شهید 13 ساله ای که نماز شبش ترک نمی شد
به گزارش شیرازه، محمدحسن بهرامی شهید دانش آموز نی ریزی که سال ۱۳۴۷ در شهرستان نیریز، غنچه وجودش شکوفا شد و شادی و شعف را در میان خانواده به ارمغان آورد سرانجام در شامگاه 1364/11/27 در حین عملیات والفجر 8، در جاده فاو ـ امالقصر، به محاصره دشمن درآمد و با دفاع تنبهتن و مقاومت تا آخرین فشنگ در اسلحه، مردانه با مزدوران بعثی مبارزه کرد.
بیایید همراه نسیم شویم و در میان شقایقهای پرپر ایرانزمین، نشانی از گلبرگهای به خون نشسته بگیریم، آنانی که نگاهشان درس عشق و فداکاری و اعمالشان صداقت و درستی را تداعی میکرد.
سراغ از محمدحسن بهرامی شهید دانش آموز نی ریزی بگیریم که سال ۱۳۴۷ در شهرستان نیریز، غنچه وجودش شکوفا شد و شادی و شعف را در میان خانواده به ارمغان آورد.
از او که درس پایداری و دینمداری را در دامن مادر و عشق به دیگران را در کنار پدر آموخت و برای کسب دانش راهی دبستان شد و دوره ابتدایی را در مدرسه بختگان نیریز و راهنمایی را در مدرسه بزرگی با موفقیت به پایان برد، سپس دوره متوسطه را در دبیرستان شهید بهشتی آغاز کرد.
شرارت دشمن در آزار هموطنان، روح لطیف او را آزرد و با ثبتنام در ستاد اعزام به جبهه، 1362/11/25 عازم مناطق نبرد شد.
در سه نوبت به جبهه رفت و با اشتیاق به مبارزه پرداخت. محمدحسن، حضور در جبهه را وظیفه میدانست و فضای معنوی آن را پر از عشق به خدا و مردم. برای رسیدن به آن دیار ملکوتی اشتیاق فراوان داشت.
مادر شهید از عشق و علاقه فرزندش برای حضور در جبهه میگوید: «محمدحسن، دریکی از اعزامها به دلیلی نتوانست در موعد مقرر به کاروان رزمندگان اسلام که راهی جبهه بود، برسد، بلافاصله با یک وسیله نقلیه شخصی عازم جبهه شد.»
محمدحسن با اعضای خانواده بسیار خوشبرخورد بود و باروی گشاده رفتار میکرد، در بیشتر مجالس مذهبی حضور داشت و عبادات خود را بهموقع انجام میداد.
او میگفت هدف من از آمدن به جبهه، دفاع از اسلام، سرزمین ایران و اطاعت از فرمان امام و مقتدایم میباشد و برای تحقق آن هدف متعالی، 4 ماه و 13 روز در گردان کمیل با گرفتن اسلحه آرپیجی بر دوش خدمت کرد.
سرانجام در شامگاه 1364/11/27 در حین عملیات والفجر 8، در جاده فاو ـ امالقصر، به محاصره دشمن درآمد و با دفاع تنبهتن و مقاومت تا آخرین فشنگ در اسلحه، مردانه با مزدوران بعثی مبارزه کرد.
عصبانیت دشمن از ضربه هولناکی که خورده بود و روحیه ددمنشی بعثیان کافر عرصه نبرد را چنان در هم پیچید که در میان موج خون و آتش، پیکر محمدحسن مفقود شد و روح او در هلهله فرشتگان به آسمان پرواز کرد.
سالها بعد گروهی از جویندگان نور، نشانی از پیکر مطهرش یافتند و برای تسلی دل مادر داغدیده و پدر قد خمیده وی، به زادگاهش آوردند و در کنار سایر همرزمانش در گلزار شهدای نیریز به خاک سپردند.
وضعییت تحصیلی شهید محمدحسن بهرامی
خواهر شهید گفت: شاگرد متوسط مدرسه شعله سابق بود وی
همچنین یادآور شد محمد حسن تمامی فرائض دینی را انجام میداد که یاددارم حتی از
نمازشب هم نمیگذشت و همه ما را هنگام نماز صبح از خواب بیدار میکرد.
وی همچنین گفت من و خواهرم و محمدحسن هر سه نفر در ایام ماه مبارک رمضان به هفت مسجد می رفتیم و حتی شهید خادم امام زاده هم بود و به کارهای آنجا هم رسیدگی میکرد.
مادر شهید گفت زمانی که درگیر کارهای منزل بودم شهید برایم لقمه میگرفت و در حین انجام کار لقمه های غذا را در دهانم قرار میداد و با هم میخندیدیم .
خواهر شهید ادامه داد: زمان اعزام شهید روز 13ام بود و به او گفتم سیزده عدد نامبارک و شومی است ولی او اسرار داشت که به جبهه برود و گفت من و آقای معانی و حسن قرار است با هم بریم و در صبح روز 13 به جایگاه اتوبوس ها رفتند که به دلیل دیر رسیدن, اتوبوس ها رفته بودند و آن ها به سرجاده رفتند و با سواری های عبوری به جبهه رفتند.
خواهر شهید همچنین یادآور شد که محمد حسن به دلیل این که 13 سال بیشتر نداشت تاریخ تولد خود را تغییر داد تا بتواند به سن مشمولیت اعزام به جبهه برسد و عازم شود و با این کار موفق شد.
او 5 بار به نی ریز آمد و رفت ولی در هنگام بازگشت به جبهه در مرتبه آخر احساس داشتیم که شهید میشود و چنین هم شد برای بار آخر به او گفتیم نرو در جواب گفت من میروم و مطمئن هستم که شهید میشوم ,من برای دفاع از شما و ناموس مردم و خاک کشور و همچنین انقلاب می روم باید خوشحال هم باشید که میخواهم شهید شوم.
وی در پایان از نحوه اطلاع از شهادت ایشان گفت : تازه از مشهد مقدس برگشته بودیم که تلفن منزل زنگ خورد و یکی از اشنایان خبر مفقودی محمد حسن به همراه تعداد27 رزمنده را به ما دادند که پس از گذشت 4 سال پیکرشهید به شهرستان بازگشت.
انتهای پیام/