کد خبر: ۴۷۰۲۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۸ - ۲۵ آبان ۱۳۹۲

دختر شهیدی که اشک پرستاران انگلیسی را درآورد

زهرا دختر کوچکمان پشت در اتاق عمل ایستاد و با مشت به شیشه می‌زد و مدام می‌گفت: «بابایم را کجا می‌برید؟».

به گزارش شیرازه به نقل از فارس، دفاع مقدس تکرار عاشورا بود؛ اگر آن روز قاسم‌بن‌الحسن(ع) رفت تا امام زمان خود را یاری کند، در دوران دفاع مقدس بچه‌های 11 ـ 12 ساله از جمله شهید «مرحمت بالازاده» و شهید «بهنام محمدی» هم برای یاری امام به جبهه‌های حق علیه باطل شتافتند.

اگر در روز عاشورا خیمه‌های اهل بیت رسول اکرم(ص) را به آتش کشیدند، شهرها و خانه‌های مردم مظلوم ایران اسلامی توسط ایادی استکبار ویرانه شد و اگر بعد از واقعه عاشورا دختران اهل بیت(ع) بهانه پدرشان را می‌گرفتند، در دوران جنگ هم دل هزاران دختر شهید در فراق و داغ پدر سوخت.

و این است تکرار عاشورا و جمله‌ زیبایی که مادران شهدا می‌گویند: «فرزندان ما به راه اباعبدالله‌الحسین(ع) رفتند، خود و تمام فرزندانم فدایی این راه».

یکی از نمونه‌های صحنه عاشورایی، بهانه‌گیری دختر شهید جانباز «اکبر آقابابایی» است؛ بهانه‌هایی که اشک پرستاران انگلیسی را درآورد. همسر شهید آقابابایی این گونه روایت می‌کند:

                                                              ***

عصر جمعه، حاجی را به اتاق عمل بردند، قبل از رسیدن دکتر، کنار هم نشستیم و حاجی مثل همیشه دعای «سمات» را خواند. او را از زیر قرآن رد کردم، پرستارهای انگلیسی با تعجب به ما نگاه می‌کردند، در آخرین لحظه گفت: «سوره والعصر را بخوان تا گریه نکنی». زهرا دختر کوچکمان پشت در اتاق عمل ایستاد و با مشت به شیشه می‌زد و مدام می‌گفت: «بابایم را کجا می‌برید؟».

پرستارها نیز با او گریه می‌کردند، بعد از ساعتی عمل به پایان رسید، صورت حاجی خون‌آلود بود. زهرا دوباره شروع به گریه کرد. اکبر برای یک لحظه با تمام وجود داروهای خواب‌آوری که به او داده بودند، چشمانش را گشود و گفت: «جانم! عزیز بابا».

دکتر قبل از عمل گفته بود، شش تا هفت ماه بیشتر زنده نمی‌ماند. پرستارها هم این موضوع را می‌دانستند، و با مشاهده گریه‌های زهرا و نگاه‌های بی‌قرار اکبر برای او، یک باره شروع به گریه کردند.

کمی‌ که گذشت، می‌گفت: «حساب کن، چقدر از شش ماه مانده؟!» مدتی بعد همزمان با ماه محرم به ایران بازگشتیم. حاجی اعتقاد داشت، شفایش را باید از اباعبدالله بگیرد. در راه برگشت، گفت: «سه ماه که در لندن گذشته است، سه ماهش هم در ایران می‌گذرد».

روزهای آخر حال عجیبی داشت؛ می‌گفت: «من عاشق شهادتم» و بالاخره در حالی که زیارت عاشورا را قرائت می‌کرد، پس از سال‌ها صبوری در تحمل درد و رنج حاصل از مجروحیت شیمیایی‌اش در سحرگاه پنجم شهریور ماه 1375 به شهادت رسید.

                                                      ***

شهید اکبر آقابابایی مسئولیت‌هایی از جمله مربی تاکتیک و سلاح در سپاه پاسداران اصفهان، فرمانده عملیات سپاه سنندج، فرمانده عملیات ناحیه شمال غرب و کردستان و فرمانده تیپ 18 الغدیر را بر عهده داشت و در زمان شهادت، فرمانده عملیات یکی از یگان‌های سپاه پاسداران بود که به سپاه قدس شهرت دارد، بود.

در بخشی از وصیت‌نامه این شهید آمده است: «اینجانب اکبر آقابابائی فرزند حسینعلی به خانواده و دوستان عزیزم سفارش می‌کنم دست از اسلام عزیز برنداشته و اسلام عزیز را که سالها در غربت بوده یاری کنند و از ولایت تا پای جان دفاع نمایند و بدانند که اسلام بدون ولایت یعنی اسلام بدون علی در هر زمان ، عزیزانم بدانید که دفــاع از ولایت فقیه و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دفاع از علی (ع) و فرزندان اوست و این محقق نمی شود جز با تلاشی صادقانه در اجرای اوامر بر حق ایشان ، عزیزانـم بدانید که دشمنان قسم خورده انقلاب وقتی مایوس می شوند که بدانند شما مردانه در پشت سر رهبر و قائد خود ایستاده اید و از او پیروی می‌کنید».

انتهای پیام/

نظرات بینندگان