کد خبر: ۳۶۴۹۲
تاریخ انتشار: ۱۸:۳۲ - ۱۵ مهر ۱۳۹۱

چرا خواب فدراليسم ايراني تعبير نخواهد شد؟

در فاصله ي چند ماه به انتخابات آتي، برخي در داخل شعار «فدراليسم اقتصادي» سر مي دهند. در حالي كه طرح مسئله فدراليسم حتي از سنخ اقتصادي اش اذهان را به مسائل قومي سوق مي دهد چه تضميني وجود دارد كه اين ايده روزي تبديل به الگوي فدراليسم قومي نشود؟ اساساً آيا اين ايده در ايران امكان تحقق دارد؟

به گزارش شیرازه فدراليسم يكي از سناريوهاي نئوكان هاي امريكايي و مؤسسات پژوهشي غرب جهت تهديد امنيت ملي ايران و مقدمه سازي براي فشار بر دولت و تهييج حاشيه ها براي ناامني و فروپاشي ايران بوده است. اخيرا نيز دو حزب برانداز دموكرات و كوموله كردستان در بيانيه اي از فدراليسم در ايران حمايت كرده اند. اكنون در فضاي سايبري در رد يا دفاع از فدراليسم مقالات زيادي منتشر شده است.

در اين مقاله قصد بر اين است به لحاظ نظري و عملي امكان فدراليسم در ايران را مورد بررسي قرار داده و چالش هاي آن را براي ايران واكاوي نمايد. در نهايت نيز راهكارهايي جهت مقابله با اين طرح قبيله اي مطرح گردد، به خصوص اينكه انتخابات رياست جمهوري نزديك است و بسيار محتمل است كه برخي از نامزدهاي انتخابات، ناآگاهانه مانند گذشته بر شعارهاي فدرالي و قومي تاكيد كنند.

يكي از پرسش هاي عمده در اين زمينه اين است كه چرا امروز و در برهه اي كه تنها چند ماه به انتخابات رياست جمهوري باقي است برخي سخن از «فدراليسم اقتصادي» يا «تدريس زبان هاي محلي» مي زنند؟ از كجا معلوم كه «فدراليسم اقتصادي» روزي تبديل به الگوي فدراليسم قومي نشود؟ در حالي كه طرح مسئله فدراليسم حتي از سنخ اقتصادي اش اذهان را به سوي مسائل قومي و خاص گرايانه سوق مي دهد. به اين ترتيب به نظر مي رسد طرح هرگونه مباحث پيرامون موضوع فدراليسم، ممكن است مغاير با منافع ملي باشد.

تنوع قومي، نژادي، زباني و مذهبي يكي از ويژگي هاي ساختار اجتماعي ايران است كه اين امر همواره در اثر ناآگاهي هاي داخلي و غرض ورزي هاي خارجي چالش هاي بسياري را براي ايران در پي داشته است. در اين ميان، آمريكا و اسرائيل براي بهره برداري از اين شكاف ها بيشترين سرمايه گذاري را انجام داده است، به طوري كه مراكز تحقيقاتي و مطالعاتي آن ها بر اين موضوعات تمركز كرده اند كه چگونه مي توان با استفاده از شكاف هاي قومي، مذهبي، زباني و... در ايران بر دولت مركزي فشار آورد و تماميت ارضي آن را مورد تهديد قرار داد.

چندي پيش سناتورهاي آمريكايي از طرح جدا كردن بخش هاي شمالي و غربي از ايران حمايت كردند، اگرچه در دوره ي بوش نيز طرح خاورميانه ي بزرگ براي پيشبرد اين اهداف مطرح شده بود و تجزيه ي ايران به ايالات كوچك و محصور با توان اندك سياسي و نظامي و فاقد اثرگذاري يكي از اهداف عمده ي آن بود.

اخيراً نيز 2 حزب سكولار و برانداز «كومله» و «دمكرات كردستان» بيانيه اي در حمايت از تجزيه ي ايران صادر نموده اند و طي آن خواستار فدرالي شدن ايران شده اند. ترك هاي عراق، سوريه و تركيه، كه از جمله نيروهاي حامي اين بيانيه به شمار مي آيند، به دنبال آن هستند تا از طريق ايجاد فدراليسم در ايران بتوانند از گرايش هاي ملي و مذهبي ايرانيان بكاهند و شرايط را براي تحت فشار قرار دادن نظام و كسب امتياز از دولت مركزي و در نهايت تضعيف آن مهيا سازند.

صرف نظر از عوامل خارجي، تحركات برخي از بازيگران سياسي داخلي نيز به تشديد اين مسئله دامن مي زند. براي مثال، برخي از نامزدهاي انتخابات شوراها، مجلس و حتي رياست جمهوري خود را متعلق به قوم، نژاد و زباني خاص مي دانند و به نحو تعصب آميزي از هويت قومي خود، كه مغاير با هويت ملي است، دفاع مي كنند يا با طرح شعار «فدراليسم اقتصادي»، كه زمينه ساز فدراليسم قومي و نژادي است، ناخواسته در مسير تحقق اهداف غرب گام برمي دارند.

برخي از نامزدهاي انتخابات شوراها، مجلس و حتي رياست جمهوري خود را متعلق به قوم، نژاد و زباني خاص مي دانند و به نحو تعصب آميزي از هويت قومي خود، كه مغاير با هويت ملي است، دفاع مي كنند يا با طرح شعار «فدراليسم اقتصادي»، كه زمينه ساز فدراليسم قومي و نژادي است، ناخواسته در مسير تحقق اهداف غرب گام برمي دارند.

اين نوشتار ابتدا در صدد آن است تا با تعريف فدراليسم و حدود و ابعاد آن، تبعات و چالش هاي اين موضوع را در مورد ايران تحليل نمايد.

فدراليسم، در ادبيات علم سياست، به آن شكل از نظام اداره ي جماعات انساني اطلاق مي شود كه در مقابل تمركزگرايي قرار دارد. در اين شيوه ي حكمراني، هر ايالت داراي قواي مستقل مقننه، قضائيه و مجريه و زبان، عرف و آداب و رسوم خاص خود است. در اين نظام سياسي، چند ايالت خودمختار با توجه به تنوع و تكثر در يك كشور براي اداره ي بهتر به صورت مستقل از يكديگر تشكيل مي شوند و تنها در سياست خارجي، پول ملي و سياست هاي نظامي پيرو دولت مركزي مي باشند، مانند ايالات متحده ي آمريكا و سوئيس.

اين سيستم تمركززدا در مورد سرزمين هاي بزرگ، كه داراي شكاف هاي برجسته ي قومي، مذهبي و سياسي مي باشند، مناسب است. بنابراين اين نوع نظام سياسي ذاتاً خوب يا بد نيست، بلكه بسته به محيطي كه در آن پياده مي شود مي تواند كارآمد يا ناكارآمد باشد.

اما تحقق اين سيستم براي ايران، با توجه به ويژگي هاي خاص آن، خطرات و چالش هايي به همراه دارد كه در ذيل به آن ها اشاره مي شود:

1. فدراليسم، با توجه به الزامات فضاي موجود بين المللي، مغاير با منافع ملي ايران است.

در اين دوره از يك سو قدرت دولت هاي ملي كاسته شده و از سوي ديگر تهديدات و فرصت هايي بين المللي و جهاني ايجاد شده است كه دولت هاي ملي به تنهايي توانايي مقابله با آن ها را ندارند. بدين منظور يكي از ابعاد استراتژي هاي ملي و دفاع از تماميت ارضي و حفظ منافع ملي، منطقه گرايي و ائتلاف هاي استراتژيك است. به عنوان نمونه، ائتلاف كشورهاي در حال توسعه، عدم تعهد، اَپِِك و اتحاديه ي اروپا در اين راستا تعريف مي شود. بنابراين بسيار كم اتفاق مي افتد كه كشوري به سوي فدرالي شدن حركت كند، به جز كشورهاي فقير يا جنگ زده و ناامن مانند عراق كه در اثر ضعف حكومت مركزي به اين سو روي مي آورند.

از آنجا كه يكي از اهداف راهبردي غرب ضربه زدن به منافع ملي ايران است، اصل سياست گذاري مطلوب براي مواجهه با آن، حركت به سوي منطقه گرايي است. لذا آنان كه شعار فدراليسم را مطرح مي كنند، خواسته يا ناخواسته در مسير تضعيف منافع ملي و افزايش تنازعات قومي گام برمي دارند.

2. فدراليسم نظام سياسي از پيش تعيين شده براي كشورهايي با شكاف هاي اجتماعي غيرقابل حل است.

اين نوع حكمراني الگويي مناسب براي اجتماعاتي با شكاف هاي مشخص اجتماعي و غيرقابل حل نژادي، قومي و فرهنگي است. به عبارت ديگر، چنانچه در كشوري موقعيت هاي ساختاري غيرقابل حلي باشد كه منجر به تنازعات شديد شود، فدراليسم مي تواند الگويي مناسب باشد، اما در ايران به علت وجود تاريخ، زبان، مذهب، عقايد و در نهايت هويت مشترك، طرح اين موضوع امري نابجاست؛ چراكه اقوام و مذاهب با يكديگر آميخته و در يك هويت ملي يكسان جذب شده اند كه همين امر شكاف هاي موجود را پوشش مي دهد.

3. الگوي فدراليسم با شرايط داخلي ايران ناسازگار است.

مجموعه ي سرزميني ايران با منابع قدرت ملي در هم تنيده اند. هيچ گروه، نژاد و خرده نظام قومي نمي تواند خود را خودكفا بداند، چرا كه هر يك از اجزاي ساختار سياسي و اجتماعي ايران براي تأمين نيازهاي خود به يكديگر وابسته اند. از سوي ديگر، از دوران مشروطه تا كنون نظام سياسي ايران بر اساس الگوي متمركز سياسي شكل يافته است و نمي توان به يك باره اين الگوي موجود و ريشه دار را تغيير داد و شيوه ي فدراليستي را جايگزين آن نمود؛ چرا كه فدرالي كردن ايران و چرخاندن تقسيمات جغرافيايي به فدرال هاي بزرگ و يكدست بر اساس زبان و نژاد، طرح مباحث نژادپرستانه را در پي خواهد داشت.

4. تعارض فدراليسم با موقعيت ژئوپوليتيك و اهداف سياست خارجي ايران.

بسياري از سرزمين هاي اطراف و همسايگان ايران روزگاري جزء قلمروي امپراتوري ايران تعريف مي شدند. از عراق تا تركيه، آذربايجان، ارمنستان، تاجيكستان، افغانستان و... همه تكه هايي از امپراتوري ايران بودند و روسيه و انگلستان اين بخش ها را از ايران جدا كردند.

در اطراف ايران كشورهاي همسايه و به خصوص مداخله گران منطقه اي به دنبال تجزيه ي مجدد ايران هستند، زيرا موقعيت و شرايط استراتژيك ايران، مانند داشتن 2 راه آبي خزر و خليج فارس، اشراف بر تنگه ي هرمز، وجود جزاير ايراني خليج فارس، واقع شدن بر سر چهارراه شرق و غرب و شمال و جنوب، وجود معادن غني نفت و گاز، اورانيوم و سنگ هاي گران قيمت، رودها و زمين حاصل خيز، دارا بودن نيروي انساني مطلوب و در نهايت برخورداري از مديريت كارآمد و هوشمندانه ي رهبر معظم انقلاب، مؤلفه هاي ابرقدرتي ايران را فراهم نموده است؛ امري كه مطلوب برخي همسايگان و قدرت هاي حاضر در منطقه نيست.

آن ها با آگاهي از اين موضوع، براي پوشش دادن ضعف ها و تداوم منافع نامشروع خود، شعار فدرالي شدن ايران را مطرح مي كنند، زيرا ايراني چندپاره، قابل كنترل و مديريت است. اين در حالي است كه ايران كنوني حتي اگر سكوت كند نيز منبع ترس است. بنابراين به علت موقعيت و شرايط خاص ژئوپوليتيك، كاملاً طبيعي است كه ايران فدراليسم را برنتابد، چرا كه تضعيف كشور را به دنبال دارد.

ايران كنوني حتي اگر سكوت كند نيز منبع ترس است. بنابراين به علت موقعيت و شرايط خاص ژئوپوليتيك، كاملاً طبيعي است كه ايران فدراليسم را برنتابد.

5. تجربه ي تلخ تاريخي ايران از فدراليسم.

در ابتداي مشروطه برخي از سياست مداران و متفكران مشروطه خواه به دنبال ايجاد سيستم سياسي جديدي مبتني بر قانون، عدالت و آزادي برآمدند. يكي از مباحث مطروحه از جانب آنان اين بود كه به شهرهايي مثل تبريز، اصفهان، شيراز و... نيز مانند تهران توجه شود و اين شهرها نمايندگان بيشتري در مجلس داشته باشند، سهم بيشتري از بودجه را از آن خود كنند و ماليات كمتري نيز پرداخت نمايند.

بر اين اساس، طرح انجمن هاي ايالتي و ولايتي در قانون اساسي مطرح شد، اما به علل مختلف از جمله استبداد، رانتي بودن اقتصاد و به خصوص تجربه ي بسيار تلخ قومي و تجزيه طلبي كه از سوي شوروي و انگليس مورد حمايت قرار مي گرفت، فدرالي شدن ايران منتفي شد تا اينكه امروز عملاً با كم رنگ شدن شكاف هاي اجتماعي، الزامات فدرالي شدن از بين رفته است.

نتيجه گيري

بايد گفت فدراليسم سيستمي سياسي است كه بر اساس بستر تحقق آن مي تواند كارآمد يا ناكارآمد باشد، اما براي ايران نتايج مطلوبي به دنبال نخواهد داشت. فدراليسم شعاري است كه پشتوانه ي نظري و عملي قدرتمندي براي ايران ندارد و عموماً از طرف مخالفين نظام سياسي و براندازان و تجزيه طلبان مطرح مي شود تا بر حكومت فشار بياورند و وحدت ملي را كم رنگ نمايند.

اين انديشه با توجه به تجربيات تاريخي و سيستم اقتصادي و اداري متمركز ايران و وجود قوميت هاي هم بسته در كشور، كاملاً منتفي است. فدراليسم در ايران، جز قوميت گرايي و تجزيه طلبي و نابودي منافع ملي، نتيجه ي ديگري نخواهد داشت.

براي جلوگيري از طرح انديشه هاي واگرايانه، نخبگان سياسي وظيفه دارند به تنوع قوميتي موجود توجه داشته باشند و از به عنوان فرصتي فراروي كشور استفاده نمايند. دولت نيز بايد به مديريت، كنترل و بهره برداري صحيح از منابع طبيعي و انساني بپردازد و با توزيع هدفمند و عادلانه ي امكانات سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و... همبستگي ملي را ارتقا بخشد.

براي تحقق اين هدف مي توان راهكارهايي را پيشنهاد نمود:

- تمركززدايي و افزايش اختيارات واحدهاي استاني.

- افزايش بودجه هاي واحدهاي سياسي، به خصوص مناطق مرزي.

- سپردن اداره ي واحدهاي سياسي محلي به نخبگان بومي.

- توجه به فرهنگ، زبان و آداب و رسوم قوميت ها.

- افزايش جايگاه قوميت ها در سياست هاي رسانه اي.


انتهای یادداشت/ص

نظرات بینندگان