شهید 17 ساله ای که به مبارزه با تفکیری ها رفت تا از حرم آل الله دفاع کند
به گزارش شیرازه، آن روزی که امام خمینی از فرزندانش در گهواره ها سخن می گفت هیچ کس باورش نمی شد که در آینده جوانانی در کشورمان، انقلاب اسلامی را رقم زنند و بعد از آن در دوران دفاع مقدس فرزندان روح الله در کشور های مختلف از جمله افغانستان به کمک برادران ایرانی خود بیایند و در جبهه حق علیه باطل شرکت کنند.
پس از آغاز درگیری و جنگ در سوریه که نتیجه توطئه آمریکا و اسرائیل و هم پیمانانش برای تضعیف جبهه مقاومت بود، جوانان افغانی با نام گردان فاطمیون به سوریه اعزام شدند.
سربازان ابوحامد، همان ها که در سپاه محمد(صلی الله علیه وآله) در زمان مبارزه با طالبان در خط مقدم بودند، تیپ ابوذر که در زمان دفاع مقدس در کنار رزمندگان ایرانی به دفاع از اسلام پرداختند و چندین هزار شهید و جانباز را تقدیم کردند این روزها در کنار دیگر برادران دینی خود با تواضع و مظلومیت همیشگی شان به مبارزه با دشمن و دفاع از حرم آل الله مشغولند و هر از چند مدتی با تابوت هایشان میهمان شهرها می شوند.
شهید «محمد زمان عطایی» به همراه دیگر همرزمانش، نظام محسنی و جمشید احمدی از دلیرمردان افغانستانی گردان فاطمیون بودند که دی ماه سال 94 پس از مبارزه با تکفیری های داعشی جام شهادت را نوشیدند و در گلزار شهدای شیراز تشیع و خاکسپاری شدند.
شیرازه به رسم پنج شنبه ها و زنده کردن یاد و خاطره شهدا این بار با خانواده شهید «محمد زمان عطایی» به گفت و گو پرداخت.
خواهر شهید با بغضی که در لرزش صدایش نمایان بود می گفت: وقتی از زیارت امام رضا(ع) برگشتیم عزم رفتن کرده بود و ما دلمان راضی نمی شد که برود نگران بودیم که نکند برایش اتفاقی بی افتد و شهید بشود.
اما، تازه جوان 17 ساله سنش را بیشتر گفته بود تا بتواند همراه دیگر جوانان غیور گردان فاطمیون به سوریه برود.جوانی که اعتقاد داشت آدمی یک بار می میرد و چه بهتر که در راه خدا و برای دفاع از ناموس مسلمان و شیعه باشد.
خانم عطایی ادامه داد:مرداد 94 بود که از طریق گردان فاطمیون از شهر ورامین تهران به سوریه اعزام شدند، بیست روز اول که مراحل آموزشی بود خبری از ایشون نداشتیم اما بعد تماس می گرفت و از اوضاع و احوال خودش می گفت، دلداری مان میداد که نگران نباشید حال من خوب است.
خواهر شهید از باور خودش و «محمد زمان» می گفت: خدا رحمت کند امام خمینی را، ایشان رهبر شیعیان جهان و ما بود و حالا هم آیت الله خامنه ای رهبر ما هستند و محمد زمان با علاقه و اعتقاد به این مسئله رفت تا حافظ امنیت باشد.
مهربانی، دلسوز بودن،احترام به خانواده و خواهرها ویژگی های محمد زمان بود که خواهرش از آنها یاد می کرد و توجه به نماز اول وقتی که از سفر آخرشان به مشهد در خاطرش مانده بود.
محمد زمان عطایی که 3 ماه بعد از حضورش در سوریه به ایران برگشته بود حال و هوای دیگری داشت که خواهرش آن را احساس کرده بود و به برادر گفته بود که تو شهید میشوی.
مادر با لهجه شیرین افغانستانی اش از خوبی های محمد زمانش می گفت که حالا شهید شده و جز خوبی از او ندیده و پدر که مویی سپید کرده بود از تجاوز شوروی به خاک افغانستان و خباثت طالبان می گفت و همراهی برخی برادران ایرانی در دفاع از افغانستان و حضور جوانان افغانستانی در هشت سال دفاع مقدس ایران.
خواهر شهید در ادامه صحبت پدر از عمویشان می گفت که در جنگ رژیم بعث علیه ایران حضور داشته و جانباز شده است و باور داشت دوستی و همدلی دیرینه بین مردم ایران و افغاستان را و دردهای مشترکی که باهم تجربه کرده اند.