اعضای مدرسه هارتفورد پس از بازگشت به آمریکا درباره ایران چه گفتند؟
روز 1 ـ تهران
در روز اول سفر خود، گروه ما پس از صرف صبحانه در هتل سوار اتوبوس شد تا در یک صبح پرکار به گشت و گذار در تهران شلوغ و پلوغ بپردازد.
نخستین توقفگاه ما در مسجدی 200 ساله و مدرسه علمیه سپهسالار بود که نام آن برگرفته از مؤسس آن بود. پس از بازدید از مدرسه با آیتالله امامی کاشانی رییس مدرسه ملاقات کردیم. پس از معرفی خود، درباره اقدامات مدرسه علمیه هارتفورد و تاکید آن بر همکاری عمیق برای ایجاد گفتگوی بینادینی صحبت کردیم.
در اطراف خیابانهای تهران باغچههای زیبا و ساختمانها و دیوارهایی که بر روی آنها نقشهای زیبا (و گاهاً سیاسی) کشیده شده است، قرار دارد. از آنجایی که مقصد بعدی ما در جایی بود که به دلیل داشتن خیابانهای باریک امکان عبور اتوبوس از آنجا وجود نداشت لذا این فرصت برای ما فراهم شد تا به بیرون رفته و قدم بزنیم. در جاهای دیگر شهر به دلیل شلوغی ترافیک و موتورسواران بسیاری که ظاهراً از رعایت قوانین رانندگی مصون بودند، احساس ترس بیشتری داشتیم، اما این منطقه دوستداشتنی ساکت، مکان عالیای برای ما بود تا «حس خیابانی» ایرانیان را تمرین کنیم.
در ادامه سفر خود به جماران رفتیم و از منزل و حسینیه امام خمینی دیدن کردیم. راهنمای تور ما بر سبک زندگی ساده یکی از بزرگترین رهبران تأثیرگذار این کشور در این قرن تاکید داشت.
پس از آن و بعد از گذشت دو ساعت در ترافیک تهران به بازدید برج میلاد، بلندترین برج ایران رفتیم. در این برج موزهها و گالریهای زیاد و یک مرکز خرید وجود دارد و دارای نمایی از کوه البرز بوده و 1427 فوت بلندی دارد. آنقدر فعالیتهای مختلفی میشد در این مکان انجام داد که ما یک صبح کامل را صرف دیدن موزهها و لذت بردن از نمایشگاههای هنری مختلف کردیم.
بیشتر ما نمیدانستیم که در بدو ورود چه چیزی در انتظار ماست و از زیبایی و ظرافتی که تاکنون تجربه کرده بودیم بسیار خرسند و متعجب بودیم. مشاهده تاریخ فوقالعاده غنی به همراه مدرنیته قابلتوجهی که تقریباً به طور کامل در نبوغ و آثار ایرانیان وجود داشت (با توجه به تاریخچه تحریمها) شگفتانگیز بود.
روز 2 ـ تهران
در روز دوم برای جلسهای راهی مرکز مطالعات بینادینی در تهران شدیم. در این جلسه صحبتهای آیتالله تسخیری یکی از مشاوران رهبر معظم ایران را شنیدیم. وی در خصوص برخی آیات قرآنی و تفسیر آنها و نیز حضرت محمد (ص) و امام علی (ع) و میانهروی آنها در برخورد با بشریت صحبت کرد.
نمایندگان ما، دکتر فریال و دکتر سعود انور، نیز پس سخنرانی
نماینده یهودیان مجلس و نماینده مسیحیان ارمنی صحبتهایی را ارائه کردند. هر یک
تجربیات و امیدهای خود برای آینده این نوع گفتگوهای بینادینی را بیان کردند.
مقصد بعدی ما موزه ملی بود که بیشتر یک کلکسیون باستانی است. ما از میان تاریخچه غنی امپراتوری ایران قدم زدیم و از کوزهها و ستونها و مجسمههای عظیمی دیدن کردیم که از پرسپولیس و مصر جمعآوری شده بودند.
بعد از موزه ملی، از کاخ گلستان بازدید کردیم که به شکل بی حد و حصری تزیین شده بود. هر اتاقی که میدیدیم با دیوارها و سقفهای آیینهای، کاشیهای رنگی و در برخی موارد عاجی مزین شده بود. این کاخ در طول تاریخ بسیار دست به دست شده بود و لذا برخی ساختمانهای تاریخی دیگر وجود نداشتند. در طول مدتی که در کاخ بودیم زمانی را صرف بررسی و مقایسه زرق و برق آخرین شاه با سبک زندگی بسیار ساده رهبر ایران پس از انقلاب کردیم.
در حالی که خورشید در حال غروب بود، به سمت جامعه اقلیت یهودیانی که در شهر زندگی میکردند رفتیم. ما متوجه شدیم که حدود 18 کنیسه در تهران و حدود 30 هزار یهودی ایرانی در سراسر این کشور وجود دارد.
با توجه به سبک فضای عبادتی، حس ایرانی منحصر به فردی برای تزیین دیوارها وجود داشت. در حالیکه از میزبانان خود خداحافظی و تشکر میکردیم، یکی از اعضای این جامعه که ما را در تور دیده بود، به سرعت به سمت ما آمد تا شدیداً به ما بگوید که از نقطه نظر وی، یهودیان به عنوان یک جامعه اقلیت در ایران از زندگی بسیار خوشایندی برخوردارند و بیشتر آنچه ما در اخبار میشنویم از نظر وی اطلاعات نادرستی هستند. آنها خود را تا حد بسیاری بخشی از این جامعه دانسته و بسیار مفتخر بودند که هم ایرانی و هم یهودی هستند.
روز 3 ـ قم
در طول دو روزی که در تهران بودیم تحت تأثیر وفور خدمات و پیشرفتهایی قرار گرفتیم که در این شهر وجود داشت. ایرانیان به خوبی بر تحریمها فایق آمده و راههای جایگزینی را پیدا کرده بودند. ظاهراً در آنجا هیچ کمبودی در هر آنچه ما آمریکاییها لازم میدانیم وجود ندارد.
ما از یک بزرگراه بزرگ که تهران و قم را از طریق صحرایی خشک به هم وصل میکرد روانه قم شدیم.
پس از یک ساعت حرکت، در مقبره خمینی برای استراحت توقف کردیم. ظاهراً این مقبره تبدیل به زیارتگاهی محبوب برای مردم سراسر این کشور و فضای دور حرم تبدیل به مکانی برای گردهماییها شده بود. این حرم که نیمی مسجد و نیمی مکانی با جاذبه توریستی بود، بنای یادبود رهبر فقید و انقلابی بود که با سبک زندگی ساده وی که به آن پی برده بودیم ظاهراً در تضاد بود.
قم شهری پر از دانشگاه و مدرسه علمیه است. با قدم زدن در خیابانها متوجه خواهید شد که اکثر زنان دارای چادر سیاه هستند و بیشتر مردان نیز عمامه به سر دارند که نشان میدهد آنها روحانی هستند. جدای از پوشششان آنها به زندگی روزمره خود مشغولند.
نخستین توقفگاه ما مدرسه علمیه بانوان بود. اکثر دانشجویان آنجا اهل ایران هستند اما تعداد قابلتوجهی نیز از کشورهای دیگر هستند. گرچه اکثر دانشجویان مسلمانان شیعه هستند اما تعدادی دانشجوی سنی نیز وجود دارد که برای گروه ما تعجبآور بود.
روز 4 ـ قم
روز دوم ما در قم با بازدید از سکونتگاه تاریخی امام خمینی آغاز شد. در حال حاضر بخشی از این مکان موزه است و بخش دیگر آن مرکز تماسی است که در آن پژوهشگرانی در کنار تلفن نشستهاند و به تماسهای مردمی که سوالات فقهی مختلف دارند پاسخ میدهند.
توقف بعدی ما در مقبره بانو فاطمه معصومه (س) یکی از نوادگان
حضرت محمد (ص) بود. برای ورود به حرم، زنان گروه ما چادر به سر کردند و نخستین
تجربه دست اول فرهنگی خود را کسب کردند. برای برخی از ما این یک تجربه فرهنگی،
برای برخی نگاهی به سنتهای مذهبی که ظاهراً ناشناختهاند، و برای برخی دیگر یک تجربه
مذهبی فوقالعاده بود.
روز 5 ـ کاشان و ابیانه
پس از ترک قم راهی شهر اصفهان شدیم و پس از مدتی به کاشان رسیدیم. برای گروه ما کاشان به خاطر نخستین دیدار ما با صنعت گلابگیری قابل توجه بود.
نخستین توقف ما در کاشان، باغ فین بود. این باغ که به گیراترین باغ فارسی معروف است، هنوز بسیاری از آثار دوران صفویه خود را حفظ کرده است. این باغ مکان توریستی محبوبی برای ایرانیان و نیز خارجیان به حساب میآید. این مکان نمونه دیگری از وقفی است که مردم فارس برای زیباسازی فضا در طول تاریخ داشتهاند.
توقف بعدی ما خانه یکی از صد تاجری بود که ترمیم و به عنوان موزه عمومی نگه داشته شده بود. ما توانستیم که از خانه طباطبایی بازدید کنیم، که البته نباید وی را با یکی از شخصیتهای معروف مذهبی ایران که دارای همین نام است اشتباه گرفت.
روز 6 ـ اصفهان
ما بازدید دو روزه خود از شهر شگفتانگیز اصفهان را آغاز کردیم، هر چند که برای دیدن کلیه مناطق آن به دو هفته وقت نیاز بود.
نخستین توقفگاه ما میدان نقش جهان بود. میدان پر از توریست و گروههای دانشآموزی بود. به سختی میشد از کاشیکاری پیچیده و رنگآمیزی و الگوبندی عالی گنبدهای داخلی و خارجی آنجا الهام نگرفت. وقتی وارد مسجد امام شدیم غرق جزئیات پیچیده آن و رنگهای درخشان دیوارهای اطراف شدیم.
توقفگاه بعدی کاخ عالی قاپو بود. در طول مسیر وارد مکانی به نام مسجد زنان شدیم. این مکان نیز نمونه دیگری از کاشیکاریهای زیبا بود. این مسجد بیشتر توسط زنان بارگاه و همسران شاه استفاده میشد، با این حال مردان نیز در آن حضور مییافتند.
در حین قدم زدن با مردمی روبرو میشدیم که در مورد گروه ما کنجکاو بودند. اکثر گفتگوها در مورد نگرش ما نسبت به ایران بود. بیشتر مردم از اینکه ما ایران را مکانی پر از مردم خونگرم و اماکن زیبا یافته بودیم خوشحال بودند. آنها در مورد سیاستهای آمریکا و ایران نیز صحبت میکردند. اکثراً در مورد استانداردهای دوگانه روابط دولتی ما بحث میکردند اما مشکل را نه بین مردم بلکه بین اشخاصی میدانستند که بر سر قدرت بوده و به نیابت از مردم تصمیم میگرفتند.
روز 7 ـ صحرای یزد
در ادامه سفر خود به سمت جنوب، رهسپار یزد شدیم. مقصد امروز ما یک اردوگاه صحرایی بود تا در آنجا غروب خورشید را تماشا کنیم. هنگامی که وارد اردوگاه شدیم برخی از ما این فرصت را بدست آوردند تا برای نخستین بار سوار شتر شوند. در حالیکه برخی از این تجربه جدید لذت میبردند، دیگران در سایه نشسته و کمی شیر شتر و چای میخوردند.
روز 8 ـ یزد
به گفته راهنمای ما، یزد یکی از قدیمیترین شهرهای دایر در جهان است، که دارای اجتماعی مدرن و پرزرق نیز است. یزد به دلایل بسیار مختلفی معروف است، که یکی از آنها روش خارقالعادهای بود که از طریق آن یک شهر صحرایی توانسته بود با استفاده از عناصر آب و باد، اجتماع پرزرقی را در خود ایجاد کند.
این فرصت را بدست آوردیم تا از داخل برخی خانههای قدیمی دیدن کنیم و روشی که از طریق آن این اجتماع توانسته بود به رغم خشونت زندگی صحرایی به بقای خود ادامه دهد را مشاهده کنیم.
روز 9 ـ پرسپولیس
صبح روز بعد راهی شیراز شدیم. پس از چند ساعت رانندگی، به نخستین توقفگاه خود با نام پرسپولیس رسیدیم. توصیف پرسپولیس مشکل است. اینجا که زمانی اقامتگاه تابستانی داریوش بزرگ بود، در سال 515 قبل از میلاد بنا شده بود.
اسکندر بزرگ در سال 313 قبل از میلاد این کاخ را غارت کرده و سوزاند و گفته میشود برای حمل گنجینههای وسیع این مکان به ده هزار قاطر و پنج هزار شتر نیاز داشته است.
روز 10 ـ شیراز
به نظر میرسد که کل شیراز بوی غنچههای گل را میدهد. بوی رایحه یاسمن تقریباً همه جا را پر کرده است. ترکیب بوی عطر و هنر و شعر به این شهر فوقالعاده، زندگی بخشیده است. هر چه جلوتر میرویم انتخاب بهترین بخش سفر سختتر و سختتر میشود چرا که به نظر میرسد در هر مکانی تجربه فوقالعادهای وجود دارد.
روز 11 ـ مشهد
هر چه به پایان سفر خود نزدیک میشویم ترک شهرها برای ما سختتر و سختتر میشود. به جای اینکه با اتوبوس از شیراز به مشهد برویم با هواپیما به آنجا پرواز کردیم، اما قبل از آن برخی دیگر از اماکن دیدنی شیراز را نیز دیدیم؛ از جمله، حرم احمد بن موسی (ع)، برادر امام رضا (ع). ما از این مجتمع بزرگ که دارای حیاطهای وسیع و تازه اضافه شده بود دیدن کردیم. این مکان به لحاظ بزرگی، سومین مجتمع مقبرهای در ایران است.
نهایتاً به آخرین هتل خود در مشهد رسیدیم که احتمالاً مجللترین تجربه ما بود. راهروی هتل به رنگ طلایی بوده و سه مجسمه شیشهای فوقالعاده از سقف آنجا آویزان بود.
روز 12 ـ مشهد
صبح روز بعد به دانشگاه فردوسی مشهد رفتیم که از هیئت ما در آنجا دعوت شده بود تا در خصوص امنیت حقوق اقلیتهای مذهبی صحبت کنیم.
پس از سخنرانی و صرف نهار به بازدید مقبره فردوسی رفتیم. شهرت وی به خاطر نوشتن کتاب شاهنامه است. این کتاب حماسی در سراسر جهان به خوبی شناخته شده است.
روز 13 ـ مشهد
مشهد دومین شهر بزرگ ایران و نیز بزرگترین مکان زیارتی در ایران برای مسلمانان شیعه است. امام هشتم شیعیان، امام رضا (ع)، در اینجا دفن شده است و هر ساله 27 میلیون مسلمان از سراسر جهان به این مکان زیارتی میآیند.
مسائل امنیتی برای ورود به حرم کمی بیشتر از آنچه بود که تجربه کرده بودیم، که احتمالاً به خاطر حمله تروریستی 1994 به این مکان بوده است. مسلماً پوشش ما به رغم داشتن چادر متفاوت از دیگران بود، و بسیاری از زنان از ما میخواستند که با آنها عکس بگیریم. مجدداً ما در اینجا نیز با استقبال گرم و فوقالعاده روبرو شدیم و مردم از این که آمریکاییها را در ایران میبینند هیجانزده بودند.
چند نگرش پایانی
میتوانم بگویم که در طول این سفر بسیار شگفتزده و از نتایج آن خرسند شدیم. از لحظهای که هواپیمای ما فرود آمد و مورد استقبال گرم بخش کنترل گذرنامه قرار گرفتیم تا لحظهای که هواپیمای ما برای برگشت به پرواز در آمد، هر بخش سفر کاملاً فوقالعاده بود.
ما در سالنهای مقدس کلیساها، کنیسهها، مقبرهها، و مساجد به گشت و گذار پرداختیم. از نوشیدن فنجانهای چای و قهوه در کاخهای شاهان قدیم لذت بردیم و در سایه منارهها، شفتها، و سکوت برجها استراحت کردیم.
ما با مردم عادی در خیابانها و نیز روحانیون و اساتید دانشگاهها صحبت کردیم. حتی توانستیم با برخی رهبران سیاسی این کشور دیدار داشته باشیم و از طریق این تجربیات نگرش خوبی از نظرات و امیدهای مردم این کشور زیبا بدست بیاوریم.
ما روسری و چادر به سر کرده و به فرهنگ و سنن اطرافیان خود احترام گذاشتیم و در عین حال هویت خاص توریست/محقق آمریکایی خود در ایران را حفظ کردیم.
برخی از ما دلتنگ برخواستن از خواب با صدای اذان خواهیم شد، برخی دیگر دلتنگ صبحانه فوقالعاده بوفهها که مملو از تخممرغ و گوشت و میوه و سبزی تازه و عسل و ماست بود خواهند شد.
برخی از ما دلتنگ سفر دائمی با صدای اتوبوس که شهر به شهر در سراسر ایران گشتیم خواهیم شد.
خداحافظی با چنین کشور فوقالعادهای که مملو از مهربانترین و برجستهترین مردم است سخت است. مشتاقیم تا خاطرات خود را با دوستان و خانواده خود به اشتراک بگذاریم و امید و رویای بازگشت مجدد به آنجا را داریم.