اشکها و لبخندهای ماندگار در المپیک ریو
مهم نیست از چه کشوری و با چه رنگ پوستی میآیی تا در این میدان اسمی از امتیازات و مدالها از آن تو باشد، مهم این است که تو را چگونه آموزش دادهاند و با چه میزان اعتماد به نفس پا در این میدان میگذاری.
وقتی تحلیلگران و گزارشگران ورزشی ما در وصف ورزشکاران اعزامی آنچنان داد سخن میدهند که گویی تمامی مدالهای طلا از آن ورزشکاران ماست توقعی در اذهان عمومی و بینندگان رسانه ملی ایجاد میکنند که با هر باخت کوهی بر سر آدم آوار میشود و بهجای شادی و لبخند باید بنشینیم مقابل تلویزیون و با گریه ورزشکارمان گریه کنیم و با اعتراض او به داوران ما هم در خانه زبان به اعتراض گشاییم که این چه داوری است؟
تکیه بر پیشکسوتان قهرمان بهعنوان دارندگان مدالهای رنگارنگ و تجربه شرکت در آوردگاههای جهانی برای انتخاب نیروهای برتر و آماده کافی نیست. زیرا اولاً در اذهان عمومی یک خاطرجمعی برای برنده شدن ایجاد میکند ثانیاً در ذهن ورزشکار هم به باور میرسد که با همان پشتوانه و تجربه میتواند برنده میدان باشد. به لحاظ روانی هر دو خطرسازند و بعد از شکستها قهرمانان ما مثل کوه یخ در چشمان گریان مردم ذوب میشوند در لحظات جدال احساس با عقل.
دختر جوانبخت ما که نمونهای از نجابت و شجاعت زن ایرانی با پای درد آنقدر اعتماد به نفس دارد که بعد از رسیدن به مدال برنز با آن دشواریها و سختجانیها با گریه بگوید راضی نیستم، من طلا میخواستم را باید ستود.
این اعتماد به نفس خوب است لیکن بهتر بود میگفت در شرایطی نبودم که با پای آسیب دیده بهتر از این تلاش کنم.
یک قهرمان واقعی کسی است که وقتی از رقیبش شکست میخورد او را ستایش کند و خود را سرزنش نکند، بلکه نقاط قوت رقیب را از او بیاموزد و در دورههای بعدی از آن استفاده کند.
آری آوردگاه المپیک را سالهاست تجربه کردهایم اما از این رفت و آمدها درس نیاموختهایم. المپیک به ما میگوید چه میزان هزینه کردهای؟ چه میزان عمر برای تمرین صرف کردهای؟
با کدام مربیها تمرین کردهای؟ از کدام مشکلات زندگی آزاد و رها بودهای؟
با کدام تجهیزات و امکانات ورزشی در دسترس توانستهای تمرین کنی؟
چه میزان اطلاعات از رقبای جهانی خود داری؟
آیا از تمرینات و توانایی آنها در ارائه فنون و نوآوریهای ورزشی در رشته مورد نظر آگاهی کامل داری؟
آیا برای آمادهسازی خود مشکلات معیشتی هم داشتهای که به دلیل آن نتوانسته باشی بهموقع و با روانی آسوده بر سر تمرین حاضر شوی؟
آیا در انتخاب تو و مقایسه با سایر مدعیان رابطه یا توصیهای در کار بوده است؟ آیا…؟
پاسخ به این سؤالات میتواند ما را به هدف انتخاب اصلح نزدیک کند.
متأسفانه سیستمی که بر ورزش ما از گذشتههای دور تاکنون حاکم بوده است، سیستم پاسخگویی نیست. باز هم همان مربیان، باز هم همان مسئولان، باز هم همان میزان هزینه مالی و باز هم همان امکانات کم و ناکارآمد مقابل چشمانمان سبز میشوند و نتیجه با کم و بیش تغییری همان میشود که پیوسته در بسیاری از رشتههای ورزشی به کمترین امتیاز قانع شویم و وقتی ورزشکار ما بیش از توان و تجربهاش به میدان میرود و با چشمان اشکبار باز میگردد به او بگوییم اشکال ندارد. میدان المپیک است، آوردگاه بزرگان. یعنی تو هنوز بزرگ نشدهای و باید از اینجا تجربه کسب کنی… برعکس همه از میدانهای دیگر تجربه کسب میکنند تا تجارب خود را به المپیک بیاورند، ما باید برویم از المپیک تجربه کسب کنیم که چه شود؟
و اما بعد:
ای کاش به خود آییم. این روشهای کهنه را کنار گذاریم، هر ورزشکاری را در اندازه توان و نبوغش ارج گذاریم و آنچه را که کاشتهایم توقع درو داشته باشیم.
به جوانان از همان دوران تحصیلات مدرسهای میدان دهیم؛ به لحاظ بدنی شناسایی کنیم؛ برای او وقت و سرمایه بگذاریم؛ طوری او را پرورش دهیم که رستم دستان شود اما سهرابکش نشود، هر چند به غفلت.
میدان المپیک یک حرف بیشتر نداشت، دست کم برای ما و آن غافلگیر شدن ورزشکارانمان است که سالهاست تکرار میشود.
قدر وقت ندانستن، حریف را دست کم گرفتن، با فرهنگ چانهزنی از میدان شکست پایین نیامدن، نتیجه کار را به قضا و قدر واگذار کردن و تقسیم نکردن انرژی در طول مدت مبارزه.
اینکه تمام انرژی و توان قهرمانانی را که به آنان چشم امید دوختهایم در سه دقیقه اول تمام شود و برای دور بعدی باید لیلی کنند تا وقت به پایان برسد چه نتیجهای دارد؟
چرا بیشتر قهرمانان ما با فاصله یک یا دو امتیاز بازنده میشوند؟ این نتیجه معنیداری است یعنی همه زورآوریشان در همان دور اول و دقایق اولیه است.
باید ورزشکارانی را به میدان مبارزه بفرستیم که برای تمام مدت معین در هر رشتهای توان مبارزه داشته باشند. آیا باز هم شاهد اشکهایی خواهیم بود که با لبخندهای معنیداری بدرقه میشوند؟
*محمد عسلی
عصر مردم