کد خبر: ۱۲۴۴۴۳
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۴ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
عضو شورای شهر شیراز:

جریان‌های دخیل در بستن لیست امید، خواست‌های خود را در قالب پدرخواندگی به شورا و شهردار تحمیل می‌کنند

عضو شورای شهر شیراز ازآنچه پدرخوانده‌ها و مادرخوانده‌های اصلاحات می‌نامید، با عنوان حلقه‌ای مشهور با اعمال نفوذ گسترده بر درونی‌ترین و خاص‌ترین تصمیمات شورا یادکرد و نوک پیکان انتقادات خود را به سمت آنان نشانه گرفت.
به گزارش شیرازه، مهدی حاجتی، عضو شورای شهر شیراز خطاب به جوانان اصلاح‌طلب در آستانه یک‌سالگی شورا نامه‌ای منتشر کرد که متن کامل آن به شرح زیر است:

هر کار می‌کنم که نگویم، نمی‌شود

انگیزه‌ی سکوت فراهم نمی‌شود

از سنگِ رویِ یخ شدنم هیچ شِکوِه نیست

باور کنید ارزشِ من کم نمی‌شود

ما ساحلیم و زیرِ پَرِموج بوده‌ایم

ساحل که ریزه خوارۀ شبنم نمی‌شود

صدبار قامتِ قلمم را قلم کنند

یک‌بار در ستایش‌شان خم نمی‌شود

لباسمان دیر زمانیست که تنگ شده است و کمی با خجالت به لباس خود نگاه می‌کنیم. خجالت نکشیم! نوسازی و نقد را از خودمان شروع کنیم. شجاعت نقد خویشتن، جسارتی بیش از نقد حریف می‌طلبد و درواقع این‌یک زنهار تاریخی است. «پس از رَمی آخرین بت، بی‌درنگ قربانی کن…! و اکنون در منایی. ابراهیمی و اسماعیلت را به قربانگاه آورده‌ای. اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت؟ شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ معشوقت؟ خانواده‌ات؟ علمت؟ درجاتت؟ هنرت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیبایی‌ات؟ من چه میدانم؟این را تو خود میدانی، تو خود آن را او را- هر چه هست و هر که هست – باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی.»

صرف‌نظر از آنکه هجی کردن واژگانى چون مشارکت و نظارت مردم، اصول دموکراسى، واگذارى اختیارات، انجمن‌های دموکراتیک، تشکل اجتماعى و در یک‌کلام اصلاح‌طلبی…امروزه برای همه‌ی ما مشکل شده است، باید از خود سؤال کنیم که متر و معیار و منش و روش ما برای نقد از این نظرگاه و نقطه‌ی عزیمت هر یک از ما برای آغاز نقد کجاست. نقطه‌ی عزیمت برای این‌جانب حرکت از مسائلی است که گریبان ما را از دیرباز گرفته و رها نمی‌کند. اسماعیل ما کجاست؟ آیا نقطه‌ی عزیمت هر یک از ما منظرگاه منافع فردی، حزبی، توصیه‌های پدرخوانده و مادرخوانده یا هر چیز دیگری است؟

برای این‌جانب نقطه‌ی عزیمت و متر و معیار عزیمت از مطالبات عمومی، اصولی است که در گذرگاه‌های تاریخی آن‌ها را جاگذاشته‌ایم و یا فراموش کرده‌ایم؛ و فراموشی تازه قسمت خوب ماجراست. نکند که ما جوانان اصلاح‌طلب خود در سقف کوتاه منافع فردی به لانه‌ی خود خزیده‌ایم و بازیگر این صحنه‌ی ابتذال امتیازخواهی جریانی هستیم؛ یا خود پرورش‌یافته‌ی محافل قدرتمندی هستیم که درس عدم پاسخگویی را چند دهه ایست در محضر تاریخ پررنجمان فوت آب‌شده‌اند و در قامت یار و همراه، بازیِ ما را که هزار امید و آرزو داشتیم به نازل‌ترین سطح ممکن کشانده‌اند. ما کجای این چهارراه تاریخ ایستاده‌ایم. حتی جمود جامعه و خوابیدن قشر وسیعی از عناصر هستی دلیلی برای صرف‌نظر کردن از تحمل مصائب عمل به مسئولیت تاریخی نیست.

باری، پس از یک سال از عمر عضویت خویش در شورای پنجم در هر گذرگاهی بر خود نهیب زده‌ام تا مبادا چشمانم خواب‌آلوده شود و مسئولیت خویش را در قبال آرمان‌هایم فراموش کنم اما هر بار که از درون و بیرون با مانعی روبه‌رو شده‌ام بیشتر بر این اعتقاد پا فشرده‌ام که بحران هویت و خلأ نظری که بحران منش، فرار از مسئولیت و عدم ایستادگی بر انجام وظایف از تبعات اصلی آن است آفتی شده که «گر از آن سالم مانده باشی بیمار می‌نمایی و هر آنکه بر آن آلوده است سالم!»

اما در بحران و جمود باید با ساماندهی مجدد افکار و مبناها، وحدتی دوباره میان نظر و عمل، آرمان و واقعیت، اصلاح‌طلبی و استمرار طلبی ایجاد کرد  و برای تحقق مسیری شفاف برای تحقق هر آنچه منافع حداکثر عموم جامعه خواهد بود فریاد یاری سر داد. بی‌پیرایه روی سخنم با جوانان اصلاح‌طلبی است که خود را بخشی از آنان می‌دانم و آن‌ها را دلسوز خود می‌پندارم. بیایید جامه‌ی تنگی که مدت‌هاست در برداریم را یک‌بار دیگر با معیار و متر و منشی خاص بدوزیم و چند نکته  را با خود مرور کنیم. شاید دیرزمانی است که باید در مقام پاسخگو باشیم. نه‌فقط نمایندگان مجلسمان، نه‌تنها پارلمان شهری‌مان بلکه تک‌تک اعضای جوان تمامی احزاب اصلاح‌طلب.

و چه زمانی از امروز بهتر، در پایان یک‌سالگی شورای شهری که حاصل تلاشی جمعی بوده و شاید به‌گونه‌ای نماد و برآمده از عقلانیت تک‌تک ما؛ عقلانیتی که قواعدی را بر بازی‌های سیاسی حکم‌فرما کرده است که بارها و بارها با نهیب مردم معترض در خیابان‌ها مورد پرسش قرارگرفته است و امروز بیش از هرزمانی باید پایه‌های خود را لرزان ببیند.

ما امروز نباید شورای پنجم را مجموعه‌ای مستقل از تمامی فرایندهای حزبی‌مان تصور کنیم و باید در پیشگاه تاریخ بپذیریم که هرکدام از ما در شکل‌گیری بخشی از فرایندهای آن، از زمان بسته شدن لیست امید تا امروز با درجات متفاوتی مسئولیم. باید تیزی نقدمان که هزاران منفعت گوناگون، کندش نموده است را دوباره بازجوییم اما این نقطه‌ی عزیمت ما برای نقد کردن است که یا باعث شکل‌گیری متن‌های کمرنگ و حاشیه‌هایی پررنگ می‌شود و یا بر تاریکی حاشیه‌های اطراف ما نوری می‌افکند و سطح زیرین واقعیت را افشا می‌کند. بیایید با نقدهایمان سطح زیرین واقعیتی را افشا کنیم که در چارچوب منافعمان فقط قادر به دیدن نوک کوه یخ آن هستیم و تمام هجمه‌هایمان را نثار این حد از واقعیت می‌کنیم.

تحمیل پدرخوانده‌ها و مادرخوانده‌ها بر شورای شهر

ازنظر این‌جانب یک‌سالگی شورای شهر و شکل‌گیری تضادهای آشکار در جبهه‌ی اصلاحات فارس، شأن نزولى دوباره به بازخوانی فرایندهای در جریان شهر شیراز بخشیده است. امروز نباید از اعتراض‌ها و انتقادات به حقی که در بستن لیست امید در شیراز بین محافل سیاسی گذشت گذر کنیم و آن را به‌وقت دیگری واگذار کنیم چراکه همان جریان‌های دخیل، امروزه تمامی خواست‌های خود را در قالبی که می‌توان نام‌های پدرخواندگی و مادرخواندگی بر آن نهاد به شورای شهر و شهردار محترم تحمیل می‌کند و هرگونه عمل خلاقانه و مبتکرانه از سوی شورای شهر را خنثی می‌کند.

ازنظر این‌جانب که عضوی جوان از شورای شهر هستم رویکرد نقادانه‌ی اصیل به مسیر طی شده‌ی ما باید معطوف به جریانی باشد که با تمام قدرت، لابی‌های خود را به کار می‌اندازد و به شکلی مخرب مانع از شکل‌گیری ذهنیت منسجم و خلاق در شورای شهر و شهرداری می‌شود. حلقه‌ای مشهور که اعمال ‌نفوذی گسترده بر درونی‌ترین و خاص‌ترین مسائل شورا دارد و در مقابل، هیچ‌گونه فشاری را از جانب افکار عمومی متحمل نمی‌شود و درواقع، پاسخگوی اعمال نفوذ خود در شورای شهر و شهرداری نیست.

عنصر بیدار و فاعل و موتور محرکه‌ی تحول در شهر شیراز جوانانی خواهند بود که با بانگ نقد پدرخواندگی و مادرخواندگی همراه شوند و الا مثال بارزی از تبدیل‌شدن نهضتی پویا به نظامی متصلب و غیر منعطف خواهیم بود که پس از اشغال پست‌های مدیریتی در کنج عافیت‌طلبی خویش خزیده‌ایم که گاهی با نقدهای حاشیه‌ای سعی در سبک کردن بار وجدان فردی خویش دارند. از غرولند کردن‌های روشنفکری نه‌تنها چیزی عاید ما نمی‌شود که جامعه و لباس تنمان نیز هرروز پوسیده‌تر و خنده‌آورتر خواهد شد.

ما در نخستین گام باید بحران‌هایمان را به رسمیت بشناسیم و با شناسایی این بحران‌ها برای حل آن‌ها اقدام کنیم. عناصر فعال سیاسی از آسمان‌ها نیامده‌اند، در جامعه زندگی می‌کنند و با مردم معاشرت دارند و از بحران‌ها مصون نمانده‌اند و در معرض مستقیم بحران‌هایی هستند که کل بدنه‌ی ما را فراگرفته‌اند و جامعه را با مشکلات اساسی مواجه کرده‌اند؛ بنابراین ضروری می‌نماید به سهم خود در راستای بازخوانی مشی و مرام خویش و نحوه‌ی تأثیرپذیری‌مان از بحران‌های اخلاقی و مبنایی که گریبان گیر جامعه و به‌تبع آن فضای سیاسی کشور شده است بکوشیم.  شاید بزرگ‌ترین مانع بر تغییر نوع نگاه ما شکل‌گیری مجموعه‌ای از این روابط است که فضای سیاسی را تا اندازه‌ی زیادی گل‌آلود کرده است.

بسیاری از شکاف‌های موجود در جریان اصلاح‌طلبی عمری به درازای این جریان دارند و محصول نوعی تضاد در فهم فرایندهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است و هیچ‌گاه مواضع افراد و جریان‌های فعال در این جبهه به صورتی شفاف موردبحث و بررسی درونی قرار نگرفته است.

شاید یکی از دلایلی که اصلاحات در معنای متعارف آن، ناظر به نابرابری‌های اجتماعی و عدالت اجتماعی نبوده است و هیچ‌گاه مرزبندی مشخصی با جریان اصلی اقتصاد نداشته است؛ از همین مجرا قابل‌فهم و تحلیل باشد.

ای‌کاش سطح تضادها از تنش‌های بیهوده در قالب پدرخوانده‌ها و مادرخوانده‌ها به سطح این گفتمان‌های قابل‌فهم و شفاف ارتقا یابد تا فضایی مناسب برای گفت‌وگو در مورد موضوعاتی چون ضرورت توجه به عدالت اجتماعی و بسط مفاهیمی چون فساد ستیزی، حاشیه‌نشینی، طردشدگان اجتماعی و … در گفتمان اصلاح‌طلبی فراهم آید تا یک‌بار برای همیشه اثبات شود که آیا این جریان توان جذب و پاسخ به این مسائل را در گفتمان خود دارد یا نه؟ با رویه‌های حاکم شده ناظر بر روابط سلسله مراتبی در فضای اصلاح‌طلبی جواب سؤال بالا کاملاً منفی است!

با این توصیفات ازنظر این‌جانب ما فعالین جوان در معرض خطری بزرگ قرار داریم و آن، تبدیل‌شدن به سوژه‌های از خشک‌شویی درآمده‌ای است که سودای بوروکراسی، عقل نقاد را ازسرمان می‌برد و خود به بازیگر عرصه‌ی این اختلافات پدرخوانده‌ها تبدیل خواهیم شد. ضروری است که یک‌بار دیگر به این مناسبات شکل‌گرفته نظر افکنیم و با تعیین نسبت خود با این مسئله، نقطه‌ی عزیمت خود را برای نقد آماده کنیم.

تیغ ِ کرّار چه بندد به کمر، آن‌که به عمر

نتواند نهد آتش به کف دست عقیل

حج ّ و گلزار چه خواهد کند آن بی‌سروپا

که نبرده است به قربان گه شوق، اسماعیل

قومی از سفره‌ی تان سیلی محرومی خورد

رنگ ِ رخساره گواه است، چه حاجت به دلیل؟

حیف شد، فصل فلک تازی آدم‌ها رفت

آدمک‌ها همه ماندند زمین‌گیر و ذلیل

قوم ِ موسی پی سیر و عدسی سرگردان

قوم ِ فرعون شنا کرده گذشتند از نیل

دیگر از بنده‌ی بیچاره نیاید کاری

ای خدا! این تو و این کعبه و این لشکر فیل


نظرات بینندگان