کد خبر: ۳۳۰۲۸
تاریخ انتشار: ۰۷:۵۸ - ۱۲ تير ۱۳۹۱

امريكا، ميراث‌دار واقعي خشونت

۱۲ تيرماه سال ۱۳۶۷، روز سياهي در كارنامه سراسر ننگ ليبرال دموكراسي امريكايي در تاريخ معاصر است.

در اين روز، ۲۹۰ انسان بي‌گناه در پرواز شماره ۶۵۵ هواپيماي مسافربري ايرباس جمهوري اسلامي ايران كه هدف دو فروند موشك رزمناو امريكايي «وينسنس» قرار گرفت، به شهادت رسيدند و البته فرمانده اين ناو به دليل اين اقدام شجاعانه؟! به دريافت مدال شجاعت از دست رئيس جمهور وقت امريكا مفتخر شد. 

حادثه حمله به هواپيماي مسافربري ايرباس و كشتار ۲۹۰ مسافر آن، از جمله حوادثي بود كه تا كنون امريكايي‌ها دليل موجهي براي ارتكاب آن ارائه نكرده‌اند. در اين حادثه ابتدا آنها اين هواپيماي مسافربري را يك هواپيماي نظامي معرفي كردند و سپس با تصريح اين اتهام مضحك، مسير حركت هواپيما را خارج از دالان هوايي عنوان كردند و پس از آنكه مسير قانوني هواپيما مورد تأييد سازمان‌هاي بين‌المللي هواپيمايي «ايكائو» و «ياتا» قرار گرفت، در موضعي منفعلانه‌تر از قبل، به اشتباه بودن اين حمله اذعان كردند و بعد‌ها براي جبران ضعف سياسي خويش، در يك دهن‌كجي آشكار به همه ارزش‌هاي انساني و اخلاقي، به فرمانده ناو «وينسنس» مدال شجاعت! اعطا كردند. 

بازخواني پرونده سياه مقامات كاخ سفيد در حمله به هواپيماي مسافربري ايرباس آن هم در شرايطي كه شعار‌هاي پرطمطراق حقوق بشري امريكايي‌ها گوش فلك را كر كرده و مقامات كاخ سفيد با مرثيه‌سرايي جلادان صهيونيسم امروز نگران كشته شدن كودكان سوري، آن هم توسط تروريست‌هاي اجير شده خودشان هستند، فرصت مغتنمي است تا يكبار ديگر چهره واقعي ميراث‌داران خشونت در دنياي مدرن امروز براي ملت‌هاي جهان نمايان شود و پرونده سراسر جنايت و سياه دولتمردان كاخ سفيد در مقابل ملت‌هاي آزاده جهان به ويژه مردم منطقه كه اكنون پرچم استقلال‌طلبي را بلند كرده‌اند، گشوده گردد. سؤال اساسي اينجاست كه رفتار‌هاي وحشيانه از جنس شليك به هواپيماي مسافربري ايران در سال ۱۳۶۷ يا اجيركردن تروريست‌ها در سوريه براي سر بريدن كودكان و زنان بي‌گناه اين كشور نشأت گرفته از كدام شرايط و موقعيت است؟ آيا اين رفتار‌ها را بايد نشأت گرفته از موقعيتي بدانيم كه به طور طبيعي دولت‌هاي درگير بحران در يك شرايط خاص در يك منطقه جغرافيايي با آن مواجه هستند يا ريشه آن را بايد يك سيكل تاريخي ناشي از رفتار‌هاي خشونت‌آميز و روحيه تبختر قدرت‌هاي خود محور مورد كنكاش قرار داد؟ براي يافتن پاسخ به اين دو سؤال، بهره‌گيري از ديدگاه‌هاي نخبگان دنياي غرب يا مرور گذرا بر عملكرد نيم‌قرن گذشته مقامات كاخ سفيد مي‌تواند رهيافت جديدي را در ذهن ما ترسيم نمايد كه از آن جمله مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: 

۱- نوام چامسكي، نويسنده و محقق امريكايي در رابطه با ارتباط حقوق بشر و اعتقاد به دموكراسي در دولتمردان امريكايي و شعارهاي آنان به صراحت اذعان مي‌كند: مسئله حقوق بشر و اعتقاد به دموكراسي در تمام مقاطع گذشته، هيچ‌گاه نقشي در سياست خارجي امريكا نداشته و اگر ارتباطي بين حقوق بشر و دموكراسي ادعايي آنان با حقايق موجود وجود داشته ، اين رابطه منفي بوده است. با توجه به اين نگاه آيا نمي‌توانيم رفتار‌هاي مقامات امريكايي در حمله به هواپيماي مسافربري ايران، كشتار مردم بي‌دفاع افغانستان و پاكستان يا تسليح مخالفان سوريه و كشتار زنان و كودكان اين كشور را با فجيع‌ترين شكل در قالب و زرورق دموكراسي‌هاي دروغين را نشأت‌گرفته از عدم اعتقاد دولتمردان كاخ سفيد به حقوق بشر و دموكراسي فرض كرد. 

۲- لارس شولتز، كارشناس برجسته حقوق بشر در امريكاي لاتين در تحقيقي كه در نشريه‌ سياست‌هاي تطبيقي منتشر كرده است، مي‌گويد: منظور از حقوق بشر در امريكا، حق آزاد بودن شكنجه به وسيله دولت بوده است. يك بررسي جامع نشان داده است كه از ميان ۳۵ كشوري كه در دهه‌هاي ۱۹۷۰ به بعد از شكنجه سيستماتيك استفاده كرده‌اند، ۲۶ كشور يعني ۷۵ درصد آنها وابسته به امريكا بوده‌اند. 

۳- نزديك به ۵ ميليون كشته در فاصله سال‌هاي ۱۹۵۴ تا ۱۹۷۵ توسط دولت امريكا در جنگ‌هاي ويتنام، كامبوج، لائوس و... نمونه ديگري از اعتقاد مقامات كاخ سفيد به دموكراسي و ارزش‌هاي حامل است. در فاصله سال‌هاي ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ درست همان زماني كه ملت ايران با اراده پولادين خود انقلابي را رقم زده بود و پوزه شيطان بزرگ را به خاك ماليده و حكومت دست‌نشانده او را ساقط كرده بود، در نقطه‌اي ديگر از اين كره خاكي، بيش از ۳۰ هزار السالوادوري در سايه حمايت‌هاي بي‌دريغ مقامات كاخ سفيد با ايجاد جوخه‌هاي مرگ جان خود را از دست مي‌دادند. 

۴- جنايات امريكا در افغانستان، عراق و بسياري از مناطق تحت اشغال در سال‌هاي اخير تنها دستاورد‌ دموكراسي امريكايي براي كشورهاي جهان سوم است. چه كودكاني كه بي‌سرپرست نشدند يا جواناني كه در عنفوان جواني، با از دست دادن اعضاي خود در يك جنگ نابرابر و خانمان‌سوز، براي هميشه با نقص عضو مواجه و از فعاليت‌هاي روزمره خود باز نايستادند و اين در حالي بود كه حكومت‌هاي خودكامه‌اي همچون مصر، بحرين، تونس و بسياري از سران مرتجع عرب با وجود جنايت‌هاي بي‌شمار مورد حمايت و پشتيباني سران كاخ‌سفيد قرار گرفته يا مي‌گيرند. 

جالب اينكه در تمامي اين اقدامات، مقامات كاخ سفيد به دور از نگاه رسانه‌هاي مستقل جهان و با مدد رسانه‌هاي داخلي به فاجعه‌هاي بزرگ با اين اميد واهي كه نگاه ملت‌هاي جهان در شبه شعارهاي دموكراسي و حقوق بشر پنهان خواهد ماند دست مي‌يازيدند. غافل از آنكه حمله نيروهاي امريكايي به ويتنام، پاناما، گرانادا، افغانستان، عراق و حمله به هواپيماي مسافربري ايران يا تحريك دولت عراق به استفاده از سلاح شيميايي عليه شهروندان ايراني يا حمايت از حكومت‌هاي خودكامه مبارك، بن‌علي، آل‌سعود، آل خليفه و... تنها براي اندك زماني مي‌تواند در پشت دوربين‌ها و نوارهاي مغناطيسي ضبط شده از ضجه‌هاي اين ملت‌هاي محروم پنهان بماند و روزگاري فرا مي‌رسد كه رسيد، افكار عمومي بدون توجه به شعار مبارزه با تروريسم و حربه به تحقق حقوق بشر و دموكراسي در خاورميانه و ديگر نقاط جهان، فرياد برآورده و بساط استكبار را از بيخ و بن بركنند. 

ملت‌ها به درستي مي‌دانند كه شعار‌هاي امروز مقامات كاخ سفيد كه با برگزاري همايش‌هاي تصنعي و دروغين حمايت از مرم سوريه، بدترين جنايت‌ها را با ارسال سلاح به مخالفان و كشتار مردم بي‌دفاع سوريه انجام مي‌دهند، با شعار هاي حاكمان دهه‌هاي گذشته امريكا هيچ تفاوتي ندارد و حاكمان امروز امريكايي همان ميراث‌داران خشونت حاكمان دهه‌هاي ۵۰ تا ۸۰ هستند كه بي‌محابا تعرض به حقوق انسان‌ها را مباح مي‌دانستند و با تعريف يك جانبه از امنيت و منافع ملي و حقوق شهروندي، هر عمل غيرانساني خويش را توجيه مي‌كردند.

انتهای پیام/20

نظرات بینندگان