شرایط مناسب و آشنا نشدن این کودکان با محیط اطراف خود، این کودکان دچار افسردگی شده و برای رهایی از دیوارهای افسردگی دست به بازیگوشی و لجبازی میزنند که این افسردگی را به اشتباه بیشفعالی مینامند.
ورزشهای انفرادی برای کودکان توصیه نمیشود، چون اصل فعالیت گروهی است، در ورزشهای انفرادی برخی اصلها از قبیل طرد شدن تجربه نمیشود.
ورزشهای گروهی بهلحاظ اجتماعی و روانشناختی تأثیر بسزایی در شخصیت کودکان دارند، این در حالی است که بازیهای مجازی باعث ایجاد آسیبهای عصب شناختی و پرخاشگری میشود.
وبلاگ آسمانیان نوشت: آفتاب پرستی که بر حسب شرایط محیطی تغییر رنگ میده
نمیتونند خودشون رو اصلاح کنند یا خودشون رو به ناآگاهی میزنند؟
اشکال از اراده سست خودمون هست که این طوری تقصیر را متوجه ماهواره و اینترنت میکنیم
انسان ورای دیگر موجودات هست چگونه نمیتونه در برابر این تغییر هویت کاذب مقاومت کنه؟
علت بی حجابی چیه؟! نظر شما کدام گزینه هست؟
۱-پوشاندن نقطه ضعف های موجود با همرنگ جماعت شدن؟
۲-جلب توجه دقیقا مانند جنس های پشت ویترین؟
۳-هویت بیدلرزان داشتن و لرزیدن با هر باد موافق یا مخالفی؟
۴-تاثیر دوستان و هم گروه ها به علت داشتن اراده ی ضعیف و شکستنی؟
۵-عشق و علاقه به مد های بیگانه هر چند جلف و کریه باشند؟
یا…
نظر من چیزی دیگه ایی هست
هنوز ارزش گوهر وجودشون رو نشناختن یه هویت کاذب دارن که مثل آفتاب پرست بر حسب شرایط محیطی تغییر رنگ میدن…
ولی من همونم که دست به دامن زهرا(س)داره
خدایا هزار بار حمد و سپاس
نویسنده:ف.نیکبخت
******
یک خانمی باردار بود و همسرش به او گفت بیا نرویم کربلا ممکن است بچه از دست برود.
چند وقت پیش یکی از بچه ها اومد و بهم گفت : چرا این بچه بسیجی ها ایقد با توافق کردن با آمریکا مخالف هستند؟ آیا بهتر نیس کوتاه بیایم خودمون رو راحت کنیم؟ اگه ما کوتاه بیایم مطمئنم اونا هم کوتاه میان و همه چی روبراه میشه!!
گفتم تو تا حالا یه سگ وحشی رو
دیدی؟ خندید و گفت آره ،گفتم : اگه یه وقت کنارش باشی بهتره ازش فرار کنی
یا جلوش وایسی و تکون نخوری گفت: خب معلومه اگه فرار کنم اونم میذاره
دنبالم و بالاخره بهم میرسه ولی اگه جلوش وایسم اونم میترسه و تکون
نمیخوره!
گفتم خب وقتی آمریکا مثه یه سگ وحشی هست به نظره تو آیا بهتر نیست با اقتدار کامل جلوش بایستیم و نذاریم از جاش تکون بخوره؟!
با لبخند گفت: تا آخرین قطره خونم جلوی این سگ هار و وحشی خواهم ایستاد…
باشگاه وبلاگ نویسان نسیم نوشت: دشمنی که شهیدِ مردم ِما را پاشایی کند و مردمِ ما را شهیدِ پاشایی…
در گذرگاه اینترنت سیر و سلوک می کردم که به وبلاگ هواداران مرحوم پاشایی برخوردم….به قول خودشان only-pashaei…. به تمام واکنش هایی که شخصیت های معروف نسب به ایشان داشتند اعم از بازیگران و خوانندگان و بازیکنان اعم از غربی و شرقی و جمهوری اسلامی! و …
روی صحبت من به امپراتور صدا (لقب مرحوم مذکور) نیست، به کسی که به قول خودش با تشویق مردم بزرگ شد نیست، کسی که مردم میلیون ها بار به خانواده اش تسلیت گفتند و همدردی کردند، کسی که صدایش را گذاشت برای مردم و متاسفانه به دلیل بیماری ناکام از دنیا رفت، نیست…من چه کار به یک جوان مرحوم خوش صدا دارم …. من گناهکار و روسیاه چکار به اموات دیگر دارم….برای شادی روح مرحوم پاشایی صلوات لطفا….
این طعم تلخ قلم من از زهر دشمن است، همانی که موفق شد مردم ما را نسبت به کسانی که جانشان را، عزیزشان را، دست و پایشان را، نخاعشان را، چشمشان را و صورتشان را در راه خدا و در برابر حفظ وطن دادند بی تفاوت کند. نه فقط بی تفاوتی بیزار کند …
دشمنی که توانست شهیدِ مردم ِما را پاشایی کند و مردمِ ما را شهیدِ پاشایی… موفق بود که ما شهدا و خانواده های شهدا را تنها گذاشتیم، کاش فقط تنها گذاشتن بود، …پوزخند و تمسخرمان را نثارشان کردیم.
خانواده کسی که سرپرست خانواده نبود را هزاران نفر مایل بودندحمایت کنند و دلداری دادند اما کسی که سرپرستش را در راه وطن داده و از بنیاد شهید کمک می گیرد، آماده خور می خوانیم…
دستت درد نکند دشمن جان چه خوب حال و هوایمان را عوض کردی، چقدر خوب یادمان دادی سرمان را در برف کنیم، و برای یک لقمه نان بیشتر به جان هم بیفتیم و به انقلاب و خون و …پشت کنیم و بخاطر اختلافات کوچک سیاسی و بعضا شخصی، اسلاممان را شرحه شرحه کنیم و یقه مان را پاره پاره.
دشمن جان چه خوب بیزارمان کردی از کسانی که بیشتر از پدر و مادر بر گردن ما حق دارند، چه خوب از یادمان بردی ذوی الحقوق را. چه خوب یادمان دادی چطور زندگی کنیم.
اصلا چرا دهانمان را تلخ می کنیم، بفرمایید زندگی با طعم هواداری مرتضی پاشایی!!!!!…………
******
وبلاگ پژواک اندیشه از وبلاگ نویسان انجمن وبلاگی جهرم در مورد ادراک ما و وابستگیمان نسبت به تلویزیون اینگونه می نویسد:به من بگو به چه شبکه ای بیشتر نگاه میکنی تا به تو بگویم که چگونه می اندیشی!
سر سفره که بودیم، تلوزیون هم روشن بود. یه دور همه کانال ها زدم … همین طور که کانال عوض میکردم، چیزای عجیبی به ذهنم خطور کرد که بد نیست بعضیاشو بدونید:
یکی اینکه چقدر ما به تلوزیون و یا بودن صدای تلوزیون در گوشمون عادت کردیم. بد عادت کردیما. حتی اگه نگاه هم نکنیم، اما اگه تلوزیون روشن نباشه، گوشمون سوت میکشه!! و این اصلا خوب نیست.
دوم اینکه عواطف و احساسات ما جوری به تلوزیون گره خورده که کم کم داریم دچار خودفراموشی عواطف و احساساتمون میشیم. تعجب نکنید اگه بگم که حتی بعضی ها دچار افسردگی تلوزیونی میشن! از بس توی سختی های فلان نقش اول محبوبشون غرق میشن!
سوم اینکه دچار نوعی بی استقلالی در تصمیم گیری های اجتماعی و سیاسی شدیم. تلوزیون و ارباب رسانه جوری ماوقع را جلوه میدن و تعریف میکنن و پردازش میکنن که مخاطبانشان چاره ای جز پذیرش تصمیمات ارباب رسانه نباشن.
چهارم اینکه بیشتر ما تاریخ ایام و روزگارمون را با برنامه ها و رویه یومیه تلوزیون و شبکه های تلوزیونی سپری میکنیم. ینی در شرایط عادی، آمار تاریخ و ساعت را هم نداریم مگر اینکه تلوزیون را روشن کنیم و خبردار بشیم.
پنجم اینکه توجه بیش از حد به یک طرف و زل زدن به یک چیز، سبب قرار گرفتن در نوعی از بیماری صرع به نام صرع تلوزیون خواهد شد که این مسئله در کودکان زیر هفت سال از شدت بیشتری برخوردار است.
ششم اینکه تلوزیون، نقش بسیار بالایی در فرو رفتن در قوه خیال منفعل و بی اثری دارد که سبب زندگی کردن در رویا خواهد شد و این ما را از واقعیت ها و اصل ها جدا خواهد کرد.
نتیجه اینکه: به من بگو به چه شبکه ای بیشتر نگاه میکنی تا به تو بگویم که چگونه می اندیشی!